KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

today -water magE ..wet glass






--- اندازه بزرگ کلیک

--- اول اسفند ِ

--- تهران / ۳:۳۵ بعد از ظهر

تو بگو غیبت دست

تو بگو غیبت دست ؛

غیبت هرچه نفس ..

کوچ مرغان صدا ؛

 آخر بازی عشق ،

ختم این قائله بود../


عذز خواهی

من اگه با حرف هام  و عقایدم به کسی یا گروهی توهین کردم!

عذر می خوام و همه حرف هام رو پس میگیریم . و میگم اشتباه کردم .

پ.ن : اصلا من و چه به این حرف ها! پست امروز م رو پاک کردم .

( همه یعنی همه )


پ.ن برای نظرات دوستان :  نظر هم با هم یکی نیست ! هیچ وقت نمیشه 100 % رضایت جلب کرد ، ولی میشه همیشه مخالفت یک درصدی رو شنید که بهتره جلو همون درصد کوچیک و گرفت ؛ پست غیر اخلاقی نبود که پاک کردم!   واقعیت بود ، با این حال  به هر کی ب رخورد بازم عذر می خوام .

این مخصوص همکلاسی است یادم رفت بود منتشرش کنم ..


مارپیچ می روم؛ مثل مار به خودم ،در خودم می پیچم!

دیگر نیمه دیگر تو نیستم ؛حالا تمام توام  !  خوب به خاطر بسپار ..

مطمئن باش چهار دیواری اتاقی  که خودت را شکنجه میدادی  ،با شاعرانی عوضی تر از خودت تقسیم میکنم ! من از شهرزاد تمام قصه های دنیا بیشتر حرف دارم ،سخت نیست که نمی فهمی ؛ در نفهمی همیشه چیزی بزرگتر از فهم متفون شده ؛ که مثل گنچ های خاک خورده از شما سلب آسایش میکند .. این اعتراف نیست ، مزخرف محض نوشتن است؛ شک نکن که جنون همینجاست ..


پ.ن : عکسهایم را پاره کن و آن دوستت دارم های کورکورانه ات را بخورد فکاهی ها مجله طنز بده...

این مخصوص همکلاسی است یادم رفت بود منتشرش کنم ..

حلقه ی دستش دور گــردنم آرزویش شـده
اما ... من ؛ ماکتش را از طناب ساخته ام
فردا دارش میزنم
زمان بی او سخت بی رحم است
من بی اوی سخت خشن
*******************
پ.ن شماره فِلان :
هیس ... برو ..مَــرد که نبـــاشی
می توانی گناه همه ی زنان را به گردن بگیری..

این مخصوص همکلاسی است یادم رفت بود منتشرش کنم ..

[-]: تمام شرایط استخدام را مطالعه کردید ؟

[*]:  بله ؛ کامل .

[-]: فقط یک نکته است که در فرم ها قید نشده ؛

[*]:  بفرمایید. گوش میدم .

[-]: شما در دوران دانشجویی چند عدد پست سیاسی منتشر کردید ؟

[*]:  امـــ .. فکر میکنم بیش از سی هزار تا  ( مدارکش هم موجوده تو بلاگ اسکای )

[-]: واقعا !! پس شما انسان روشن فکر و با شعوری  هستید؛ چرا فرم های استخدام  مدیران را پر نکردید!!! ما برای شما برنامه ویژه ای داریم .


پ.ن : کیهان : مقتصدی : وقایع اخیر باعث شد در تمامی بحث های سیاسی تقریبا همه افراد جامعه نظری داشته باشند ؛ و این یعنی آزادی عقیده و رشد شعور ملی.

در این هزاره درد

در این هزاره درد ساکت ماندن هم اعتراض است ؛ آی مردم ! زندگی تنها سیاست نیست و درد تنها این نیست! همه چی باید آخرش یا وصل شه به موسوی یا رهبری ! این که نشد ! هر جند خیلی از ما ها فکر میکنیم دردی نیست.. درد یک واژه است واژه ای که نوشتنی نیست! بلکه کشیدنیست .

