« نسرین موحدیان »
خانه در سکوت و سرما
نان٬ بابا
مشق شب و درد فردا
شمع٬ تاریکی
تراکم قبض های بی وصول
این مشق ها که نان نمی دهند
وقتی دست مادر٬ خالی تر از هر حساب و ...
..
هر شب همین موقع رو به این خیابانها که پررنگ برای دلتنگیه من چراغان میشوند
رو به همین دیوار های بلند دنیا ؛ به خواب میروم از روزهای سکوت...
همسایه! میخواهم بروم جایی دورتر از سوت قطارها، همیشه ام را فراموش کنم
همسایه!
..
دیشب این طبع، بیقرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکستهتان
واژههایم عیادتی بکند
***
چشم بد دور، عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!
من قوی ترین موجود جهانم !!!!
مگر کم است تحمل بار سنگین دوست داشتن تو بر روی شانه هایم ....
هوس تنهایی کرده ام.جای خلوتی می خواهم و صدای او را که دائم بگوید:
((دوستت دارم،دوستت دارم.))
ومن با صدایش در خودم غرق شوم و بغض کنم و آرام گریه کنم تا کلافه شوم و بگویم :
((بس است دیگر! بگو دوستت ندارم ، بگو از تو متنفرم، بگو برو گم شو!))
و او با بغض بگوید :(( دوستت ندارم ،از تو متنفرم، برو گم شو!))
ومن از شنیدن آنها سبک شوم وبخندم وکیف کنم و دوباره هوس کنم آن صدا از پشت پنجره باز با ناز و خنده سرک بکشد و آهسته بگوید:((هر چه گفتم دروغ بود. دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم.))
آموزش زبان
50% تخفیف افتتاح...
انگلیسی، آلمانی، فرانسه، روسی، ایتالیایی، اسپانیایی، عربی، فارسی( به هر زبان دیگر)، نروژی، سوئدی، هلندی، فنلاندی، اردو، هندی، ژاپنی، چینی، کره ای، یونانی-قبرسی، دانمارکی، پرتغالی، رومانی، مجاری، اسپرانتو، ترکی(آذری-استامبولی)،...!
فقط شعبه های دولت، مطهری و ولی عصر
پ.ن : نمی دونستم کجا دسته بندیش کنم!
خسته ام
مرخصی می خواهم
ـ استعلاجی ـ
کارگزینی دنیا کجاست ؟!
من آن ولع قبل از استعمال,من آن گیجی قبل از ارتحال,من همان که میگویند استثمار,من متولد جغرافیای جبار,من افتاده در مختصات چندش افکار,اصلا من متعارض به این گنبد دوار,من هیجان خالی قبل از انتخاب,من همیشه مایوس بعد از انتخاب,من خنده های این روزهاـ بی لعاب,من سیاست امروز ایران ـبی حساب,من سوال هایی که مردند بی جواب,من منازعه ی دائم ـبی اساس,من صدای امروز ـ بی صدا,من مجرم امروزـبی دفاع,من کسی که دیده است مرگ ندا,من ـ امروز ـ بی اعتماد ـ همان که شک میکند به ماهیت دعا.
ضربان قلب یکی, دیگه اون خطهای هفت و هشتی پشت هم نیست
قلب ایستاد
خطها صاف شد...
.
.
.
.
.
.
و تنها نشان عزا ماند دور دستان ما.
معنایش را نخواهی فهمید ...
شیرینی اش را ؛ گریه اش را ؛ زیبایی اش را ..
انتظار، پس از سالها؛
حرمتش به کلکسیونی از عکسهای هرزگی
به حجمی از خاطرات ناپاک ختم شد.
به خودت باخته ای
نقطه ؛ سر خط ...
یه غزل که حال و هوای آدم رو این روزها نشون میده
دلم واقعا گرفته .....گرفته
دلم بگرفته از این آشیانه
به سر دارم روم زینجا شبانه
که بلبل خواند از شوقش ترانه
نمیدونم چرا دلم خیلی گرفته داشتم توی تنهاییها سیر میکردم ناگاه یادم به شعر زیبایی اومد که مدتها پیش شنیده بودم شعری بسیار رسا و شیوا بود نمیدانم که شاعر این شعر زیبا چه کسی است از یکی شنیدم که مال آقای سیامک جهانبخش یکی هم میگفت که از اشعار آقای حمیدرضا رجائی خلاصه هر چه بود و هر چه هست دوست داشتم که شما هم این شعر زیبا رو بخوانید شایدهم قبلا شنیده باشید ولی باز هم دوباره شنیدنش خالی از لطف نیست:
ساعت درست 0:00 است
به خاطره که میرسم ، همیشه حرف هایم میلرزد ؛
حالا هم قلمم .
هیــس. . .. برو .
مرد که نباشی ، میتوانی گناه تمام زنان را بر گردن بگیری ..
