هیج میدانی چه قدر آفتاب نتابیده در راه است ؟
چندین گناه نکرده و هزار راه نرفته ..
سایه ام هررزو قد می کشد و کوتاه تر می وشد ، باید تمام مدار زمین را بچرخم ، تمام جاده های خاکی را ببینم و از میان مردم بی نام بگذرم ؛ صدای تمام سیب هایی که قرار است بی افتند را بشنوم و اسم تمام کوچه هایی که به هویت می رسند را حفظ شوم ..
به قول اسمش را نبر چه قدر راه نرفته در من است ..
گاه گاهی که صبح و ستاره ها به دیدنم می آیند و آسمان بنفش می شود ؛ حس میکنم که چه نسبت نزدیکی با کلمه دارم ، صبح دم که بیدار میشوم یادم می آید که چشم هایم لای خواب دیشب جا مانده است وقت صبح بخیر می فهمم که لهجه ام هم سبز شده ! نکه سبز رنگ امید او باشد ها !! نه اصلا ! حالا حتی سبز هم می نویسم ، دستم هایم بوی ترانه گرفتند و ذهنم تهی شده .. دلم می خواهد برای آینه گریه ؛ میدانی چه قدر تا دی ماه بعدی روز مانده ؟! نه ! نه ! ، اگر همین فردا بمیری؛ کدامین آسمان ، کدامین خدا برایت سیاه می پوشد ؟ چه کسی می پرسد چند سال قبل از مرگش مرده بود ؟ می دانی ؟! نه نمیدانی !
راستی ! امروز پنج شنبه است، ولی نه مثل تمام پنج شنبه هایی که قد می کشند و جمعه می شوند ..
من به من..
.به تو، به تن، وطن مربوطم...
اینجا تنها جاییست که به هیچ کس مربوط نیست! با کوه سکوتی است که با سنگفرش های خونی بود سکوتی که اصواتش را من درک نمیکنم و باز به قدر تمام رفتار آدمی خاک می شویم!
خاک میشوم!
خاک میشوی..
یاد بود ، هر آنکه بود و دیگر نیست .
فراموشش کن...!
انتهای کوچه را نگاه نکن
باد تنها می آید؛ نترس !!!
چند درخت سبز دیگر تا دردهای خیس پاییز مانده است...!
پاییز و درد هایش ؛ باد هایش و غم هایش و کوچه باغ های خیسش که ساعتی قبل باران خورده ، بیا این کوچه ها را تا آخر برویم ؛ تا باورت شود که درد های من پایانی ندارد ..
نفسم بیش از این ها سرد است ./
دلیل این که شازده کچولو وجود داشت این است که شیرین بود ، دلربا بود و می خندید ..
"
"
"
او و فقط او گلی داشت که مایه همه عواطف و دلخوشی ها و رنج های ش بود ..
روزی تصمیم به ترک وطن گرفت ؛ گلش را تنها گذاشت پس از گذشتن از شش سیاره به زمین رسید و در زمین با روباه آشنا شد ؛ روباه بود که مهمترین راز زندگی را بر او آشکار کرد .. رازی که شاید خیلی از ما هنوز ندانیم ..
سه شنبه ها که باز سه شنبه است
شب های تهران که باز درد دارد ..
باز هم اول بهار است و بعد تابستان !
پاییز و زمستان که نیز برود ؛ تازه شب و ستاره هایش
سنگینی چشمهای من و زنگار حفره های تو را به یاد می آورد ؛ یادشان می آید که به فردا که خیره می شدی باران می گرفت؛ باد می آمد و دل تنگی می رفت ..
دوستانم هر وقت پریشانم به سراغم می آیند .. اصل هم همین است .. ولی آن زمان که شادم آیا کسی هست که با من و برای من و به شوق من به هوا بپرد ؟!!؟؟استاد شفیعی کدکنی برای تدریس دانشگاه پرینستون آمریکا را انتخاب کرد و برای همیشه از ایران رفت.او رفت تا همیشه جای خالی قلمش در ادبیات ایران باقی؛ ..باشد یادم می ماند که شفیعی کی رفت ؛ یادم می ماند .. دعوت را پذیرفت و رفت .. سفرش به خیر اما دنیای شعر ما به کدکنیها نیازمند است.
