امروز شعر جالب و زیبایی از فریدون مشیری یکی از شاعران معاصر رو براتون انتخاب کردم که در انتهای این شعر توصیه های جالبی رو برای فرزند خودش نوشته . توصیه میکنم حتما این شعر زیبا رو مطالعه کنید !
ادامه مطلب ...
عمری پی آرایش خورشید شدیم
آمد ظلمات عصرو نومید شدیم
دشوارترین شکنجه این بوذ که ما
یک یک به درون خویش تبعید شدیم
ادامه مطلب ...
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می
انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی ؟!
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهری
من از دست همه ناراحتم
از دست تو ، از دست من ، از دست خدا
فرصت نشد حرف بزنیم ، حرف بزنیم از ما
فرصت نشد بگوییم
چرا فاصله گرفته ای از من ، چرا شدیم جدا
تو بمان
من میروم ، تا آن آبادی دور
تا نا کجا
و شاید روزی برگشتم
که برای هزارمین بار از تو بپرسم
سلام ، خوبی ؟ ، میخندی ؟ ........ و باز این لبخند های همیشگی تو ..... تمام
و قصه ای که خیلی خوب تمام شد
و چه سست عنصر اند ؛ مردانی که ساعت ها رو پل هوایی می ایستند و میان پریدن و نپریدن در شک هستند و این کار را بارها تکرار میکنند - صدای مرا میشنوی مرد - بپر بپر - تمام کن این زجر و درد و ... . تمام کن .... تمام کن ....
مرد پرید و این بهترین پایان برای او بود
و . ح . ی . د
من ، مانند کودکی هراسان ام ، رها شده در انتهای یک کوچه ی تاریک
من ، مانند پیر مردی نا توانم ، در میان جنگ و ستیز با پله های یک ساختمان بلند
من ، مانند آن بچه ی دبستانی هستم ، که کتابش را جا گذاشته و بغض کرده
من ، ...
منوچهر احترامی داستان نویس کودکان و نوجوانان بود که در اسفند 87 دیده از جهان فروبست.
متن فوقالعاده زیر داستان کوتاهی از اوست.
به گرداب بلا افتاده ام یا مصطفی دستی
به بحر غم گرفتارم علی مرتضی دستی
زحالات شب معراج دانستم یدالـــــــهــی
چرا دستم نگیری یا علی بحر خدا دستی
من را به هیچ کجای این زندگی پیچ در پیچ و پر از هیاهو امیدی نیست . بگذار در خلوت خود در روز های پاییزی با معشوقه ام ( باران ) عشق بازی کنم .
محبت باران - آغوش گرمش - صدای دلنشینش - و ... تعنه می زند به هزار انسان به هزار موجود دو پا که جز شکستن دل کاری بلد نیست .
تا توانی دلی بدست آور ....
و . ح . ی . د
متن زیر ، متن کارت دعوت عروسی هست که دقایقی پیش به دستم رسیده
من که از ادبیاتش واقعا لذت بردم.
خدایا کفر نمیگویم - شعری زیبا از دکتر علی شریعتی
اینجا موضوعی به نام حرف دل نداشت ، و به ناچار ادبیات را اتخاب کردم .....
ادامه مطلب ...هربار که شاهنامه را می خوانم،
دلم هوس دعوا می کند!
می روم سر چهارراه
عربده می کشم
بچه های فضول محله می ریزند سرم و حسابی کتکم می زنند!
بر می گردم منزل
از لج بچه ها...
بکوب ایرج میرزا را می خوانم!
برای مشاهده در اندازه اصلی روی عکس کلیک شود:
نمای اول
زبان تمثیل در سینما
گفته شده که معنای مجازی، اساس زبان رمز است. اگر بتوان تصویری را با زبان مجازی بیان کرد؛ که معمولاً میتوان چنین کرد آنگاه بررسی این موضوع که آیا چیزی به عنوان کاربرد رمزی یک تصویر وجود دارد؟ و آیا در سینما میتوان معادلی برای استعاره، شبیهسازی و کنایه ادبی یافت؟ مفید خواهد بود. هرچند شباهتهایی در میان ژانرهای مختلف هنری وجود دارد ولی این به معنای یکسان بودن تکنیکها نیست. در هر هنری یک حالت خاص در زمان عرضه هنر و ارتباطگیری با مخاطب وجود دارد که باید آن را پیدا کرد. در ادبیات، معنای مجازی اساس زبان رمزی و استعاره ادبی است. زبان رمز که شامل استعاره، شبیهسازی، تجسم شخصیت، قیاس ضد و نقیض، مبالغه و کم بها دادن میشود، ادامه مطلب ...
