KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

هذیان های یک سنگ


اسفند تهران زیبا بود ، برف بود ، شور بود ، شوق بود .. ( سند1/سند2 )
بهار تران گرم بود ، گل بود ؛ گل فروش هم بود ..
تابستان تهران سرد بود ، خشک بود ؛ تلخ بود ؛ کم بود .

از خلیل جبران در کتاب پیامبر دیوانه می خوانیم:
هنگامی که از دوست خود جدا می شوی غمگین مشو . زیرا آن چیزی که در تو او از هر چیزی دوست تر می داری بسا که در غیبت او روشن تر باشد . چنان که کوهنورد از میان دشت کوه را روشن تر می بیند .و زنهار که در دوستی غرضی نباشد مگر ژرفا دادن به روح . زیرا مهری که جویای چیزی به جز باز نمودن راز دورن خود باشد مهر نیست، دامی است گسترده که چیزی جز بیهودگی در آن نمی افتد .

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران .


شب گردی گفت :

آسمان که یک عمر چتر تو را  خیس  و تر و تازه نگه داشت

چشمانت چرا باز سنگین است؟
گفت :
باز می بارد !؟؟
...فقط دلم تنگ است ..، فقط دلم تنگ است !؟؟

تهران ؛ آنجا که چهار راه هایش سه رنگ دارند و مردمش هزار رنگ ..


برای طولانی کردن شب لازم نیست شاعر باشی ؛ ..
تهران/مرداد 90

persian pure art series


این عکس ها یک سری هنری کامل هستند که به زودی برای فروش به صورت قاب عکس و چاپ رو شاستی ائه چوب و ..

ارائه می شه ، شایدم نشه / فعلا همین طوری ازشون استفاده کنید :)

من و باد صبا ؛


من و باد صبا مسکین ؛دو سرگردان دو بی حاصل

همنوازی رنگ روغن و حافظ شیراز

cheating on you

آن پنجشنبه هم قد کشید و جمعه شد

دلم گرم بود به فصل های سرد ، به کلاه و دستکش و شال گردن .

وقت آن است که کنار شومینه بشینم و برای برای آینه گریه کنم و قدر تمام سال ها خاک خروده ازش گله کنم و بگوییم ، آن روز که میرفتی آن سوی سوت قطار ها تعبیر بازگشت را می دانستی ؟

و آینه با مکث جواب می دهد ؛ می خواهم بروم جایی دور تر از سوت قطارها و همیشه ام را فراموش کنم ..

/

این پنجشنبه هم قد کشید و جمعه شد

دلم گرم است به فصل های سرد ، به کلاه و دستکش و شال گردن .

ادامه مطلب ...

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد / hafez's typo


دل به امید صدایی که مگر در تو رسد ؛ ناله کرد در این کوه که فرهاد نکرد

همنوازی رنگ روغن و حافظ شیراز

یک نفر ایستاده بود گوشه دنیا داد میزد ماهی ، ماهی قرمز ..

این عکس رو همین امروز غروب گرفتم ؛ داغِ داغ ائه؛ نوروز همه کلی مبارک 

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم. سلامم را تو پاسخ گوی،دلتنگم؛

من دیگه به دلیل شارایط اقلیمی ای که در سفرم در  پیش دارم شاید نتوم به اینترنت دسترسی داشته باشم و نوروز رو هم اکنون با این پستر به همه تبریک می گم .

خوب باشید ؛

/تابستان غافلگیرمان می کرد با صدای زنجره هایش

...
به حرفهایم شک نکن

قسم به باورت
که قسم خورده ای : بهار سبز است
پشت دنیا باز می لرزید؛
که هی ساده ...! آسمانش همین رنگ است
..عاقبت زردها دوباره می آیند
اینجا حَول حالنا نمی فروشند
شکر کم فروشیهاشان ، حرمت باورشان
 تو بخوان برایم
... حول حالنا الی احسن الحال

قضاوت برف .


در راه ، تمام حرف های با خودم را

افشا می کنم
.