پ.ن : یه کی بیاد یه شعر تازه تر بگه ؛ برای گیسگلابتون از مرگ جادوگر بگه ...
پ.ن 2 : نداریم
پ.ن 3: ندارد
عاطفه کیه مگه !!
این کار اصلا ارزش بازی داره ؟ انصاف کجاست !!
توف به حمایت های پوشالی ؛
توف به حرف های پشت سر ؛
توف به بی خیالی ؛
توف به پر رویی ؛ توف .. ... ...
خودم مگه دست ندارم ؟؟ مگه فلجم ؟! چی میخوای بگی !
پاک میکنم راحت شی تموم شه
باران افتاده بود ،
پکی به سیگار زد و گفت خوش حالم که اینجاییم ! ( داشت راست می گفت )
گفت خوش حالم که امروز با تو ام ( داشت راست می گفت )
گفت دلم می خواهد هرروز با تو بیایم اینجا ( داشت دروغ می گفت ) بی آیم و شهر را فقط از این بالا ببنیم ، گفت ایمان دارم دل های پاک تقدیری زیبا دارند .. زیبا .. بعد مرا بوسید و گفت
عاقل باش ..
عاقل باش ..
عاقل..
همیشه یکی میره تا بیشتر بهش خوش بگذره یکی می مونه تا اشک ها و فصل ها بشماره..
"
"
"
عقل سلیم میگه که باید اکثرا ظابطه ها رو به رابطه ها ترجیح داد ! ولی بعضی وقت ها رابطه ها بزرگ میشن دیگه ظابطه نیاز ندارند ؛ میشه راحت خندید .. میشه کرور کرور ستاره رو مال خود دونست .. و سعی کرد تا باورمون شه مشکل برای خودمون تراشیدن کار احمقانه ایئه ... پس اگه شد جلولوشو از اول بگیریم ، بگیریم .. اگه موند منود و اگرم بود بود ؛ پس بود بود .. خش بر میداره ، ترک میخره ولی نمیش کنه ! نه اینه که سنگ باشه ها محکمه !!! قوی ای ائه !! پس فقط تو ؛ ستاره هایی داری که می تونند بخندنند و باز خندیدند ..
بعدش میشه راحت خوابید .. جوری که دیگه مشکلی نباشه .
تمامی مجودات زنده بعد از مرگ فاسد میشن ( حیوانات ؛ میوه ها ؛ گیاهان ..)
اما انسان تنها موجودیه که قبل از مرگ امکان فاسد شدنش هست .. .. .. .. /
پ.ن : میان آنچه باید باشدا نیستــ .
none comm allowed
دخترک کنار مادرش شبیه درسش بنشیند و آش رشته هم بزند
حافظه سرد ، آرشیو نور ؛ الکترون های حافظه، برنامه نویسی سرد ، حافظه فلز ؛ ذهن دیسکی ..
انسان از فراموشی یاد یار عاجز است ؛ حافظه سرد از مراقبت یاد یار عاجز است .. حافظه سرد یاد یار را گر نمیگیرد ؛ یاد یار را دل دل نمیکند ؛ یاد یار را تنها رو نویسی می کند .. یاد یار مهربان آید همی ..حافظه سرد یاد بار را نمی بوسد ؛ یاد یار را سر نمی رود .. حافظه سرد بی ماری فراموشی را نمی شناسد .....نقطه چین های نورانی یاد یار مهربان آید همهـیــ ..
فراموشی ؛ بیماری بزرگ قرن
دیگه نمیگذارم تکرار شه .
پ.ن : لزومی به نظر گذاری نیست ؛ یه پست خبری ائه . ;)
پ.ن 2 : سخت نمی گیرم ؛ سخت نگیر ..
