KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

ومردم، بیچارۀ مهربانی هستند. انسان نوکر مهربانیست.

استاد علیرضا پناهیان:

پس از 30سال، امروز «شیرینی انقلابی بودن» بیش از هر زمانی درک می‌شود

اولین جلسه از جلسات هفتگی هیأت دانشجویان و فارغ التحصیلان هنر، با سخنرانی
حجت الاسلام علیرضا پناهیان و با حضور دانشجویان دانشگاه های تهران برگزارشد.این هیأت اولین هیأت در سطح شهر تهران است که این مدرس حوزه و دانشگاه به صورت ثابت و هفتگی در آن سخنرانی خواهد کرد. پناهیان ، در اولین جلسه موضوع مباحث خود در این جلسه را « مفهوم انقلابی بودن » معرفی کرد و در اولین جلسه ، به علت انتخاب این موضوع و سپس به شیرینی انقلابی بودن و برخی آثار زیبایی های انقلابی بودن پرداخت که گزیده هایی از این سخنرانی در ادامه می آید. قابل ذکر است که جلسات هفتگی این هیأت ، هر 4شنبه بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشاء با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان، آغاز می شود. محل برگزاری جلسات ، خیابان طالقانی، نرسیده به میدان سپاه، کوچه مفیدی، پلاک 2 دفتر هنر و ادبیات دانشجویی است.





ادامه از مبحث این پست :


------------ ارتباط انسان شناسی و تکنیک


در شخصیت پردازی ، افراد عروسک نیستند که
نویسنده هر کاری دلش می خواهد بکند. من اگر
بخواهم یک حرف کلی به یک فیلمنامه نویس بزنم،
می گویم که شهید آوینی تک تک رزمنده ها برایش
عزیز بودند. این حادثه برایش قیمت داشت و این برای شهید آوینی تکنیک آفرید.

من معتقدم اگر ما بدانیم داریم در مورد چی داستان می سازیم ، تکنیک های جدیدی را در رمانتیک کردن روایت هایمان از حیات بشر به دست خواهم آورد. این خیلی مهم است. نتیجه کلی برای اینکه یک فیلمنامه نویس و یک نویسنده موفق شود ، مهم تر از زیاد داستان خواندن ، این است که آدم شناسی اش را قوی کند.

و سنت های الهی را بشناسد. چرا که درک شخصیت ها و حقایق عالم هستی و سنت هایی که حادثه ها در دل آن شکل میگیرند، در تولید درام، تکنیک جدیدی به دست می دهد.

البته نکته ی دیگری هم هست ؛

هنرمند برای موفقیت باید آدم ها را دوست داشته باشد؛ به گونه ای که اگر دست پینه بسته یک کارگر را دید، بغض گلویش را بگیرد. گویی هنرمند، مادر همه این آدم هاست. این مهم ترین عامل موفقیت است که دوست داشته باشد مخاطبت سعادتمند بشود، نه این که دوست داشته باشد خودش هنرمند موفقی بشود و کارش بگیرد. اولیای خدا خیلی به انسان ها محبت دارند.


داستان و تکنیک

یکی از این نکاتی که در یک داستان محل دخالت خدا و آموختن تکنیک های جدید است، غیرمنتظره بودن حوادث و جابجایی هایی است که در داستان جایگاه مهمی دارندغیرمنتظره بودن در داستان نخ تسبیح داستان است.

غیره منتظره بودن معانی مختلفی دارد؛
یک وقت غیره منتظره بودن در رابطه با آدم هاست؛ مثلاً درباره این آدم این برداشت را نداریم. یکدفعه این وجه شخصیتش را می بینیم که غیره منتظره است.

یک وقت غیره منتظره بودن در ارتباط با
حادثه هاست. این تکنیک قدیمی سینماست

که طرف وقتی می رود سرآب و دارد آب می خورد ، همان جا دزد یا قاتل می رسد.


اصل غافلگیری و ویژگی غیره منتظره بودن را اگر از داستان حذف کنیم داستان ها از همدیگر می باشند. اتفاقات غیرمنتظره ظرفیتی است برای معرفت خدا ، برای خدمت به انسان و برای خدمت به معنویت و رشد او.


امیرالمومنین (ع) می فرماید:

« عرفت الله بفسخ العظائم». من خدا را در جریان اتفاقات غیرمنتظره و به هم ریختن پیش بینی ها دیدم.حالا داستان برای دیدن خدا چقدر ظرفیت دارد؟ « در روایت دارد که خدا بعضی وقت ها پول به آدم احمق می دهد تا آدم های عاقل و باهوش فکر نکنند که در اثر هوش خودشان بود که پول گیر بیاورند.»