درود بر شما ؛
برخی از دوستان ارجمندم خواسته اند به قلمرو ترجمه
بروم و چیزی بنویسم.یادم هست که پیش از این قطره ای ناچیز در
این زمینه نوشته بودم.حالا فرمانبرداری می کنم و درباره ی ترجمه
نیم قطره ای دیگر قلم می فرسایم: کمی هم درباره ی « هایکو » ،
چون در گذشته با یکی از دوستان که یکسال و چند ماه از آشنایی مان
می گذرد در موردش صحبت کرده بودیم ، البته نمی دانم که دیگر به
این وبلاگ سر می زند یا خیر ، به هر حال غیر مستقیم از نویسنده ی
ادامه مطلب ، مصطفی گلیاری عزیز که از زبان شناسان برجسته کشور
هست ، هم تشکر می کنم؛یاد و خاطره ی استاد حق شناس هم که
هفته پیش درگذشتند گرامی می دارم. قطره نهم درباره ترجمه
بخش از پژوهش های زبانشناس و مترجم گرامی( گ َ ) ، خانم مریم نیک پور را در این
پست می خوانید سپس به موضوع جالبی خواهم پرداخت با این عنوان که چرا زبان همدیگر را نمی فهمیم.
مثال خانوادگی : زن دارد با عشق و علاقه غذا می پزد
شوهر می گوید چقدر لفتش میدی!یه قورمه سبزی پختن که
این همه طول و تفصیل نداره...یا آفتاب از کجا طلوع کرده سالادت
خوشمزه شده؟ دقت کنید که می گوید : سالادت...
یا می گوید:ظرفاتو شستی؟ضمیر ملکی « ت » نوعی منت است
که بر زن می گذارد و می خواهد بگوید سالاد درست کردن یا ظرف شستن،
وظیفه توست و مال خودت است...
ادامه مطلب ...اگر دستم رسد بر چرخ گردون / از او پرسم که این چون است و ان چون
یکی را داده ای صد گونه نعمت / یکی را نان جو آغشته در خون
بابا طاهر
حکابت شعر در ادامه
ادامه مطلب ...آن روز ناگزیر می آید
روزی که گلها اجازه داشته باشند
هر کجا که دوست داشته باشند,بشکفند
دل ها اجازه داشته باشند,بشکفند
آینه حق نداشته باشد به چشم ها دروغ بگوید
دیوار حق نداشته باشد بی پنجره بروید
روزی که آسمان در حسرت ستاره نباشد
روزی که آرزوی چنین روزی محتاج استعاره نباشد
ای روزهای خوب که در راهید
ای جاده های گم شده در مه
از پشت لحظه ها به در آیید
اولین جلسه از جلسات هفتگی هیأت دانشجویان و فارغ التحصیلان هنر، با سخنرانی
حجت الاسلام علیرضا پناهیان و با حضور دانشجویان دانشگاه های تهران
برگزارشد.این هیأت اولین هیأت در سطح شهر تهران است که این مدرس حوزه و
دانشگاه به صورت ثابت و هفتگی در آن سخنرانی خواهد کرد. پناهیان ، در
اولین جلسه موضوع مباحث خود در این جلسه را « مفهوم انقلابی بودن » معرفی
کرد و در اولین جلسه ، به علت انتخاب این موضوع و سپس به شیرینی انقلابی
بودن و برخی آثار زیبایی های انقلابی بودن پرداخت که گزیده هایی از این
سخنرانی در ادامه می آید. قابل ذکر است که جلسات هفتگی این هیأت ، هر
4شنبه بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشاء با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان،
آغاز می شود. محل برگزاری جلسات ، خیابان طالقانی، نرسیده به میدان سپاه،
کوچه مفیدی، پلاک 2 دفتر هنر و ادبیات دانشجویی است.
پاسخ گفتن به چنین سؤالی بدون فراهم آوردن مقدمات لازم ممکن نیست. ما انسانها ، اغلب
اوقات ِ فراغتمان را صرف انجام کارهایی می کنیم که فایده ی عملی برایمان
ندارد. مثلاً داستان و شعرمی خوانیم؛ به موسیقی گوش می دهیم؛ به تئاتر می
رویم ؛ از نمایشگاههای هنر ، دیدن می کنیم ؛ به سیرو سیاحت و دیدن مناظر و
بناهای عالی می پردازیم و ... . این امور همچنانکه گذشت برای انسان فایده
یعملی دربرندارد. مثلاً با خواندن شعر و داستان وضع اقتصادی ما بهبود نمی
یابد ؛ با گوش کردن بهموسیقی ، تن پوش ما فراهم نمی شود ؛ با سیر و سیاحت
و دیدن بناهای عالی ، درد ما دوا نمی شود. با این همه ، چنین اموری را با
شور و شعف پی می گیریم. چرا؟
________________________
سلام ، حال همه ی ما خوب است.
نگاهی به نامه های شاعران و نویسندگان
این نامه ها با صدا و دکلمه ی گویندگان رادیو جوان در ایام نوروز پخش شده ...
این یکی با صدای نیما رئیسی
بازیگر برجسته سریال به یادماندنی میوه ممنوعه بوده.
________________________
نامه به یک نویسنده جوان
رینر ماریا ریلکه
________________________
ادامه مطلب ...
نقدی که مطرح میشود مربوط به امروز یا چند دهه گذشته نیست ٬ که قرنهاست
این شرایط وجود دارد. دربارهای پادشاهان و امرا نمونه بارز این استثمارگری است.