از این به بعد برای راحتی اعصاب خودم و اینکه یکمی اینجا دستو بالم بسته است توی وبلاگ خودم  می نویسم و اگر عکسی گرفتم  که خواستم با شما قسمت کنم اونجا می گذارم  ؛ نمی گم اینجا بد ائه ولی هر جایی هم بریم مشکلات خاص خودش هست .. من قهر نمی کنم و هر  وقتی بخواهم اینجا می نویسم ؛ فقط اونجا راحت ترم و بیشتر می نویسم .. لینک همون عکس بالاست ؛ خوب باشید .

بس کن دیگه!

خسته نمیشی باقری!

بس کن دیگه این جلف بازی آرو! لوث کردی .


قصه جادوگر بد که از کتابا می اومد


پای همه گلدسته ها ، دوباره اعدام صدا ..

دوباره مرگ گل سرخ ؛ دوباره ها دوباره ها

حریق سبز جنگلا به دست کبریت جنون ..

از کاشی های آبی مون سر زده فواره خون .


پ.ن: حیفِ که شهر آینه ،سیاه بشه حروم بشه .. قصه تو قصه من اینجوری نا تموم بشه . .

آدم بزرگ ها به روایت آنتوان دوسنت اگزوپری

وی در کتاب شازده کوچولو ، فصل چهارم آدم بزرگ ها را این گونه شرح میدهد :

 آخر آدم بزرگ ها عدد و رقم را دوست دارند . وقتی با آنها از دوست تازه یافته ای حرف می زنید هیچ وقت درباره مطالب اساسی از شما چیزی نمی پرسند . هیچ وقت به شما نمی گویند :(( آهنگ صدایش چطور است ؟ چه بازی هایی دوست دارد ؟ آیا پروانه جمع می کند ؟ ))بلکه می گویند : (( چند سالش است ؟ چند تا برادر دارد ؟ وزنش چقدر است ؟ پدرش چقدر درآمد دارد ؟ )) و فقط آن وقت است که خیال می کنند او را شناخته اند . اگر شما به آدم بزرگ ها بگویید :(( من یک خانه قشنگ از آجر گلی رنگ دیدم با گلدان های شمعدانی لب پنجره هایش و کبوتر های روی پشتبامش ... ))آنها نمی توانند این خانه را در نظر مجسم کنند . باید به آنها بگویید من یک خانه صدهزار فرانکی دیدم تا آنها با صدای بلند بگویند (( وای . چقدر قشنگ !!))

اسب سفید مهربونی .( مثلا پست سیاسی )

و اما جاده ..

خوب میدانم  که جاده و فقط جاده به رغم همه اطرافیان ،

زبان مرا می فهمد ؛ فردا می روم از اینجا تا آنجا تمام جاده ها را سبز میکنم ..

با لحچه سبز و ساز دهنی فلزی می گویم:

مقصد ما که نرسیدن است ..

گرچه از آخر به نقطه ی اول ؛

پس بیا در طول راه گم نکنیم سایه ی هم را.

بهتر که هیچ کس بو نبرد، مست شرابیم که ننوشیده ایم!

همه پاسخ هایم را نگاهش می دهد ؛ خاصیت دریا دارد ،مرا در خود غرق می کند ..

پ.ن:در این عصر شگرف برادر زاده 3 ماهه منم میتونه بحث سیاسی کنه!


دیر + پ.ن(پنجشنبه 18 تیر )1388( از اون قدیم ها ؛ عاشق نظراتشم! )

می ترسم ؛  

می ترسم ، اینقدر دیـــر بیایی، اینقدر دیــــــــر که  

وقتی  در آغوشم کشیدی وگفتی دوستت دارم، 

دنیا تمام شود ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

پ.ن :  راستی ؛چقدر خوب است انگاهی که
 در آغوشم میکشیدی و میگفتی دوستت دارم
دنیا تمام شود ، که تا ابد در این خلصه شورانگیز باقی بمانم.