با این ، داستان درست کنید ، اتفاقاً من ندیده ام داستان این جوری.

خدا می فرماید من یک همسر زیبارو به کسی که خیلی در همسر گیر آوردن بی عرضه است می دهم تا آدم های خیلی با عرضه فکر نکنند با عرضه خودشان می توانند همسر خوب گیر بیاورند.

بر اساس این قاعده یک کمی داستان درست کرده اند. اینها کار خداست دیگر.

ما داریم کارهای خدا را می بینیم.

خبر داشتن از سنت ها زمینه فراهم می کند که آدم داستان بنویسد.

به نظر بنده قوی ترین عامل درام در ان قطعه که یوسف (ع) را می اندازند در چاه این است که یوسف (ع) فکر می کرد کسی که 10 یا 11 برادر دارد ، دیگر هیچ کس نمی تواند به او لطمه بزند.

اتفاقاً همین برادرها او را به چاه انداختند.

چیزی که در سریال کمتر به آن پرداخته شد.
به جایش بر سر محبت پدر به یوسف (ع) متمرکز شد.اینجا همان جایی است که خدا علیه نقشه های آدم کار می کند. بستگی دارد به چه تکیه کنی. خدا تکیه گاهت را ازت می گیرد.

یا یوسف (ع) در زندان وقتی هم سلولی اش می خواهد برود بیرون به او می گوید تو آزاد می شوی و می روی پیش پادشاه . انجا بگو که من را آزاد کند که بعد دقیقاً او می رود بیرون اما یادش می رود.

در روایت هست که فرشته الهی می آید به یوسف (ع) می گوید : چرا به او گفتی ؟ تا یک روزنه ی کوچک دیدی، خدا را رها کردی؟!


ما آن روزنه را بستیم. او تو را فراموش کرد.7سال دیگر اینجا بمان شاید بنا بود که حضرت یوسف (ع) خیلی زودتر برود بیرون.



اینها همه از مصادیق غیرمنتظره هاست؛
غیرمنتظره ها با دخالت خدا ، غیرمنتظره ها برای
امتحان و غیرمنتظره ها برای رشد.

غیرمنتظره ها قاعده دارند.
اگر اینها فهمیده شوند میشود با آنها تکنیک های جدید در داستان نویسی درست کرد.

یا مثال دیگری درباره ی غیرمنتظره ها و سنت خدا داستان « فیلم آهنگ برنادت » است که نکته عرفانی قشنگی داشت؛


آن هم اینکه یک  پیرمردی از کشیش های مسیحی نمی توانست بپذیرد که یک دختر از راه نرسیده ، از آن کشیش مقدس تر شده است.

برای همین دشمنی و حسادت می کرد.
اواخر فیلم یکدفعه فهمید که برنادت بیماری مزمنی دارد که آن را پنهان می کرده. انجا ناگهان این کشیش متوقف شد. این داستان طراحی شده بود. این با سنت های الهی جور است/.


این که ما در مورد زندگی دیگران فکر می کنیم که آنها خوشبختند در حالی که بدبختی های و گرفتاری هایی دارند که هیچکدام حاضر نیستیم آنها را تحمل کنیم.

آدمها با هم متفاوت هستند. آدم ها دیگران را مثل خودشان می دانند و بر اساس دریافتی که از خودشان یا دو ، سه تا کاراکتر از اطرافیانشان دارند ، در مورد همه قضاوت می کنند. این یک بلای عمومی است. 99 درصد از دعواهای زنان و مردان و مردان با زنان سر این است که همدیگر را درک نمی کنند. زن ها نمی دانند مردها چه تفاوتی با آنها دارند و مردها هم نمی دانند زن ها چه تفاوتی دارند که این باید برطرف بشود.


نویسنده باید در روند یک داستان این برداشت را که برامده از تجربه شخصی آن فرد است و از خودش خودآگاهی دارد در ارتباط با کسی رشد بدهد. ما باید یک سلسله داستان هایی تولید کنیم که این را جا بیندازد. جا انداختن تفاوت آدم ها با یکدیگر در رشد انسان ها و رشد فرهنگ یک جامعه خیلی کاربرد دارد. آدم مذهبی ها قضاوتشان در مورد لامذهب ها بد است. شاید خدا از این فرد بیشتر از این انتظار نداشته باشد.

این برمی گردد به اصل درک تفاوت آدم ها با یکدیگر.


ما نه تنها باید از سنت های خدا خبر داشته باشیم که داستان هایمان را خلاف این سنت های همیشگی ننویسیم بلکه این سنت های الهی می توانند درام داستان هایمان را تشکیل بدهند؛

مثلاً یک راه خیلی قشنگ برای نشان دادن سنت های الهی این است که در میان شخصیت های داستانتان کسانی از اولیای خدا باشند ؛

آن وقت خدا را راحت تر می شود نشان داد.