ابتدا سکوت شد
به حرف هایم نگاه کن
می خواهم  همچنانِ ابر از بالای سفر بگذرم
می خواهم به چترهای خسته دست بکشم
تا خاموش ترین کلمات پنهان بیایند
به تمام وقت هایی که نداری؛

منو بگیر ، از همهمه ؛

تهران؛11 اسفند، فکر میکنم بزرگ راه امام یا اشرفی یادم نیست

!

تو همکلاسی یک تیپ پست هایی هست که وقتی عنوان اون ها رو بخونی ، ندید اسم نویسنده با قماش ای که بش تعلق داره رو می تونی حدس بزنی !

---

پ.ن: جون حوصله بحث کردن ندارم و گوشم از گله و شکایت پره نظرات رو می بندم ؛

پ.ن2 : برای کسایی که فکر می کنند پست های خود کیارش مظفری هم جزء ای از اون تیپ هاست باید بگم کاملا حق با شماست و برای خودم استثنا قائل نمی شوم ؛


قشنگ ترین قصیده رهایی

از اونجایی که این تصویر CMYK  ذخیره شده روی وب بعد تبدیل صورتیش به بنفش میره 

دانلود wall پیپر :   fullHD  ,  1366    ,  1280

ماهی آی کوچولو ..

 

     برف سنگینی باریده ؛

   تو کنار آتشی و من دارم  برف پارو می کنم ..

  حوض یخ زده و ماهیان به گرم ترین شکل ممکن عشق  بازی میکنند و زیر قالب ی یخی که دنیایمان را از هم جدا کرده به ما فخر می فروشند..

snowTIME IV

زمستان  ۱۳۸۸ / کلاردشت شمال

snowTIME III

زمستان  1389/ ۲۰ ام دی ماه

snowTIME II

زمستان  1389/ ۲۰ ام دی ماه

snowTIME I

زمستان  1389/ ۲۰ ام دی ماه

اسب قهوه ای

پاییز 1389 حوالی لواسانات یا شاید نزدیک به انباج 

شادی


-می بینی ؟! شادی حتی تا چای عصرانه هم کنار من نمی ماند !!

خوب یاد دارم ، خوب یاد دارم که شیرینی را با طبع حافظ برایمان تفسیر کردند ..
... و حال روزگاری شده که اگر  حافظ را هم در آن بگذاریم تلخ می شود ./

قسم به هرکه رفت و به عاقبت ِ راه رسید

و باز هم  از یلدا که بگذریم
به همان تاریخ می رسیم که در تقویم هیچ خدایی ثبت نشده است
و هنوز این دل ساده ی من بی خبر از همه جا سرش بر شانه های مترسک
آرام می گوید گمان کنم فردا باران بیاید
کاری که نداری... ؟
با من اینجا زیر باران می مانی !؟
آه دلکم...! دردهایم را هم فراموش کنم با کوچکیه آرزوهای تو چه کنم !؟؟

وصفی چند کوتاه بر احوال مولا(نا) جلال الدین محمد بلخی

عبدالرحمن جامی ؛ در وصف وی این گونه نوشته که :


« بخط مولانا بهاءالدین ولد نوشته یافته اند که جلال الدین محمد در شهر بلخ شش ساله بوده که روز آدینه با چند کودک دیگر بر بامهای خانه های ما سیر میکردند. یکی از آن کودکان با دیگری گفته باشد که بیا تا از این بام بر آن بام بجهیم. جلال الدین محمد گفته است: این نوع حرکت از سگ و گربه و جانوارن دیگر می آید، حیف باشد که آدمی به اینها مشغول شود، اگر در جان شما قوتی هست بیائید تا سوی آسمان بپریم. و در آن حال ساعتی از نظر کودکان غایب شد، فریاد برآوردند، بعد از لحظه ای رنگ وی دیگرگون شده و چشمش متغیر شده باز آمد و گفت: آن ساعت که با شما سخن می گفتم دیدم که جماعتی سبز قبایان مرا از میان شما برگرفتند و بگرد آسمان ها گردانیدند و عجایب ملکوت را به من نمودند؛ و چون آواز فریاد و فغان شما برآمد بازم به این جایگاه فرود آوردند.»