گفتم: اینجا آدم ها غریبه اند و همه غریبه ها آشنا...
امشب بهار نیز تمام می شود و من باز تکیه میدهم ؛ تکیه بر دیوار های بلند دنیا و آرزو میکنم باز باران را ./
همه این شعر معروف و زیبای مجذوب علیشاه را با صدای گرم و زیبای شهرام ناظری شنیدهایم، از آن کارهایی است که آدم بعد از شنیدن به دنبال متن شعرش میگردد تا داشته باشد، یا گاهی برای خودش زمزمه کند.
ادامه مطب...
ادامه مطلب ...من با گناه بی کسی همبسترم هنوز؛
قضای بوسه ام را تو به جای آور .
من در این گوشه که از دنیا بیرون است آسمانی بسرم نیست
ازبهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک است
که چو برمی کشم از سینه نفس
نفسم را برمی گرداند
راه چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کور سویی زچراغی رنجور قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد که هوا هم اینجا زندانیست
ه.ا.سایه
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر ... ماه ... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق میزدم ؛ هنوز اولین سطر را نخوانده ،
تو را به خاطر آوردم و امواج دریا را ... ولی نه ...!!
باید ترک کنم هم شعر ....
هم تو .... و هم٬ همه ی شب هایی که به ماه نگاه می کردم
پنج شنبه میآید از دور ..
صحبت از مهر و محبت چیست ؟ جای آن قلب ما خالیست ..
روزی انسان بنده عشق و محبت بود ؛ جز ره اِ مهر و وفا راهی نمی پیمود .
این روز ها مدام خودم را می بینم ؛ همه جا ..
این نیز میرود ؛درست مثل تمام پنج شنبه های که قد می کشند و جمعه می شوند ؛
برویم .. آری برویم برای آینه گریه کنیم .
در شیداب ثبت نام کنید ، تا درصورت update از طریق E-mail با خبر شوید ؛
به این دلیل این کار رو کردم که به روز رسانی شیداب رو هیچ حسابی نیست.
برای ثبت نام فقط یک username و یک E-mail وارد کرده ؛ بک رمز برای شما ارسال میشه که در صورت تمایل ، در شیداب login کنید و با اسم خود به صورت ایمن نظر دهید .
دو ترانه ی قدیمی و انقلابی از ابی ؛ که این روز ها خیلی جای گوش کردن داره (هدیه من به شما )
نون و پنیر : http://forum.kiafilm.com/download/file.php?id=813 ( هم خوانی ابی و داریوش )
گل ســرخ : http://forum.kiafilm.com/download/file.php?id=1289
شیداب از "شید" به معنی روشنایی مثل بهشید و خورشید ؛ و آب از آب و پاکی، مثل" تو" ./
پ.ن : وبلاگ نوشته های خودم ؛ همین امروز تولدش بود ، بهش تبریک بگید .
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد*
*مولانا
ابرها واسطه اند...
طوفان را
از چشم آسمان می بینم.
وقتی
با تمام سادگی
زیر چتر پلک ها
قطره ها را می شمارم.
نسرین موحدیان
پیچید در تن لحظه ها...
پیچک های انتظار
و پراکنده
برگ هایی که رویشان پاییز حک بود.
خسته از دشت
در وسعت فاصله ها
ابرها سایه هایی گستردند
که دلیل فصل سردند.
نسرین موحدیان --> وادی خیال
در ماه باران می بارد... /
و تو از تمام روزهای رفته که تاب آوردی به شبهای تاریکت پناه می بری...!
چقدر غم در دلم آرام است......!
یادش به خیر سادگیهایم.........!
عصر دلگیره جمعه نزدیک است./
این شعر رو تقدیم میکنم به آقا امام زمان
این شعر سروده یکی از بنده های خدا (ان شاءالله که باشه ) هست که به نظر من عاشق امام زمانه.
این شعر به اسم ( شکوه ی هجران ) با برداشتی از دعای عهدهستش که ، تفسیر و یا بهتر بگم ترجمه تفسیری از دعای عهد هست.
این شعر رو که بیشتر از ۲ ماه هم براش زحمت کشیده برای این گذاشتم تا اون دوستانی که با دعا آشنا هستند با معنی و معارفش هم بیشتر آشنا بشند و اونایی هم که نمی دونند بچه شیعه ها صبح ها به عشق امام زمانشون بلند می شند و با امام زمانشون عهد می بندند چی می گند و چی چی بلغور می کنند بفهمند و از ناله هاشون با خبر بشند از مذاکراتشون با امامشون سر در بیارند
ادامه مطلب ...همسایه !
بچگی کردم نه...!؟
خیال می کردم خدا در رگ من راه می رود...!
دیروز شبانی که دستهای خدا را می شست با من گفت:
سالهاست تنهایم ...