بنابراین در داستان های قرآن همیشه آدم های خوب حضور دارند ، یک داستان در قرآن نداریم که هیچ ولی خدایی در آن نباشد. وقتی که شما از یک آدم خدایی در داستانتان استفاده کنید ، این آدم می تواند بهتر خدا را نشان بدهد.


نویسنده باید برود سراغ بزنگاهی که در یک داستان
می تواند محل معرفت خدا باشند؛ محل نشان دادن خدا ،

عروج انسان و بریدن انسان از دنیا.


حالا در این زمینه ها طرح های خیلی خوبی هست که بر

اساسش می شود ایده و فیلمنامه درست کرد؛



مثلاً می شود سریالی ساخت که در آن حتماً کی دو نفر به

مرگ طبیعی و قشنگ بمیرند تا مخاطب به مرگ علاقمند بشود.


حاج آقا دولابی از شستن یک مرده خوب تعریف می کرد.

می گفت بروید مرده بشویید ببینید چقدر خوب است.


این زندگی پایان خواهد یافت اما درفیلم ها و داستان ها و سریال های

ما داستان را میرسانند به عروسی و تمام می کنند !


مخاطب بیچاره بعد از 30 سال هر وقت یاد آن سریال می افتد

فکر میکنند که آنها هنوز هم دارند کف می زنند و عروسی است.


 و یا در فیلم تایتانیک خوب است لااقل پیرشدن آن خانم دیده شد تا کمی انسانی تر و واقعی تر با آن برخورد شود یا آن پسر جوان که فکر می کنیم هنوز دارد در آب ها غرق می شود.

یک وقت از سنت ها می رویم در تکنیک داستان نویسی ، یک وقت هم از تکنیک ها می خواهیم برویم در سنت ها ؛

مثلاً تکنیک ها را این جوری نوشتم:

_ درگیری اولیه و ایجاد مساله ( می توانیم بگوییم درگیری ها چندجوررند؛ یکی از درگیری ها که من خیلی با آن سر و کار دارم سوءتفاهم است.)

_درگیری بعدی
_درگیری مکمل
_ترتیب درگیری ها
_تلاش برای یافتن راه حل
_شدت یافتن درگیری ها
_پیدا نشدن راه حل
_ خطا کردن در حل مساله
_ کم کم حل مساله
_ تداوم مساله

اینها همه آن محل هایی هستند که در طراحی
یک داستان باید در هر کدام از این محل هانشست
و گفت : ما اینجا چه امکاناتی برای تاثیرگزاری بر انسان داریم؟ »


دو تا فهرست در خلال این مباحث ارائه شد؛
یکی فهرستی از سنت های الهی که خوب است در داستان ها دیده شود و در بستر آنها چقدر می توانیم پیام بدهیم؟

کدام ها دیده شد و کدام ها دیده نشده که اصلاْ خودش پیام است و دیگری اینکه در اجزای یک  داستان چه جایگاه هایی وجود دارند برای اینکه ما بتوانیم آن آیه های الهی را نشان بدهیم و این ظرفیت ها را چگونه می توانیم تغییر بدهیم؟

یکی از دوستان می گفت اصلاً داستان نویسی در دنیا 14-15 مدل بیشتر ندارد.

من همانجا عرض کردم که شاید ما بتوانیم با دقت در سنت های الهی و بازی گرفتن های خدا از ما در زندگی ، مدل های بیشتری کشف کنیم.


____________________________________



____________________________________

این آن دورنمایی است که ما دنبال می کنیم.ما
باید راه های تازه ای در هنر پیدا کنیم و الا نمی توانیم حرف هایمان رابزنیم.

این که بیاییم با همین تکنیک آنها ، پیام اسلامی بدهیم

در بسیاری از موارد امکان پذیر نیست؛


مثل اینکه بعضی ها می خواهند با فیلم های جنگی هالیوودی ،

بسیجی نشان بدهند که نمی شود.







گــزارش کامــل این سخــنرانی را می‌توانیــد در وبلاگ دفتر هنر و ادبیات دانشجویی‌به آدرس

http://honaradabiat.blogfa.com ببینید.