… این بار هم مردم شهر همه در کنار هم و من هم در کنار آخرین شیشه مترو .…. بک نفر آواز می فروحت ….. یک نفر لباس ….. ما بقی مرفتند و می آمدند ؛
من هیچ چیز نمی خواندم و هیچ کسی هم مرا نمی خواند .
.. صدای دیگری نیز بود ؛ فرشته ای آن سوی سیم ها؛ آسوده نشسته بود و تمام ایستگاه های دنیا را به هم می بافت و مدام نامشان را برای این مردم بی نام تکرار میکرد که مبادا آنسوی مقصد پیاده شوند
! ایستگاه فٍلان ؛
ایستگاه فولانی ..
so, Cantu is my last name, and in spanish the letter K sounds as 'Ca'. Therefore, since "cantu" was already used for the login name, I created kntu for my email
گفتگوی امروز دیروز من با فردی به نام Cantu یا همان kntu
حقیقت ، در کامِ طُعمه جویان خرسند....
و اشتراکِ درد همگان در قعرِ اختلافـــ یک دیگر
و این چنین ساده هاییــ در صداقتى مسموم ..صادقانه باور دارم ، "همبسته گی" ؛ واژهاى است که نابارور خواهد ماند ؛
چه در یک باطلاق گروهی ؛ چه اینجا ؛ چه هرجای دیگر .
پ.ن : هیچ ربطی به خدشه دار کردن انتخابات نداره ؛ این یه بحث قدیمی و کلی راجب همکلاسی بود ;)
این یک توطئه بود بر علیه سارجانی .. تا اینکه قبل از انتخابات ،انتخابات ما را آری به فساد نشان دهند و از سادگی نامزد بی غل قشی همچون سارجانی سو استفاده کنند که که کردنند .
از پروردگار رحیم؛ تقاضای عف و بخشش برای این مفسدان خلق را به شخصه خواستار هستیم .
14 ام مرداد ائه یک هزار سی صد و هشتاد هشت
کیارش مظفری .
می بینم که سپر سارجانی گوی سبقت رو از همم گان ربوده ..
انشالله که رای هم بیاری .. :دی . ..
یه نگاه به آمار نوشته های منتشر شده در دسته ها بــ کنید ..
-------------------------
یادداشت سیاسی با بیشترین تعداد( بعد از موارد * دار ) .. 738+1
یعنی اینقدر یه داشنجوی ایرانی چشمایش بازه ؟ و مسائل مملکتشو خودش تحلیل میکنه !
یا سیاسی نوشتن کلاس داره ؟ یا شایدم اگه سیاسی نباشی کلات پسه مرکست !
پ.ن : اگه کسی با خودش فکر کنه که از سیاست بدش میاد ؛ باید
بدونه که خودش آخره سیاسی ائه .. چون این سیاستشه .. در ضمن باید گقت اون
شخص از تحلیل مسائل رژیم بدش میاد چیزی که امروزه 90% بحث های سیاسی رو
تشکیل میدهو تا حرم از سیاسیت میاد ذهن ها میره پیش
اعتراض و مخالفت با رژیم و سر کار آمدن فولانی و استعفا فلانی و ..
یک دوست "حمید" نامی فرموده اند که (همون عنوان متن ) .
خب من نمی دونستم ؛ چون اصلا راجب این گردان تو سپاه پاسداران یا بسیج جمهوری اسلامی اطلاع درستی ندارم .. پس اگر اشتباه کردم عذر میخوام ولی در عوض می خواهم که بگید که گروه این سربازان در حقیقت چه کار می کنند !!
وب سایت آماری محبوب wakoopa لحظاتی قبل ؛ احتمالا توسط سربازان گم نام امام زمان شناسایی و منهدم شد..
پ.ن : این دولت که آمار را دوست داشت !!
اگه همین الان بهم بگید که منو فروختید و یه رانی خریدید که تشنگیتون رفع شه ؛
باورم میشهـــ .