ادامه مطلب ... من دلم
می خواست تو یک کارناوال
تئاتر بودم.همیشه دلم
می خواست یک گروه تئاتر
داشتیم که همه جای دنیا
می رفتیم. یعنی همین جور این
طرف و آن طرف می رفتیم و
زندگی می کردیم. مثل
کارناوال ها و سیرک ها که تا
وقتی پیر می شدیم ، ادامه
می دادیم. جایی که وحشی ها هستند ، موریس سنداک
زیاد به مغزتون فشار نیارین که بفهمید ما داریم چی میگیم ، اصولاً ما نیومدیم این جا
حرفای گنده بزنیم ، ما این جا جمع شدیم که دور هم باشیم.
ادامه مطلب ...دیدم که فتاد آخر از چاله به چاه
سرکرده ی بد عاقبتِ جندالله
هر کس که بدید چهرِ بی ریشش گفت :
لا حول و لا قوة الاّ با لله
ادامه مطلب ...معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
...
ادامه مطلب ...ای پسته ی تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
برنامه شب شعر طنز شکرخند امروز از ساعت ۴ تا ۷ و نیم
در فرهنگسرای هنر (ارسباران) واقع در خیابان جلفا برگزار می شود.
کرکره خندس اگه تونستین بیاین!
(البته تاحالا که این طور بوده!)
نمونه: سر به کوه گذاشتن - حالا میدونی یا نمیدونی - زن میخوام
ترجمه شعر، شبیه راه رفتن روی طنابِ بندبازی است. باید آنقدر شاعر باشی که در شاعرِ اصلی تجسد یابی و آنقدر مترجم که در کار شاعر قبلی خللی ایجاد نکنی. گاهی در این کار چنان غوطه ور می شوی که دل زمان را می شکافی و به دیدار شاعر می شتابی، ولو در عالم خیال! گم راهِ مرز رؤیا و واقعیت.
اگر آنقدر اهل واقعیت باشی که بتوانی زندگی را بشکافی و آنقدر رؤیایی که بتوانی آنرا ببافی، هنر کرده ای و اگر بتوانی مخاطبت را در این بافت و شکافت همراه کنی، شاهکار! جائی که بسیاری از آثار ادبی در آن می لنگد!
مرز رؤیا و واقعیت بسته به موئی است، اما مرز آدم هایی که به صرفِ دلیل ساده ی روی آوری به منطق و واقعیت از موهبت خیال پردازی رویگردان می شوند، عمیق.
اما در این کش و قوس، خواننده، آواره ی رؤیا و واقعیت میماند. فضای داستان او را آن چنان سرگشته و مجذوب نمی کند که شیفته و حیرت زده در آن مستغرق شود. بناچار دست راوی را می گیرد و به همراه وی رهسپار می شود. همین ناباوری، نابارورش می گذارد!
تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو
دشمن و دوست گو بگو هر غرضی که ممکن است
جور همه جهانیان می کشم از برای تو
خرقه زهد و جام می گرچه نه در خور هم اند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
ادامه مطلب ...تعدادی از واژه های قرضی دارای شرایط ناپایدار هستند و
پس از مدتی می میرند. مثل دوسیه ( پرونده ) اما برخی از کلمه های
قرضی خارجی زنده می مانند و واژه هایی که فرهنگستان
برایشان می سازد ، رواج نمی یابند و می میرند. مثل فایل که
زنده است اما پرونجا که دست ساز فرهنگستان است ، نتوانست
خودش را در زبان مردم جا کند و مرد. « مرسی » از واژه های
قرضی است که به دلیل کوتاهی و خوش آوایی ، مدت هاست
که بین تهرونی ها جا افتاده و کم کم دارد بین شهرستانی ها
هم جا باز می کند و متشکرم و ممنونم و سپاسگزارم را عقب
می راند... مرسی که این پست ها رو می خونین.
مثلاً همین پسره که اسمش اولش ک بعدش فامیلیش هم اولش م
داره ، همش موقع چت کردن میگه مرسی که پی اِم دادی /
ادامه مطلب ...می ترسم ؛
می ترسم ، اینقدر دیـــر بیایی، اینقدر دیــــــــر که
وقتی در آغوشم کشیدی وگفتی دوستت دارم،
دنیا تمام شود ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن : راستی ؛چقدر خوب است انگاهی که
در آغوشم میکشیدی و میگفتی دوستت دارم
دنیا تمام شود ، که تا ابد در این خلصه شورانگیز باقی بمانم.
----------------------------------------------
پ.ن 2 ( امروز : روزش سیاسی بوده :دال )
دکتر علی لاریجانی هنگام بررسی قانون مطبوعات کشور پیشنهاد داد که واژه " دیجیتال " را با واژهای فارسی جایگزین کنند.
حدس بزنید که معادل فارسی ِ دیجیتال چیست؟
ادامه مطلب ...
خسته از غبار تنهایی دل
خسته از حسرت برگشت طوقیان بی وفا
خسته از گذر از کوی یاران بی وفا
خسته از راه رفته
خسته از ترس گذشتن از راه نرفته
خسته ی خسته از دویدن با پای پیاده
خواهم پرواز کنم به اوج
فراتر از قله ها
به یک آشیان برسم
اما...