استاد علیرضا پناهیان:

پس از 30سال، امروز «شیرینی انقلابی بودن» بیش از هر زمانی درک می‌شود

 

زمان بعضی از حرفهای خوب که قبلا زده شده، امروز رسیده است

حرفهای خوب، به ظاهر بی‌زمان و بی‌مکان هستند و نسبت به همه کس رابطه مساوی دارند. اما همیشه اینطور نیست. بعضی از حرفهای خوب زمان دارند، و در آن زمان بهتر شنیده می‌شوند و بهتر درک می‌شوند. چون نیاز آن زمانه هستند و وقتی سخنی مورد نیاز یک زمان باشد، مصرفش در آن زمان بیشتر خواهد شد و اکثر مردم با آن ارتباط برقرار کرده و دلها برای درک و دریافت آن حرف آماده تر خواهد بود.

زمان بعضی از حرفهای خوب که قبلا زده شده امروز رسیده است. مفهوم «انقلابی بودن» با اینکه مصداقش قبلا رخ داده، و حتی حضرت امام زیاد از آن صحبت کرده‌اند، اما امروز زمانش رسیده است. پس از گذشت سی سال از انقلاب، مفهوم انقلاب و انقلابی بودن، مفهومی است که امروز بهتر فهمیده می‌شود، بهتر می‌شود به آن عمل کرد، بیشتر می‌شود قدرش را دانست، و امروز جوان‌ها به دلیل نیاز مبرمی که به این مفهوم احساس می‌کنند، بیشتر با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

از زیر مجموعه های مفهوم انقلاب، امروز می‌توان از مفهوم «انقلابی بودن» به عنوان یک مفهوم تازه، بکر، ضروری، مهم و مفهومی که زمینه پذیرش آن بصورت فراگیری بسیار بالا است، سخن گفت. مفهومی که هم نیاز داریم به آن عمل کنیم و زندگیمان را مطابق آن سامان دهیم، و هم به آن نیاز داریم تا نه فقط با آن زندگی کنیم، بلکه با آن زنده باشیم، جان پیدا کنیم، و از آن لذت ببریم.

گرچه انقلاب سی سال پیش رخ داد، و سخنان انقلابی حضرت امام، این انقلاب را جان داد، ولی آن زمان، هیجانی از انقلاب بود که جلوه‌ای از انقلابی بودن را به نمایش گذاشت. امروز بعد از سی سال بیشتر از گذشته می‌شود عمق این رخداد بزرگ و عمق این مفهوم عمیق را فهمید و از آن لذت برد. انقلاب 57 در واقع پیش‌درآمد و مقدمۀ مفهوم انقلاب و انقلابی بودن بود. حتی دوران دفاع مقدس هم، پیش‌درآمد مفاهیم و حقایق و اتفاقات بسیار بزرگتری است که در آینده رخ خواهد داد.

برخی از کلماتی که در مقطع انقلاب صادر شدند، مستقیماً در زمان خوشان مصرف نداشتند و عمیق درک نمی‌شدند. باید یک نسل و یک زمانی از آنها می‌گذشت، تا آن کلمات از آن اوج فرود بیایند و موقع عملشان بشود.

در تمام این مدت خیلی‌ها سعی داشتند «انقلابی بودن» را در تاریخ دفن کنند

در تمام این مدت خیلی‌ها سعی داشتند «انقلابی بودن» را در تاریخ دفن کنند. بعضی‌ها فکر می‌کردند که این مفهوم خودبه‌خود در حال دفن شدن است و برای از بین رفتنش جشن می‌گرفتند. خیلی‌ها برای از بین بردنش تئوری‌ها و توجیه‌های مختلفی بیان می کردند.

یکی از توجیهای خیلی رایج این بود که انقلابی بودن، اقتضای آن زمانه بوده و الان دیگر می‌خواهیم در یک وضعیت با ثبات زندگی کنیم، بنابراین بهتر است که هیچکس انقلابی نباشد. انگار انقلابی بودن با زندگی کردن منافات دارد! انگار انقلابی بودن در شرایط به‌ظاهر عادی معنا و لزومی ندارد و جرم تلقی می‌شود! انگار انقلابی بودن با قانونمند بودن منافات دارد! انگار زندگی تعریف تثبیت شده‌ای دارد که در آن تعریف، انقلابی بودن یک مزاحم و یک خار به نظر می‌رسد.

فقط یک نوع زندگی است که ذاتاً با انقلابی بودن مغایرت دارد

در حالی که فقط یک نوع زندگی است که ذاتاً با انقلابی بودن مغایرت دارد. آن هم زندگی گوسفندوار یا به تعبیری گرگ‌وار است. و گرچه این دو برای ما فرق می‌کنند و دو سر یک طیف ممکن است باشند، ولی برای خدا فرق نمی‌کند. خدا هردو را با هم به جهنم می‌ریزد. آنجا گوسفندصفتان ناله می‌زنند که «این گرگها به ما ظلم کردند، لااقل اینها را دو برابر عذاب کنید.» خدا به آنها پاسخ می‌دهد: «هر دو گروه، دو برابر عذاب می‌شوند. گروه اول چون هم خودشان بد بودند و هم به شما ظلم کردند. و شما هم به دلیل اینکه به ظلم آنها میدان دادید، و جدا از اینکه خودتان نخواستید آدمهای خوبی باشید، راضی شدید گرگهایی شما را بدرند و به واسطۀ رضایت شما، میدان و قدرت بیشتری برای ظلم پیدا کنند.(1)

انقلابی نه گرگ است نه گوسفند. انقلابی نسبت به گرگها انقلابی می‌شود و از حالت گوسفندوار زندگی کردن نجات پیدا می‌کند. هر کسی، یا انقلابی است یا گرگ یا گوسفند. در این میان، صورت دیگری برای زندگی انسان نمی‌شود تصور کرد. انقلابی کیست؟ کسی که مقابل گرگ‌ها مقاومت می‌کند و گوسفندوار زندگی نمی‌کند.

«انقلابی بودنِ» جامعه در دوران آرامش، خیلی زیبا و لذت‌بخش است

چقدر لذت‌بخش است که امروز مفهوم انقلاب بهتر درک می‌شود و ضرورت انقلابی بودن بیشتر در جانها موج می‌زند. چون خیلی لذتبخش است که انسان در جامعه‌ای زندگی کند که بدون اینکه مقدمات و شرایط پیچیده و بحرانی در خارج از وجود انسان، او را وادار به انقلابی بودن کند، و در شرایطی که انسان‌ها می‌توانند گوسفندوار زندگی کنند، نیاز به انقلابی بودن را احساس کنند..

در شرایطی که گرگها کمی فاصله گرفته‌اند و انسان می‌تواند احساس کاذب امنیت داشته باشد، احساس انقلابی بودن خیلی ارزشمندتر از زمانی است که گرگها به تو نزدیک هستند و دارند پیراهن تو را پاره می‌کنند. الان که دیگران همه تو را به زندگی بره‌وارانه دعوت می کنند، انقلابی بودن زیباست. الان اگر انقلابی باشی معلوم می‌شود که چشم و دلت بیناتر، قدت بلندتر و کشیده‌تر، و برای دیدن آن نقاط دوردست از همیشه بیشتر آمادگی پیدا کرده‌ای.

جامعه‌ای که در دوران آرامش، بدون اینکه حادثه خاصی بصورت مستقیم او را تحت فشار قرار داده باشد، احساس نیاز و عطش به انقلابی بودن بکند، جامعه‌ای است که زندگی در آن لذت‌بخش و افتخارآمیز است.

در مورد انقلابی بودن، سوالات فراوانی وجود دارد

در شرایطی که جامعه به ظاهر آرامش دارد، در زمانی که گرگها نزدیک نیستند، در زمانی که نه کسی ما را از چریدن منع می‌کند، و نه کسی ما را مذمت می‌کند، چه ضرورتی دارد ما یک دفعه انقلابی شویم؟ آنگاه اگر انقلابی شویم چه کار خواهیم کرد؟ آیا اوضاع را بهم می‌ریزیم؟ آیا غیرضابطه‌مند عمل خواهیم کرد؟ خشونت خواهیم داشت؟ عوارض انقلابی بودن در زمان ما چگونه خواهد بود؟ اساساً یک انقلابی، چگونه انسانی است؟ ویژگیهای انقلابی بودن چیست؟ اینها سوالات فراوانی است که باید به پاسخش پرداخت.

شیرینی و جذابیت مفهوم انقلابی بودن، برای جوانان

در این 25 سال گفتگو با مردم، خاطراتی فراوانی را می‌توان مرور کرد، از اینکه اگر کسی بالای منبر و یا در جمعی می‌خواست در مورد انقلاب صحبت کند، چقدر صحبتش دموده و بی‌مزه می‌شد، و چقدرصحبتش پرت وغیر جذاب تلقی می‌شد. حتی در میان کسانی که به سخنرانی معنوی علاقه داشتند هم، استقبال نمی‌شد. ولی امروز اصلاً اینجوری نیست.

من نسبت به زمانۀ خودمان بسیار خوشبین هستم. فکر می‌کنم که این زمان، زمانی است که مفهوم انقلابی بودن مفهوم بسیار جذابی است. امروز جانها و جوانهای ما به شدت به این مفهوم علاقمند هستند، گرچه ممکن است خودشان دلیلش را ندانند. اما وقتی معنای انقلابی بودن را برایشان توضیح می‌دهی، احساس می‌کنند گمشده‌شان را پیدا کردند. درست است که امروز جوانهای ما به زندگی گوسفندوارانه و به گرگ بودن دعوت و تحریک می‌شوند، ولی با طبع‌شان ناسازگار است. امروز، جوانها تشنه انقلابی بودن هستند.