خندید و مهربانانه خم شد تا
یوغ را بر گردنم بگذارد
خندید و مهربانانه یوغ را از گردنم برداشت تا تیغ را فرود آورد
پ.ن ۲: اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه توست
پ.ن ۳ : یوغ : چیزی که به گردن گاو می اندازند تا زمین را شخم زند ..
گاهی وقتهــ ا اینقدر حالــ و هواشــ ابریــ میشهـــ
که قدر اشکایــ اون ؛ از رود کارونـــ نمی آد .........
"
"
"
"
"
"
م.حیدرزاده .
سلامـــ ؛
بدان که اینجا همه چیز خوب استـــ
چای گرم است و قهوه تلخ ائه تلخ
لیوان آب خنک است و نان تازه داغ
شبهای تابستان هنوز هم گرمــ است ..
دخترک گل فروش ؛ گل می فروشد
آدم ها اینجا غریبه اند و غریبه ها آشنا
"
"
هوای اینجا ابر است و در کوچه باد می آید
و تو باز هم کناره من نیستی .
پ.ن : انشاء ساده؛بی منظور ، ساده ساده ..
یک سروده که فکر میکنم از آقای جنتی است ؛ داریوش عزیز انو اجرا کردنند خیلی سال ها پیشــ ؛ تو دوره های انتخابات هم دیدم بعضی طرف دار های، نامزدی انو برای فردا های روشن زمـ زمه میکردند .. ( برا تنهای زیبایی نظم واژه ها تو این سروده اینو منتشر میکنم .. ترانش هم برای دریافت میگذارم )
http://forum.kiafilm.com/download/file.php?id=1436
رازقی پرپر شد ؛ باغ در چله نشستـ ، تو به خاکــ افتاد یــ ... کمر عشق شکست .. ما نشستیم و تماشا کردیم .. دلم میخواد گریه کنم برای قتل عام گل!! برای مرگ رازقی برای نابودی عشق .. واسه زوال عاشقی ؛ وقتی که قلب ا و گلا شکسته و پر پر شدند .. وقتی که باقچه های عشق سوختند و خاکستر شدند ..
ادامه مطلب ...آقای توکلی عزیز ؛ چرا ؟
این بار دومی که به موضوع بندی پست های من تجواز کرده اید !
من وقتی اون پست هنر های تجسمی رو زدم ؛ دیدم نزدیک ترین گروه برای دسته بندی اون پست چیزی نیست جز " آلبوم تصاویر داشنجویی ".چون این عکس رو خودم گرفتم ، میشه جزو عکس های من ؛ و من هم داشنجو اینجا هستم ؛ میشه جزو آلبوم تصاور داشنجویی ، شما باید تو قوانین همکلاسی تجدید نظر بفرمایی به جای اینکه بیای به پست های مردم بی دفاع ساده ( as like me ) تجاوز کنی .. :دی .
پ.ن : این پست را از چرک نویس های چند وقت پیش پیدا کردم ؛ بعدها فهمیدم با چه دقتی همکلاسی موضوع بندی شده و چه وسواسی خرج رفته تا تعداد موضوع ها از یه حدی تجواز نکنه ؛ پیش نهاد میکنم بک بار به دقت به موضوع بندی توجه کنید ..
مرسی آقای توکلی برای همه چیز ...
در این سفر
میان سنگینی کلمات ؛به پروانه ها فکر می کردم ..
که دور کودکی ها ؛ چرخیده اند و چرخیده اند ..
چند سال از تیله ها بزرگتر شدم ؟ چند سال از خندها ؟
در این سفر، من چه قدر رها می شوم..
تکیه می دهم بر دیوار های بلند دنیا ؛مردمی را می بینم که می آیند و می روند ؛ هیچ یک نامی ندارند ؛ من نیز ندارم .. چه ازدحامی ، می خواهم نامم را مدام تکرار کنم برای این مردم بی نام ..
پ.ن : نامزد ؛ تخت سرویس دهندگی همکلاسی شدم .. به موقع یک توصیحی کوتاه راجب خودم میدم؛ خیلی کوتاه مثل همه نوشته هایم ..