----------------------------------------------

پ.ن 2 ( امروز : روزش سیاسی بوده :دال )

من فقط عاشق اینم .

.

( پ.ن : عکس توی ادامه مطلب مثل همیشه حجم نسبتا بالایی داره ولی در استاندارد read more  وبلاگ ائه ، تو ادامه مطلب هیچی نیست ! هیچی فقط همین عکس حافظ کامله .. )

ادامه مطلب ...

در این هزاره درد ..

من به من؛به تو، به تن،  به وطن مربوطم...

اینجا تنها جاییست که به هیچ کس مربوط نیست! و با کوه سکوتی است که من درکش نمیکنم

و باز به قدر تمام رفتار آدمی؛

خاک می شویم!

خاک میشوم!

خاک میشوی!

----------------------------

پ.ن: آقای باقری ! بیا یه پست بزن بگو چرا اینترنت فلج شده امروز ( توجیه ام کن ، حوصله ام سر رفته )

بعد یکم راجب تجمع و راه پیمایی صحیح در روز 22 ام این ماه صحبت کن . یک نقدم از lost  بگذار آخرش و بگو ، از ماه بعد قراره چی چی برامون بیاری دانلود کنیم !

پاهایم و کمی از خودم .

پاهایم؛

اولین کسانی بودند که فهمیدم تا "همیشه" پا به پایم میآیند ..

به روی آنها ایستادم و دنیا را کمی بالاتر از این سطح خاکی حس کردم ..

بلند شدم و بازی شروع شد ؛


ادامه مطلب ...

نصفی از قرص ماه با یک لیوان پر ستاره (1) !

چیزی که در تمام ادیان مشترک است تکیه بر این نکته هست که انسان از باقی موجودات والا تر خلق شده ، آنچنان که در جای جای کتب مختلف می خوانیم " فرشتگان از عقل بدون شهوت و حیوانات را از شهوت بدون عقل خلق کردیم ، ولی در انسان هر دو را گماشتیم که اگر یکی بر دیگری مقلوب شد از حیوان پست تر یا از فرشتگان والاتر رود  " از این نکته و تکیه بر یک اصل مهم طبیعی به این نتیجه می رسیم که تمام موجودات زنده بعد از مرگ فاسد می شوند و انسان  و تنها انسان  موجودی است که قابلیت فاسد شدن قبل از مرگ را دارد!

ترجمه زب

حداکثر تعداد درس قابل اخذ در ثبت نام نسبت به ثبت نام مقدماتی رعایت نشده است !


ترجمه عبارت بالا به زبان عامیانه یعنی انکه جناب ! شما توی ثبت نام مقدماتی درس عمومی اخذ نکردی پس در ثبت نام اصلی حق چنین کاری را نداری !!


پ.ن: بشین سماق بمک تا ترم دیگه حواست باشه  ..

پ.ن 2 : لازم نیست قوانین جدید آموزشی برای عموم اعلان شود ، اگر به صورت عملی یک دفعه اجرا شود ، تاثیر بهتری دارد .

تمام کلملت نوشتنی نیستند !


دردناک ترین لحظه ی شورش های خیابانی، زمانی نیست که کسی را دستگیر کرده اند، یا دیگری را می زنند، یا سومی مجروح و خون آلود بر زمین افتاده است. نهایت این همه مرگ است  مرگ !

 مرگ را، می تواند بی احتیاطی یک راننده ی نیک فطرت هم برای تو به ارمغان بیاورد.

 دردناک از از همه اینها دیدن وشندین مرگ آنهاست ؛

و باور اینکه بعضی از کلمات نوشتنی نیستد و کشیدنی اند !

مثل "درد" !

گندم های که فقط صبح های زود روی کوه ها کشت می شوند


از تمام پنج شنبه هایی که قد می کشند و جمعه می شوند، هیچ چیز نمی ماند ؛

دلم تنگ شده برای بوی گندم هایی که فقط صبح های زود روی کوه ها کشت می شوند ، گندم های طلایی که بی شک خیلی از شما ها تا به حال آنها را ندیده اید ، یا دقت نکرده اید .. این گندم ها مرا یاد طعم عسلی می اندازند که  هیچ وقت تمام نمی شود .