آنهایی که می‌گفتند بعد از سی سال جوانها از دست رفتند، و از انقلاب فاصله گرفتند، بیایند امروز جامعه را ببینند. البته آنها باید خیلی درشت‌تر واقعیتها را ببینند تا حقایق را درک کنند، لذا آنها صبر کنند فردا جامعه را ببینند. اما آنهایی که می‌توانند، همین امروز را ببینند.

آثار انقلابی بودن

پیش از پرداختن به معنای انقلابی بودن، کمی با آثار آن آشنا شویم، تا بتوانیم کمی از این مفهوم لذت ببریم، وقتی لمسش کردیم و از آن لذت بردیم، بهتر معنایش را می‌فهمیم.

1. انقلابی بودن، مهمترین انگیزۀ خودسازی معنوی

انقلابی بودن مهمترین انگیزۀ خودسازی معنوی است. هیچ انگیزه ای مثل انقلابی بودن نمی‌تواند انسان را بسوی زندگی عارفانه، و به سوی قله های کمال و معنویت سوق بدهد. در دفاع مقدس بود که بعضی‌ها یک شبه راه صد ساله را طی می‌کردند. دفاع مقدس از حاج احمد متوسلیان یک انسان بزرگ ساخت. دفاع مقدس جلوه‌‌ای از جلوات انقلابی‌گری بود.

انقلابی‌گری معنویت انسان را رشد می‌دهد. اگرانقلابی نشدید، از خودتان انتظار نداشته باشید عارف بشوید. برای سیر و سلوک الی الله، و برای رسیدن به نقطه کمال چرا خودت را خسته می کنی؟ شدنی نیست. اوحدی از مردم استثنائاتی هستند که بشوند کسانی مثل آقای بهجت. او که از 14سالگی می‌گفت من چیزهایی سرنماز می‌دیدم، فکر می‌کردم همه اینها را می‌بینند.

امام به خوبها و عرفا فرمود: «این وصیتنامه‏هایى که این عزیزان مى‏نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیتنامه‏ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.»(2) ، اینها یک شبه ره صد ساله را طی کردند.(3) واقعاً امام(ره) سخن به گزافه نمی‌گفت. این حرف را با اعتقاد می‌زد، واقعاً می‌گفت اینها ره صد ساله را یک شبه طی کردند.

در انقلابی‌گری می‌شود ره صد ساله را یک شبه طی کرد، و الا ببین کی به مقصد می‌رسی؟ از کجا می‌توان فهمید زمانه، زمانه انقلابی‌گری است؟ از اقبال روزافزون به معنویت. از میزان حضور جوانان در تشییع آقای بهجت. جوانهایی که یکبار ایشان را ندیدند، و فقط چند خاطره مختصر شنیده‌بودند. طبیعت نورانی‌شان دارد می‌شکفد. این عشق به معنویت نتیجه اش چه خواهد شد؟ این عشق بالاخره بیرون می‌زند و سر به انقلابیگری خواهد زد. فقط کافی است اینها بفهمند برای عارف شدن، باید انقلابی بود.

الان پرحمعیت‌ترین همایشهایی که در دانشگاه‌ها گرفته می‌شود، همایشهایی است که از شخصیت‌های عرفانی سخن به میان می‌آید. شما فکر می‌کنید تا کی این عطش پشت پرده خواهد ماند و رو به سرچشمه معنویت و عرفان نخواهد برد؟

2. انقلابی، فوق‌العاده مهربان می‌شود

یکی از آثار انقلابیگری این است که انسان عارف میشود. یکی از آثار دیگر انقلابیگری این است که انسان پس از اینکه انقلابی شد به‌شدت مهربان می‌شود. چون اگر ویژگیهای انقلابی را مرور کنیم، یکی از ویژگی‌هایش این است که از خودگذشته است. یک موجود انقلابی، فوق‌العاده مهربان می‌شود. چون انقلابی‌گری خودخواهی‌ها را می‌کشد.

انقلابی برایش زشت است که برای موفقیت خودش کار کند. یک انسان انقلابی اگر بخواهد برای موفقیت خودش تلاش کند، احساس می‌کند وجودش بوی بد گرفته است. من نمی‌دانم در خاطرات دفاع مقدس، چرا نمی‌گویند اینها انقلابی بودند؟ خوب بودن خیلی کلی است. سراغ شاخص‌های مشخص‌تر بروید.