مثالم را روی آقای محمد حسین باقری میزنم ( به دلایل معلومه و مکتوبه )
آقای باقری به شدت به فیلمـ های سریالی علاقه دارند و دنبال می کنند ؛ این اصلا بد نیست علاقه شما بسیار محترم است!ولی چون امکاناتش نیست؛نمیتونن خودشون فیلم بسازند و upload کنند rapidshare بعد لینکش رو بزارن ما دانلود کنیم !!!
پس چاره چیه!! چی کار کنه !!باید پست نده بلا نسبت "خفه شه "، این که نمیشه.
من همین الان دیدم این زیر دامنه آزاده : http://dowloadlost.blogfa.com
ایشون میتوانند فیلم ها لاست را در اون سایت منتشر کنند .. علاقه مندان هم از همون جا دریاف کنند ..
با تشکر از آقای باقری ؛ امیدوارم این مثال کمکی کرده باشه در پیدا کردن شان و جایگاه وبلاگ دانشجویی همکلاس نه پایگاه اطلاع رسانی ائه نصیر
پ.ن: این یک مثال ائه از قانون پایین است ؛ کسانی که قوانون زیز را قبول دارند ولی این مثال را تحمیل سلیقه میدانند از نظر من فاقد شعور جمعی هستند و نباید حق نظر داشته باشند! با این روال انگار چاره کومونیستی شدن همکلاسی فقط :دی !!!!
آقای انصاری ؛ زیارتتان پیشا پیش قبول ،
خیلی رکــ نظر خودم را در مورد حرفی که زدید میگمـ ؛ چرا باید همیشه بچسبیم به به موضوع جاری ! چرا فکر میکنید لازمه 5 بار ، 5 نفر مختلف به شیوه های مختلف مبعث پیامبر (ص ) رو تبریک بگین! چرا باید الان که دمه امتحاناست همکلاسی همش درسی بشه ؛ چرا از نیاییم تقسیم کنیم ارزش ها مونو براشون ارزش قائل شیمــ چرا باید همش تو بازه های خاص خودمونو فکرمونو منعطف موضوعی خاص کنیم ؟ ( کاری که صدا سیما همیشه کرده و میکنه ) .
جان کلام : به نظر من همکلاسی یک مشکل داره ؛ آن هم اینه که یک وبلاگ نیستــ چون نویسنده هایش بلاگر نیستند، بشتر یه پایگاه اطلاع رسانی که خبرا؛ مطالب؛اطلاعات و ... کپی پسیت میشه توش..
ادامه مطلب ...
تا که دیگر خاطرات آزارشانـ ندهد
راحت تر و بی خیال تر~~~~~~
هرگز دوست نداشتم مستقیم نقد سیاسی کنم !؛
فقط از اونجایی که همشهری یکی از چند روزنامه تقریبا دولتی و دولت دوست ه ماست
خواست بگه ؛ ایرانه ما 27 سال ( از 57 تا 84 ) در خواب به سر می برد و با آمدن آقای احمدی نژاد بیدار شدیم ( تو عکس هنوز خوابیم بیداز میشیم انشالله .. ) و پیشرفت کردیم .. که هیچ یک دروغ نیســ
آیا هسته ای شدن دروغه ؟
پیشرفتهای بیوتکنولوژی دروغه ؟ و و و ..
این قدر شنیدم از این حرفها که حالم از گفتنشون به هم میخوره ..
بحث سیاسی راه ندازید باز ؛ فقط این پست برای جوابی قاطع ( از نظر من ) به پست آقای رودسرابی .. http://www.kntoosi.com/1388/04/27/post-11005
حق ؛ تنها با ماستــــــ
از ماست که بر ماستــ
پس چون خدا با ماستـ
به دلیلی شرعی و عقلی حق با ماستـ
گرچه گاها شاهد این بودیم که به زور حقی که از آن ماست را از ما گفرته اند
و علت تنها بزرگی دوره بازوی آنان بوده و دور شکمـ اینانـ .