پ.ن : یک عکس از این گندم های نایاب برای شما گرفته ام که شاید از فردا اگر هوا صاف بود شما هم آنها را ببنید ..

ادامه مطلب ...

دیشب صدای آب می آمد .. تمام کوچه ها را شستند


کرسی خیال که خاموش شود یعنی دیگر هیچ !

ادامه مطلب ...

دو تا سوال با جواب برای برنامه نویسی پیشرفته

از آنجایی که بعد  از  چند ترم ، طرز سوال دادن جناب زمانیان دست مان آمده ؛ می دانید که دو تا سوال در پایان ترم می دهند که یک class  باید نوشت و در سوال بعد باید آن را با inheritance( ارث بری ) گسترش داد و در کل این دو تا سوال جز بازی یا یک  کارکتر و چند عدد و دست آخر مرتب کردن OBJECT (شی ) ها بر اساس یکی از همان اعداد  چیزه دیگری نیست !

( دو تا سوال و با نمونه جواب از اینجا دریافت کنید  و به سادگی این سه واحد را پاس کنید ! )

http://kiafilm.com/forum/viewtopic.php?f=73&t=1110&start=0

سی و دو شب از یلدا که بگذریم


{پیش فرض}من می گویم.  تو می فهمی. پس ما هستییم

فرانسیس پونژ

{رابطه } ار تو نوشتن قدغن ؛ پچ پچ و نجوا قدغن !

نا شناس

{ سبز }

ادامه مطلب ...

آشنایی با زبان ماشین !

kiarash .M: tekei az zabane mashiin
kiarash .M: ( dar in ravesh yek eshkal vojood darad
kiarash .M: an ham in ke
kiarash .M: sefre mosbat va manfi
kiarash .M: peyda khahim kard
kiarash .M: )
kiarash .M: taze ina 3 safeye avale
****** ******: [!]
kiarash .M: amale 80-30 ra dar systemi  ke mateghe tafriigh nadarad
kiarash .M: anjam dahiid

ادامه مطلب ...

رفیق شاپرک ها


یک عزیزی می گفت  ، هر چه را می خواهی ببخش !

اگر لبخند می خواهی ، لبخند  بزن ؛

بعد ها فهمیدم که هر چیز یا کسی که به گونه ای نامرعی یا مرعی ما را ناراحت می کند به ما وصل میشود؛ و این اتصال باعث ادامه تنفر می شود .


ما یا دوره میکنیم ؛ یا پر میکنیم ، تاریخ پر دردمان را !


خوش به حال سفال که کوزه‌اش به آب می‌رسد!

و گلدانش به گل ، هرگز به این نمی‌اندیشد ؛

( مطمئنم ، چون هیچ یک اینقدر بیکار نیستید )

 می بینید تمام بلور ها با رفتن چگونه در بیهودگی خود قیمتی شده ا ند!

رفته بودم ، و با چرک نویسی از دل بازگشتم که مدام  دروغ بگویم برایتان .


پ.ن: چند ترکیب از مهری زمانی ؛ شاعر معاصر .



ما را عادت است هر از گاهی تشری به اینجا بزنیم حتی برای سرگرمی

گویند روزی دانشجوی الاف یا علافی به سرش زد وبلاگی راه بیاندازد روی همه وبلاگ های قبلی ، به لطف و مرحمت یا مرهمت محققان بلاد کفر  و دانش در یک لحمه وبلاگی را به راه انداخت ، شتابان هرچه لازم بود یا لازم نبود را محیا کرد و در وبلاگ خود چپاند ،  دست دوست آشنا را گرفت به آنجا آورد و گفت   بهشت موعود همین جاست ! بچرید!!
 همی فکر کردندی که چه بنویسد در این وبلاگ لیکن هرچه بیشتر در این عرصه تفکر می کرد کمتر نتیجه حاصل می شد. ولی می نوشتند .. ( این سیکل ادامه داره )
گویا همچنان در بحر یا بهر موضوعات وبلاگ غوطه ور اند ولی باز می نویسند ..
{ نگاهی اجمالی به آرشیو همکلاسی و محتوای آن این واقعیت را نقض میکند ( ولی کاش قصد و قرض همکلاسی همانی بود که نوشتم و همینی بود که الان هست ) }