انقلابی، برای موفقیت خودش درس نمی‌خواند، انقلابی، برای موفقیت خودش تلاش نمی‌کند. اگر شهید آوینی را در یک کلمه بخواهم توصیف کنم، می‌گویم یک آدم انقلابی. شهید مطهری هم همینطور. شهید مطهری وقتی که می‌خواست کتاب «داستان راستان» را بنویسد یک لحظه فکر نمی‌کرد که در نگاه دیگران، برای استادی که در دانشگاه تهران فلسفه درس می‌دهد، نوشتن کتاب داستان برای کودکان چقدر زشت است. او زشت و زیبایی را برای خودش اصلاً نگاه نمی کرد. انقلابی بود.

انقلابی تپش قلبش و ضربان قلبش برای جامعه است انقلابی، تپش و ضربان قلبش برای جامعه است. انقلابی، چون خودخواه نیست، مهربان می‌شود. کسانی که در فیلم‌ها و فیلم‌نامه‌ها دنبال کاراکترهای قدرتمند و مهربان می‌گردند، در واقع دنبال یک انسان انقلابی می‌گردند. در این برنامه‌ها و کتابهای نیمه پنهان ماه، که بر اساس خاطرات همسران شهدای نام‌آور تهیه شده، این وصف مشترکشان است: یک مهربانی ویژه که بدون هیچ ادا و اطفاری با یک نگاه، سیلی از محبت را سرازیر می‌کردند به خانواده‌شان، در حدی که این سیل آنها را تا ابد می‌برد، و هنوز دارد می‌برد. بدون خیلی از لوس‌بازیها و اداهای بیخودی که ما فکر می‌کنیم. امروز انسان‌ها، به دنبال مهربانی هستند آن وقت مردم ما امروز چقدر به مهربانی و مهربان بودن نیاز دارند. دلیل من همۀ علاقه‌ها و عطش‌هایی است که مردم به فیلمهای عشقی دارند. دنبال مهربانی می‌گردند. نه دنبال بی دینی. مردم که اینقدر بی‌دین نیستند. چرا در اوج داستانها یک پیوند را قرار می‌دهند؟ مردم در ارتباط زن و مرد در داستانها دنبال چی می‌گردند؟ دنبال آن لحظه‌ای که این دو مهربانی کردن به یکدیگر را آغاز می‌کنند. آن وقتی که این دو دلشان برای هم نرم می‌شود. ومردم، بیچارۀ مهربانی هستند. الانسان عبید الاحسان. انسان نوکر مهربانی است. و تا یک ذره نیازهای اولیه و حیاتی او، و امنیت او، تامین شود، در به در دنبال مهربانی می‌گردد. هرکسی دنبال مهربانی نگردد گرگ می‌شود، او به جای مهربانی، باید با منفعت خودش را سرگرم کند. همه کسانی که از محبت رویگردان شده‌اند و به منفعت روی کرده‌اند، همه از خود پشیمان و ناراحت هستند. می‌گوید: در زندگی بدی افتاده‌ام. افتاده‌ام در کاسبی. حالم بده. می‌گویم: کاسبی خوبه. می‌گوید: نه. دوران جوانی من دوران با طراوتی بود. دیگر بیشتر نمی‌تواند توضیح دهد. چرا؟ چون دوران جوانی بیشتر دنبال محبت بوده. مردم کمی آرامش پیدا بکنند، یکی از نیازهای حیاتی‌شان می‌شود مهربانی. و این یعنی امروز مردم آماده‌اند انقلابی شوند. آماده‌اند انقلابی بودن را تحسین کنند. 3. انقلابی، فوق العاده فعال و پرتلاش می‌شود یک موجود انقلابی فوق العاده فرز و فعال می‌شود. مقام معظم رهبری امسال از کار مضاعف و همت مضاعف صحبت کردند. کار و همت مضاعف، یکی از اوصاف انقلابیگری است. و یکی از دلایل ما برای اینکه سخن از انقلابی بودن، سخن زمانه است، همین نام امسال است. انسان انقلابی، جدی، پرتلاش و بلندهمت است. الان زمانی است که مردم جدی بودن و جمع شدن و به تعبیری، انقلابی بودن را دوست دارند. خلأش را احساس می‌کنند. ذهن بیدار و دل هوشیار این را احساس می‌کند. انقلابیگری آدم را جمع می‌کند و فرز و تیز می‌کند. آدم اینگونه از زندگی‌اش لذت می‌برد. مردم تفریحاتشان را کرده‌اند، هیجاناتشان را گذرانده‌اند، نمایندگانی از ما در ایام تعطیلات نوروز به کشورهای اطراف رفته‌اند، و بازی‌های آبی، خاکی، قواصی، موسیقی های تند، و ... را تجربه کرده اند و برگشته اند و خسته