دل رو فروختم به شب نگاهت
یه عمری سوختم توتب نگاهت
اما چه فایده که واسه غریبه
انگاری بد جون به لبه نگاهت
باشه من از قلب تو ساده میرم
با چشم خون.پای پیاده میرم
خدا کنه وقت وداع و رفتن
تو دستای قشنگ تو بمیرم
این رو نگفتم که دلت اسیر شه
قلب تو از عشق غریبه سیر شه
این رو نگفتم که یه عمری با من
بسازی و قلب تو گوشه گیر شه
ادامه مطلب ...غم مرا در سینه نبود تا پدر باشد مرا
هستی من,روح من,همچون بصر باشد مرا
از مصیبت های دنیا کی غمی باشد دلم
مهر و لبخند پدر در غم سپر باشد مرا
تا پدر باشد مرا دیگر چه خواهم از خدا
در کنارم بودنش افزون ز سر باشد مرا
روز میلاد علی و روز زیبای پدر
از تمام عیدها فرخنده تر باشد مرا!
شعر از:فرناز فامیلی
(تقدیم به همه ی پدرای گل:روز پدر پیشاپیش مبارک)
صد بوسه به دستان تو هدیه گر کنم باز کم است
یک عمر اگر به خدمت تو سر کنم باز کم است
بس لطف بکردی تو مرا از دل و جان!
از بهر تو جان سپر کنم باز کم است
مادر تو چنان خوبی و پاکی که تو را
گر غرق طلا ز پای تا به سر کنم باز کم است
فرناز فامیلی
رفتی و از رفتنت در سینه غم دارم هنوز
دست پر مهر تو را گویی که کم دارم هنوز
فکر میکردم پس از چندی فراموشت کنم
لیک اندوه جدایی در سرم دارم هنوز!
شعر از:فرناز فامیلی
سالیست که چشم من به در دوخته است !
سالیست که چشم من به در دوخته است
از درد فراقت جگرم سوخته است
گو ای تو که پاک و مهربان بود دلت
رسم بی وفایی ز که آموخته است
دلتنگ محبت تو ام من شب و روز
دوری ز تو آتش به دل افروخته است
در اوج جوانیم ولی رفتن تو
اندر دل من رنج و غم اندوخته است!
شعر از:فرناز فامیلی