نظری بر این متن جایز یا لازم  نیست ، چون متن من نیست و  نظر شما برای نویسنده اش سودمند است که  دیگر وی نیز نیست تنها پس کافی لذت از آن ببرید ..

ادامه مطلب ...

به شعر حافظ شیراز ؛

پستر یلدا به مناسبت یلدا ؛ برای دیدن  اندازه کاملش رویش میتواندی کلیک کنید

پاییزش چه قشنگه -۲

تهران ؛ خیابان ولی عصر ؛ بالاتر از نیایش ، چهارشنبه 3 ام آذر 89

دیدن دختر صددرصد دل‌خواه در صبح زیبای ماه آوریل

در یک صبح زیبای ماه آوریل، در یکی از خیابان‌های فرعی محله‎ی معروف هارویوکوی توکیو، دختر صددرصد دل‌خواهم را دیدم. راستش را بخواهید آن‌قدرها هم زیبا نیست. آدم خیلی مهمی هم نیست. لباس پوشیدن‌اش هم چیز خاصی ندارد. پشت موهایش هم در خواب شکسته و بی‌ریخت شده. راستش جوان هم نیست؛ باید سی سالی داشته باشد. درست‌ترش این است که بگویم اصلاً شبیه دخترها نیست. اما باز هم از پنجاه قدمی می‌توانم بفهمم او دختر صددرصد دل‌خواه من است...

----

دیدن دختر صددرصد دل‌خواه در صبح زیبای ماه آوریل/ هاروکی موراکامی

وقتی زمستان زودترمی آید وما پایان جهان را نمی دانیم ، پاییز است

تهران ؛ خیابان ولی عصر ؛ ۱۸ آبان 89 ؛ پارک ملت ؛ 9:۵۰ صبح

پاییز است که در روز های دنیآ راه می رود

تهران ؛ خیابان ولی عصر ؛ ۱۸ آبان 89 ؛ پارک ملت ؛ 9:33 صبح

یک نفر اینجا سرطان زندگی دارد

حالا تنها نگران توام
که برای صدای گرفته ام دنبال بهانه ی بهتری میگردی
دیگر هیچ وقت بهتر از این نخواهم شد
؛حالا پرهیز کن از این دیوانه

که رام نمی شود/که آرام نمی شود؛
پرهیز کن از من و دعا کن برای زنی که دلتنگی هایش را
چون جنینی مرده حمل می کند
...و در بازوهایش  یک جفت بال بی تاب پنهان دارد


rain shop


وقتی که تهران سر تا پا خیس می شود ..

باران می شنوی ؟

پاییز است بیا کمی راه برویم ..

تو که عجله نداری ؟

قدر همه روز هایی که پیش هم نبودیم بیشتر بمان!

امشب را بی خیال اساطیر آسمان تا صبح بر من ببار؛

برویم کافه ؛ کنار فنجان های چینی گلدار ..

من قول می دهم ؛ تو قبول کن .. رو به روی همین دنیآ ..

خوش خواهد گذشت ..

چگونه ؟

به راستی چگونه فصل هایت ، فصل به فصل می شوند ،

وقتی که فصل آخر دلم را تو رغم می زنی ..

چگونه پاییزم سرد می شود ،

وقتی گرمای حضور تو روز هایم را به هم  وصله می زند .. 

چگونه ؟ چگونه ؟ چگونه ..

امروز منم که از آب عریان ترم ؛

اینجا شهر من

اینجا شهر من است ؛ تهران ، همانجا که چهار راهایش سه رنگ دار و آدمهایش هزار رنگ اینجا خدا هم آفتاب نزده می آید و شب زودتر از من به خانه اش می رود؛اینجا  ازهمه ساده دخترک گلفروشیست که شبها دیر تر از من و روز ها زود تر از تو گل می فروشد؛

من به تو به خودم و همه پرندگانی که هر روز می خوانند ایمان دارم

تنگه واشی - پاییز 1389 - می تونید روش کلیک کنید

فقط برای اینکه، یکم فضای کثیف اینجا عوض شه!