به دنبال هیجانات بیشتر می‌گردند. و هیچ چیز مانند انقلابی بودن، یک هیجان دائمی و اصیل که خسته کننده نیست، در وجود انسان ایجاد نمی‌کند. در حدی که تو می‌توانی بگویی اصلاً انقلابی زنده است، بقیه مرده‌اند و درحال تشییع جنازه خوشان هستند. جنازه خودشان را روی دو پا راه می‌برند، بدون اینکه ذکر لااله الاالله بگویند. جنازه‌هایی که دو تا تشییع‌کننده دارند؛ یکی پای راست و یکی پای چپ، اما هیچ دستی به سر پای این جنازه نمی کوبد، دستها هم آویزان است و حال ندارند بکوبند،مدام به همه می‌گویند «نگو لااله الا الله». انقلابی بودن لذتبخش است. انقلابی مهربان است و به فکر دیگران. انقلابی راحت حاضر است در این راه بمیرد، هیچ وقت به ذهنش خطور نمی‌کند که چرا من؟ چرا دیگری نمیرد و چرا من بمیرم؟ انقلابی گلیم خودش را از زیر پای جامعه نمی‌کشد، خودش را گلیم می‌کند و زیر پای جامعه می‌اندازد. او از زندگیش لذت می‌برد. او یک آدم بزرگ است، و یک فامیل بزرگ دارد. او بخاطر انقلابی‌گری تمام زندگیش را تعریف می‌کند. او بخاطر انقلابیگری و آرمان‌های انقلابیش ازدواج می‌کند، بخاطر انقلابیگری بچه‌دارمی‌شود، بخاطر انقلابیگری نام برای بچه اش می‌گذارد، بخاطر انقلابیگری شغل انتخاب میکند، بخاطر انقلابیگری در شغلش موفق می‌شود. زیرا هرکسی با هر استعدادی که دارد، اگر به خاطر انقلابیگری و با روحیه انقلابی، در شغل خودش تلاش کند، حتی استعدادهایش افزایش پیدا می‌کند، چه برسد به تلاش‌ها و موفقیت‌های مضاعف. چگونه لحظه‌های زیبای انقلابی بودن را تجربه کنیم؟ از آثار انقلابیگری هرچی بگوییم کم گفتیم. از آسمان تا زمین همه چیز برای انقلابیون است. و اما انقلابی به چه کسی می‌گویند؟ و ویژگیهای یک انقلابی چیست؟ و سوال‌های فراوان دیگر بماند برای یک جلسه دیگر. ما تا زمان ظهور باید انقلابی باقی بمانیم. و بعد از ظهور نوع دیگری از انقلابی بودن در وجود ما شعله خواهد کشید که دیدن دارد. اصلاً بعد از ظهور ما دیگر انقلابی نیستیم. ما خودمان انقلاب هستیم. ولی لحظه‌های انقلابی بودن هم لحظه های خیلی قشنگی است، هر کسی در لحظۀ روضه قرار بگیرد، می‌تواند لحظۀ انقلابی بودن را یک ذره تجربه کند. یک دفعه یک شورش و تحرکی در دلها رخ می‌دهد. برای کسانی که می‌خواهند به فضا بروند، اتاق‌هایی را درست می‌کنند که در آن اتاق‌ها بی‌وزنی را تجربه کنند و برای قرار گرفتن در فضا، آمادگی پیدا کنند. اینجا هم هر کس که هنوز روحش در متن انقلاب و اوج انقلابیگری قرار نگرفته، و می‌خواهد آن فضا را حس کند، برود مجلس روضه. روضه، هدیه و لطف خداوند به ما است. روضه آن لحظه را برای انسان قابل تجربه می‌کند، آن شوری که به دلها می افتد.... آن صحنه خداحافظی، صحنه قابل تحملی نیست، و این انقلاب دائمی حسین است در دلهای ما. (1) رک: تفسیر المیزان، ذیل آیه: .... قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُون.(اعراف/38) (2) صحیفه امام، ج‏14، ص: 491 (3) صحیفه امام، ج‏18، ص: 395
نظرات 2 + ارسال نظر
+ دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 20:53

نه داداش من ! کاه یونجه جنابعالی زیادشده وگرنه اوضاع اینقدرکه تومیگی خوشمزه نیست . نه تنها خبری نیست بلکه وضع ازآنچه تووامثال توبه هم می بافید خیلی خراب تروتلخ تراست پناهیان !

http://masihalinejad.com/?paged=2 سه‌شنبه 31 فروردین 1389 ساعت 00:17 http://masihalinejad.com/?paged=2

http://masihalinejad.com/?paged=2

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد