KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

به هر بارانی پوشه دست در جیبی از کنارم می گذرد، مشکوکم. .

مشکوکم،

به هر بارانی پوشه دست در جیبی از کنارم می گذرد، مشکوکم. .



دوستانم هر آن زمان که پریشان حالم به سراغم می آیند
شاید به گمانشان اصل هم همین باشد ،
اما من اصل را چیز دیگری می دانم ___

آن زمان که شادم ، کسی هست که با من ، برای من به هوا بپرد؟

.
.


.
من کیستم؟ دریایی استوایی؟ نیم رخی از ماه شب چارده؟ ونوسی دست بریده که هیچ ربطی به دریا ندارد؟ و یا مترسکی که عاشق کلاغ هاست؟

.

.

.شاید هنوز هم برای دزدین نگاه وقت باشه . البته به قول شاعر از نوع مخمل.اما باران ! باران که میرسد صفها فشرده میشود / از راه باران اما کسی نمی آید و آدمها هراسان میگذرند از فرصتهای رنگی چهارراه و تو دلگیر و تنها راه می افتی با شعر تلخی که میخوانی به زیرلب ؛ آری تو !
.
.
بگذریم ؛.
، روزگاری :
آسمانی که برازنده ام باشد را می یابم . سنگ فرش خیس خیابان ها را طی می کنم و به مقصد می رسم شهرم را طوری می سازم که هیچ قراری بهم نخورد و هیچ صدایی ناتمام باز نگردد. این شهر در نقشة هیچ کشوری نیست ، آن را خودم از عشق ، با عشق و برای عشق ساختم و جایگاه اصلی اش مکانیست در دل دوست.
خویشتن خویش را دوست دارم و همین مرا به این وا می دارد که سهمی از رجعت انسان باشم ، سهمی از خدا شدن ، سهمی از معجزة عشق.
پـــــس_____ بی اراده من هیچ برگی از درختی نخواهد افتاد..


نظرات 10 + ارسال نظر
هانی چهارشنبه 26 فروردین 1388 ساعت 23:42

روزگاری !
آسمانی که برازنده ام باشد را می یابم!
چقدر عمیقه این جمله!
و چقدر رسا از لیاقت عاشقی میگه!

محمدحسین باقری چهارشنبه 26 فروردین 1388 ساعت 23:58

مشکوک نباش باب چیز خوبی نیست

*
"جذابی بس که"
چشم_______

امید فرقدان پنج‌شنبه 27 فروردین 1388 ساعت 00:09

زیبا ، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است.
به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود.

تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن کن و بگذار مثل من بسوزد.

مهربانی باران ، یادم کن در هر شبی که بی ستاره شد.

محمدحسین باقری پنج‌شنبه 27 فروردین 1388 ساعت 03:36

یعنی چی ؟


*
"جذابی بس که"
چشم_______


۱۱۱۱۱۱۱۱۱ پنج‌شنبه 27 فروردین 1388 ساعت 21:11

چه ساده اما قشنگ

شفیعی پنج‌شنبه 27 فروردین 1388 ساعت 22:27

موطن ادمی را بر هیچ نقشه ای نشانی نیست.موطن ادمی تنها در قلب کسانیست که دوستش دارند.

رام پنج‌شنبه 27 فروردین 1388 ساعت 23:44

مِثل حلّاج

هادی بدری‌زاده جمعه 28 فروردین 1388 ساعت 08:30

قرائت آخرین کلمه همراه بود با بلعیدن یک مفهوم آشنای مشترک.. قلمت معجزه می‌کنه.. میخکوب شدم..

کیارش متنت رو با رفرنس و لینک، جایی گذاشتم..

هادی بدری‌زاده جمعه 28 فروردین 1388 ساعت 11:34

راستی نشد که متنت رو بذارم.. بهرحال ما که لذت بردیم فراوان..

رویا IT شنبه 29 فروردین 1388 ساعت 00:34

مترسکی که عاشق کلاغ هاست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد