KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

پ.ن شماره نه :: فانی قریب

گفتم:  اینجا آدم ها غریبه اند و همه  غریبه ها آشنا...

گفتی: فانی قریب « من که نزدیـــکم -بقره/۱۸۶»
گفتم: هرآنکه را که داشتم ؛ از دست داده ام ...
گفتی: الیس الله بکاف عبده « خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ - زمر/۳۶»
نظرات 8 + ارسال نظر
با شجاعت میگم ناممو نمیگم IT یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:03

با سلام و صلوات خدمت امام عصر مهدی موعود و نایب بر حقش حضرت آیت الله عظمی سید علی خامنه ای

e یو همون کیارش.ام م ج ی د آ ن ل ا ی ن نیستی؟
خوبی فلش باز نمیدوستم شاعر هم هستی

درسته خودم هستم ؛ ادمین flash ، حتما قراره شما هم معرفی نکنید ..

رودسرابی یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:07

ممنون زیبا بود
آنکس که تورا دارد چه ندارد؟
وآنکس که تو را ندارد چه دارد؟

هادی بدری‌زاده یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:21

متن آرامش‌بخشیه.. قبلاً کامل‌ترش را جایی خوانده بودم.. الان بدرد می‌خورد بیانش..

نه هادی جا ؛ این مناظره خودم ائه ؛
اون متن رو اگه میخوای تو بلاگم هست کامل ؛ بگردی پیداش میکنی .

با شجاعت میگم ناممو نمیگم IT یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:35

با سلام و صلوات خدمت امام عصر مهدی موعود و نایب بر حقش حضرت آیت الله عظمی سید علی خامنه ای

نه دیگه این اسم قبلیم اینجا بود افتاد حالا بگم هویتم افشا میشه:d شاید و البته شاید یه روز تو یونی آشنایی دادم;)

این عکس بالایی هم عجب چیزی بود من میدانم این کف خیابانی ها حتما فوتوشاب زدند البته کف خیابان فوتوشاب زدن :))

آرین جعفری یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:37

خییلی قشنگه , این هم کاملشه که واقعا تاثیر گزاره:
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم …
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک شم …
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی …
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم ...
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) :

حوریه جعفری - کامپیوتر یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:43

خیلی خیلی زیبا بود!

شقایق جابرانصاری یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:45

استغفر الله...!

جمیع صلوات...؛اللهم صل علی محمد و آل محمد؛(مزاح بود...)

احسنت...!
ممنون.

مرگ بر دیکتاتور یکشنبه 31 خرداد 1388 ساعت 18:53

عکس ما رو که پا ک کردی!!!!!

oooooooooooooooooooooo

شنیدم یکی موش صاحب مقام
به تجدید منصب نمود اهتمام

یکی صندق رأی را دیده بود
برای تقلب پسندیده بود

به بالای صندق نشستی کمین
بمالیده بر خویشتن وازلین

شبانه بدان هیکل لیز و صاف
به صندق فرو رفت از آن شکاف

هرآنکس حقیر است و نرمش‌پذیر
به رخنه نمودن ندارد نظیر

چه سوراخ موش وچه کانال سوسک
چه جرز دکان و چه مال کیوسک

چه در درز خشتک، چه چاک لباس
جلومیرود مثل کک مثل ساس

چو آن موش ناچیز بنمود سعی
توانست رفتن به صندوق رأی

در آنجا همه رأی ها را که خواند
دلش گشت غمگین و افسرده ماند

که با آنهمه عرض اندام او
نبودی یکی رأی بر نام او

به خشم آمد از کار ملت شدید
همه رأی ها را به دندان جوید

عرق بر سراپای جانش نشست
چه دشنام ها بر زبانش نشست

چو میخواست برگردد از آن شکاف
نه دیگر تنش لیز بود و نه صاف

ز بلعیدن رأی از روی حرص
همی هیکلش بود مانند خرس

دریغا که بر آب زد بیگدار
نبودش در آن حال راه فرار

بدینگونه آن موش دزد و دله
بیفتاد از هول توی تله

خبر گشت آن رهبر از حال موش
بگفتا خودم گفته بودم بکوش

ولی گز نکرده چرا پاره کرد
نه خود که مرا نیز بیچاره کرد

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
به رویترز که حرف دارم زیاد

که من از همان سال پنجاه و هفت
شدم واقف از ظلم و جوری که رفت

ولیکن همین چشمه‌ی آخری
بود «اِند» شلتاق و افسونگری

بسی حقه دیدم در این سال ِ سی
تقلب ندیدم بدین خالصی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد