من از دست همه ناراحتم
از دست تو ، از دست من ، از دست خدا
فرصت نشد حرف بزنیم ، حرف بزنیم از ما
فرصت نشد بگوییم
چرا فاصله گرفته ای از من ، چرا شدیم جدا
تو بمان
من میروم ، تا آن آبادی دور
تا نا کجا
و شاید روزی برگشتم
که برای هزارمین بار از تو بپرسم
سلام ، خوبی ؟ ، میخندی ؟ ........ و باز این لبخند های همیشگی تو ..... تمام
و قصه ای که خیلی خوب تمام شد
شبها دلم خوش است که چراغ اتاق تو ، روشن است ( کمی از جلوی پنجره عبور کن )/وحید نوشته (و ح ی د )/ خیابان ستارخان
کشور من جایی است که در آن زمان کودکی ما را حبس می کنند ، تا آشنا شویم با زندان ، زندگیست دیگر شاید از سیاست های کشور خوشمان نیامد ، یا نامزد ریاست جمهوری شدیم ، یا چیزی جایی نوشتیم و کسی خوشش نیامد یا به کسی بر خورد ، یا نوشتیم ما عدالت میخواهیم ، یا گفتیم لطفا سیاست ها و رفتار و حکومت خود را با پیامبر (ص) یا حضرت علی (ع) مقایسه نکنید ، یا اصلا سه شنبه ( 25 بهمن ) رفتیم خرید عید ..... ما را گرفتند و زندانی کردند ، سخت نباشد اما کاش تحمل شکنجه را هم یادمان میدادند. پدر و مادر هستند دیگر دلشان نمی آید درد کشیدن و بغض کردن کودکانشان را ببینند
و چه سست عنصر اند ؛ مردانی که ساعت ها رو پل هوایی می ایستند و میان پریدن و نپریدن در شک هستند و این کار را بارها تکرار میکنند - صدای مرا میشنوی مرد - بپر بپر - تمام کن این زجر و درد و ... . تمام کن .... تمام کن ....
مرد پرید و این بهترین پایان برای او بود
و . ح . ی . د
من ، مانند کودکی هراسان ام ، رها شده در انتهای یک کوچه ی تاریک
من ، مانند پیر مردی نا توانم ، در میان جنگ و ستیز با پله های یک ساختمان بلند
من ، مانند آن بچه ی دبستانی هستم ، که کتابش را جا گذاشته و بغض کرده
من ، ...
من را به هیچ کجای این زندگی پیچ در پیچ و پر از هیاهو امیدی نیست . بگذار در خلوت خود در روز های پاییزی با معشوقه ام ( باران ) عشق بازی کنم .
محبت باران - آغوش گرمش - صدای دلنشینش - و ... تعنه می زند به هزار انسان به هزار موجود دو پا که جز شکستن دل کاری بلد نیست .
تا توانی دلی بدست آور ....
و . ح . ی . د
به نام آنکه سرشتم از اوست
آدم هایی هستند که روز ، یا شب تولد ندارند . هر روز از آمدن خود شاد هستند و فقط به روز تولد خود بسنده نمی کنند . امیدوارم تو از همان نوع افراد باشی . شب تولد تو ، همه ی شب هاست.
عشق مانند نواختن پیانو است
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیرید
سپس باید قواعد را فراموش کنید و با قلبتان بنوازید
دوباره از جوانه زدن عشق بر ساقه ی سست وجودم می ترسم و برای همین است که خود را در زمستانی تاریک و سرد زندانی کرده ام
از سری کلاس های خانواده دوستی برای آقایان محترم
اینجانب با توجه به درخواست و تاکید بانوان دوست و آشنا و فامیل تصمیم گرفتم یک سری کلاس خانواده دوستی ( عشق ورزیدن به همسر مادر خواهر .......) برگزار کنم . ورود برای تمامی آقایان آزاد و کلاس ها رایگان می باشد ( فقط یکی نهار من رو حساب کنه )
مدارک لازم :
یک قطعه عکس - کپی از تمام صفحات شناسنامه - اصل عقد نامه - رضایت نامه همسر
ادامه مطلب ...بسمه تعالی
به لطف خدا و تلاش دوستان انجمن ورزشی فعالیت خود را آغاز کرد و این را مدیون تلاش های آقای نوروزی و دوستانی هستیم که همیشه در کنار انجمن بوده اند و البته دوستان جدیدی که به تازگی به جمع ورزشی ما پیوستند.
ادامه مطلب ...با سلام
همان طور که امیر رباط در پستی اعلام کرد: پنجشنبه ۹/۷/۸۸ ساعت ۱۱ دانشکده ی علوم جلسه ای برگزار می شود .با صحبت هایی که با آقای نوروزی داشتیم ایشون خواستندکه حضور یه سری از دوستان الزامی شود .
پس بنا به درخواست آقا نوروزی حضور این افراد در جلسه فردا الزامی می باشد :
ادامه مطلب ...خریدار :الو سلام
مشاور :سلام جانم بفرمایید
مرکز همسر یابیه؟
بله عزیزم
من یه زن میخواستم
دوباره بوی و یاس و شب بو
من رو تا پیش خدا می بره
پیش اون مهربونه مهربونا
همون جایی که عاشقا رو میبره
وقتی که دل تنگ میشم همرا تنهاییم میرم داغ دلم تازه میشه زمزمه های خوندم
دغدغه های موندم با تو هم اندازه میشه قد هزار تا پنجره تنهایی آواز می خونم
دارم با کی حرف میزنم نمی دونم نمی دونم این روز ها دنیا واسه من
از خونمون کوچیک تره
کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره طلوع من طلوع من وقتی غروب سر بزنه
موقع رفتنه منه طلوع من طلوع من وقتی غروب سر بزنه موقع رفتنه منه
حالا که دل تنگی داره رفیق تنهاییم میشه کوچه ها نارفیق شدن
حالا مه هی می خوام شب و روز دروغ بگن ساعت ها هم دقیق شدن
طلوع من طلوع من وقتی غروب سر بزنه موقع رفتنه منه طلوع من طلوع من
وقتی غروب سر بزنه موقع رفتنه منه
کوه رو میذارم رو دوشم
رخت هر جنگ رو می پوشم
موج رو از دریا می گیرم
شیره ی سنگ رو می دوشم
میارم ماه رو تو خونه
می گیرم باد رو نشونه
همه ی خاک زمین رو
می شمارم دونه به دونه
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
چه غریبانه است سخن از رفتن ها گفتن و نبودن ها؛حال این در حالی است که هر دو با تمام وجود به بودن و ماندن در کنار هم اعتقاد داریم چه خوش گفت شاعر اجنبی: بودن یا نبودن مساله این است. چون بدون حضور معشوق ؛ عشق معنایی ندارد و عاشقی وجود ندارد . پس از :
الف ) بودن ب)نبودن گزینه الف را انتخاب کن .