در بادها و راهها، کنار رویای تاریک شب، سالهاست.......
همسایه ؟
یاشاسین آذربایجان
یاشاسین شهریار
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را | که به ما سوا فکندی همه سایهٔ هما را | |
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین | به علی شناختم من به خدا قسم خدا را |
خطوط کاغذهای سپید
نامه های بی جواب
گیج در صفحات مچاله شده
در متن های مبهم
از واژه های سرد
مچاله می شوم.
حالا که همه چیز از یاد رفت
بگو ...
کدام پستچی دیار فراموشی را می داند؟!
داستانک ائه امشب روح ندارم ، یکی از نوشته های خودمه که تو وبلاگم منتشرش کرده بودم ؛ گفتم امشب اینجا بگذارم ، شاید علاقه مندان استفاده کنند.
تو ادامه مطلب بخونید .
شب بخیر ..
ادامه مطلب ...اگر بنّا ها و معماران ساختمان ها را به همان شیوه که برنامه نویسان ، برنامه ای را مینویسند ؛ میساختند ، انگاه اولین دارکوب تمدن را نابود میکرد.
در جمهوری یادهایم مهاجری جواز اقامت دائمی می خواهد...
آه که چه قدر تنها یست .
باز از مولانا و به یاد مولانا ..
ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
اینو چندین با بخونید روش تامل کنید ..
بس است در تن یخ بازی جوانه زدن برای چشم تو گیتار عاشقانه زدن
بس است اسم تو را توی شعر آوردن دوباره خنجر غم بر تن ترانه زدن
دوباره در تب تو سوختن گدازه شدن! مذاب در دل کوه عاشق زبانه زدن
برایت آبی رنگین کمان شدم اما چقدر عشق تلف شد در این کمانه زدن
تو از حقیقت احساس من خبر داری هوای آمدنت یا سری به خانه زدن
در انتظار دو دست تو نیست گیسویم به دام باز بیفتد به دام شانه زدن
من و تو حادثه عشق را نفهمیدیم بس است در تن یخ بازی و جوانه زدن
بهانه پشت بهانه و آخر غزلم همین که خسته ام از حرف شاعرانه زدن
« متین فطرتی - رشت »
« نسرین موحدیان »
خانه در سکوت و سرما
نان٬ بابا
مشق شب و درد فردا
شمع٬ تاریکی
تراکم قبض های بی وصول
این مشق ها که نان نمی دهند
وقتی دست مادر٬ خالی تر از هر حساب و ...
ای تو همیـــشه سفری ؛ از همه هم بیخبری ..
به جرم بی ستارگی ... شب هـمه شـب به سادگی ،کشته شدم زنده شدم ؛
ستاره چیـن تو شدم .
با تو در خیابانهای تهران که راه می افتم سه رنگ چهار راه ها هم دیدنیست..
عطراسفندهای پسرک ... خیس گلهای دخترک...
تو که عجله ای نداری ...؟؟ بیشتر می مانی ...؟. امشب را بی خیال تا صبح بر من ببار
باران می شنوی؟
می دانم به شیشه که می زنی دلم یک فنجان چای می خواهد و من بی قرار؛ قرار تورا ، کوچه ها را دیده ای !؟ ...سنگها…برگها علفهای هرز… ریشه ها ... دیوار ها ....حتی سایه ها را شسته ای …
باران می شنوی؟
با تو حرف دارم.. قدر تمام روزهایی که پیش من نبودی ؛ بیشتر بمان
________________________
پ.ن : به راستی که بهار است ؛
زندگیتان غــــــزل باران - کــیارش
اینقدر ساده گریه میکنی که؛
گمان برم داشته از فردا دست فروشان شهر ، گریه آماده می فروشند .
_______________________
زندگی تان غزل باران _ کیارش
مشکوکم،
به هر بارانی پوشه دست در جیبی از کنارم می گذرد، مشکوکم. .
نسرین موحدیان - رشت
شب...
چراغ های منتظر
مسافران در تکاپو
یک خط
فاصله تا تقاطع
چراغ قرمز باید ایستاد
وقتی برای کودکی
بساط دستفروشی
اگر خنده از لبهایم گریزد
اگر اشک از چشمهایم گریزد
اگر از گریه دریایی بسازم
اگر از خنده رویایی بسازم
لحظه ای از یاد تو غافل نخواهم ماند
ادامه مطلب ...
آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آذربایجان قیزییام *** گؤی لرین اولدوزویام *** اؤلکه مه قوربان اولوم *** توپراغینین دوزویام
پیرو پست مارال مبینی در مورد شاعر نامی ایران پروین اعتصامی، شرح زندگی این شاعر نامی ارسال می گردد.
ادامه مطلب ...پروین اعصتامی شاعر ترک
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل | تیشهای بود که شد باعث ویرانی من |
موسیقی رود
ادامه مطلب ...