پیشاپیش جواب تمامی نظرات ندید :
حق با شماست .
انگار..آن چیزی که زیر پرده و ملحفه ها ،بوی ژندگی گرفت ؛ مردانگی من بود.
روزی شاد بودم از بودنش و روزی می ترسیدم از نبودنش و حالا از بودن نا محسوسشــ (که گاها به شکل عجیبی حسـ می شود) .
ببین .. پایش سخت میلنگید که دست آخر کمرشـ همـ شکسـ ؛ ، این را ندیده بگیر و گوش کن فقط :
حالا منــ خویش را به برشی از زمان آویختم که هم از گذشته و هم از آینده جداست .
WINK~!
پ.ن : یک دوست خوب یعنی دوست خوب همین .
به دینا که آمدم یادم رفت ؛ یادم رفت نسبتم را با دنیا بپرسم !!
به دنیا که آمدم؛بند ناف نو زاده ام را به حکم سر رسید قرار دادی 9 ماهه بریدند ؛
باید همان جا یک چیز را خوب می فهمیدم ..
اسمم را گـفـتـم مـرا نـشنـاخـت
عـینکـم را برداشـتم باز هــم مـرا نـشنـاخـت
حالا دیـگـرشک نـدارم پوست صورتم را هم کـنار بزنـم بـاز مـرا نخواهـد شنـاخــــ
او دیـگـرعـوض شـده :
چـشـمهایش مال خودش نیستـنـد
و پـاهـای ( زنـی/مردی ) گـنـاهـکـار او را در خـیابـانـها می گـردانــد . . . . . . .
اگه این ترانه را دارید امروز گوش کنید و لذت ببرید ؛
اگر ندارید ، افسوس بخورید ؛
اگه فکر می کنید گوش دادن این ترانه کاری ابسـ(عبث) است دو چندان افسوس بخورید؛
اگر فکر می کنید اسفوس خوردن برای این چیزا بی ارزشه ؛ بیش از بیش افسوس بخورید ؛
دو تا ـــفنجــ ــ ــ ــــــان خالیــ..
یـ ـهـ تختـ خواب بهم خورد هـ...
به همــین ســاد ــگــی . .
مارپیچ می روم؛ مثل مار به خودم ،در خودم می پیچم!
دیگر نیمه دیگر تو نیستم ؛حالا تمام توام ! خوب به خاطر بسپار ..
مطمئن باش چهار دیواری اتاقی که خودت را شکنجه میدادی ،با شاعرانی عوضی تر از خودت تقسیم میکنم ! من از شهرزاد تمام قصه های دنیا بیشتر حرف دارم ،سخت نیست که نمی فهمی ؛ در نفهمی همیشه چیزی بزرگتر از فهم متفون شده ؛ که مثل گنچ های خاک خورده از شما سلب آسایش میکند .. این اعتراف نیست ، مزخرف محض نوشتن است؛ شک نکن که جنون همینجاست ..
!.....
ساده از کنارتان می گذرم
وقتی ساعتهایتان را بر قرار ساعت تنهاییم کوک می کنیدیعنی هر بار دلت تنگ بود ، ساعتت را کوک کن و بدان که همیشه
کادوی روز تولدم ؛ سنـگقـبری بفرست شاید آرام گیرم
تسلیتی بفرست ؛ شاید یاد گیرم
میخواهم یــــاد بگیرم بدون رؤیا زندگی کنم ./
سال بعد ، رز سفیدی بفرست ؛ که شاید با عطرش جان گیرم
تبریکی بفرست ؛ شاید با لحنت پا گیرم .
پاگیرم تا سپیدار ها و شب های بلند ، شاید که نامت را باز بر زبان آوردم....
پ.ن : میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت میخواری و مستی راه و رسم دگری داشت/.
پ.ن 2 : آقای "هانی" به خاطر نظرای شما نبستم ؛ ذوق مرگ نشو . بعدا هر چی خواستـی kiss بفرست ./