بیآیید به هستی بنگریم و لحظه های ناب  و ساده (ی) زندگی را کشف کنیم!

روش کلیک کنید! ( مسیر بین تنگه های واشی ؛ پاییز 1389 )

عشق ها می میرند ؟


امروز روز خوبی برای نوشتن نیست!

پاییز می رسد به سان حشره ای زخم خورده ، خسته و مریض.

می شنوی ؟ صدای تخمیر خاطرات زیر خاک را ؟!

همه ی همه ی همه ی ارتباطات زمینی به سماجت سنگ تسلیم می شوند و

ما هی پیش آسمان بی آبرو !


۲۱ شات از تابستان ۸۹

--

چنان چه علاقه داشتید کل آلبوم رو از این لینک ببینید

تمامی عکس ها با رزولیشن قابل قبولی برای دانلود رایگان در اختیار قرار داده شده اند


تشکر واجب

گفته بودی که چرا محو تماشای منی .... آنچنان مات که حتی مژه بر هم نزنی


از همه ی همه ی  شما که به هر نحوی سعی کردید خودتونو تو این اتفاق با من شریک بدونید متشکرم .. و از اینکه تلفنم خاموشه عذر می خوام.

فقط باید به بگم که پدرم هیچ بیماری یا مشکلی نداشت ، هیچ سابقه ای نداشت و سالم سالم بود و  تو سی ثانیه خیلی راحت توی خونه  از پیش ما رفت .. جوری که من پیراهنم سفیده ..مجبورم کامنت این نوشته راه ببندم که مرا  تاب خواندن چیزی پیرامون وی نیست . همان طور که مرا باور نوشتن این نوشته نیست ./

ژن عامل بیحجابی

یک زوج دانشجوی ایرانی موفق شدند برای نخستین بار در تاریخ بشریت، ژن عامل
بیحجابی را کشف کنند. الهام غلامحسینی دانشجوی دانشگاه جامعة الزهرا
با کمک همسرش، رجب فاطمی که او نیز دانشجوست و در دانشگاه امام صادق
تحصیل میکند، موفق به این کشف بزرگ شدهاند.

فحش

مثل غنچه بود آن روز
/ غنچه ای که روییده
/ در هوای . . . ماه
/ بر درخت خشکیده
/
...مثل آب بود آن روز/ آب چشمه ای شیرین/ چشمه ای که می بیند / مرد تشنه ای غمگین/گرچه در . . . بود/ چون بهار بود آن روز/ سرزمین ما ایران/ لاله زار بود آن روز
/
روز خنده ما بود
/ روز گریه دشمن
/ روز خوب پیروزی
/ . . . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به گزارش یک منبع سه نقطه

دوستان عزیز!
خصوصاً عزیزان داخل کشور ، هرکی کار ضروری اینترنتی داره لطفاً سریعا انجام بده چرا که به گزارش یک منبع که نخواست نامش فاش بشه،" یک کشتی ماهیگیری از سمت کومور به مقصد ونزوئلا به راه افتاده ولی هرجوری که حساب میکنند لنگرش قراره حدوداً 17 خرداد به کابل اینترنتی فجیره گیرکنه و بازهم هرجوری که محاسبه میکنند عملیات ترمیمش کمتر از 10 روز طول نمیکشه ..." بعدا نگید اطلاع رسانی نشدا

این پنجشنبه هم قد کشید و جمعه شد

دلم گرم است  به فصل های سرد ، به کلاه و دستکش و شال گردن .

وقت آن است که برویم بیرون و  روی برف ها بدویم .. من جا پای تو و تو جا پای من بگذاری ؛ تو می خند یو دلم خیس میشود از هجوم این همه علاقه .. از تو می پرسم آن روز که برف می بارید و تو پشت پنجره بودی تعبیر این همه برف را می دانستی ؟

و تو بیدرنگ جواب می دهی ؛من از پل نگاه تو احساس شرم می کنم مگر حرارت کوره انتظار چه قدر است که هر وقت به دستان تو میرسم باید هذیان بگویم؟! می خواهم بشینم همینجا و همیشه ام را به تو بسپارم ..