این دایره بسته است همسایه! ( زادروز )

شناسنامه ات را اگر از آخر بخوانی میبینی که چوب خط اش سر رسیده !

این شب از دی ماه ، سال هاست که نمیرود! مثل همان شب از دی ماه ؛

آن شب از دی ماه سال های سال دیگر هم نمیرود ! مثل بی قراری ،  گاه از تنهایی من ؛

می ترسم از این سر نوشت ، نه که بد باشد ها!آخر هر اتفاقی را گاه رویایی!

رویایی که قبل و بعدش پر است از اتفاق های سریع  که در این دنیا هیچ چیز  را سریع تر از اتفاق ندیدم !

 اتفاق افتادن یک سیب ، اتفاق فرار  پروانه و اتفاق گاز زدن همان سیب؛

می بینی همسایه ! تاریخ تکرار می شود ؛

ادامه مطلب ...

طنز و سرگرمی در قبال تبادل فرهنگی

یک کلیپ تبلیغاتی 2 mb  از پودر دریا در تلوزیون ملی افغانستان !

این کلیپ کوتاه را دانلود کرده  و بدون کوچکترین دیدگاه سیاسی آن را ببینید کمی شاد شوید و با خانواده  دوستان خود به اشتراک گذارید شاید  رنج و درد های که می کشید لحظه ایی فراموش شود . 


دریافت کلیپ تبلیغاتی پودَر دریا 


روزگرتان آزاد

کاش شب دیدن تو ، همیشه یلدا بود!

کاش شب دیدن تو ، همیشه یلدا بود!

به جز از عشق که اسباب سرافرازی بود؛

آزمودیم همه کار جهان بازی بود،..


باقی عمرم را .


می خواهم عمرم را به همسایه هایی قابل اطمینان بسپارم و از احمق ها پرهیز کنم. ( گر چه این تصمیم از طرز فکری احمقانه  برخواسته ) آنها همان روز سخن گفتن را آموختند که من راه رفتم را ؛ دیروز از حوالی خیالشان گذشتم می گفتند:

از ماهی مرده هم باید ترسید!!! نگرانم هستند...!!!؟ فراموشش کن...!


پ.ن  به خودم : انگار یکی مجبرم کرده  هر روز  اینجا بنویسم ؛ خوب حوصله نداری ننویس !

چت تا صبح ، شاخ تا شب ؛ لش آخره شب

دوستام میگن ؛ کیارش تو اهل چت نیستی زیاد ؛

من میگم : چت تا صبح ، شاخ تا شب ؛ لش آخره شب ..

 البته فکر کنم دروغ دارم میگم ، همونطوری که ساعتم به من دروغ میگه . 

از این لحظه ؛ آن که دستگیر می شود، از آنکه گریخته بیگانه می شود.

در طول زندگی ( نه در عرض آن ) صحنه های زشت و زیبایی را ( نسبی ) همه  با چشمانمان تجربه میکنیم ؛ در میان تمام این صحنه ها یکی از جذاب ترین تجربه ها، وقتی است  که نیروی امنیتی، حالت حمله به خود می گیرد و پا پیش می گذارد. انجا چه بسیار دیده ایم که دستی از دست دیگری جدا می شود. آن که دستگیر می شود، از آنکه گریخته بیگانه می شود. هر کس دست کم چند ثانیه ی اول در فکر خودش است و نه هیچ کس دیگر. دست کم چند ثانیه، هیچ کس در جهان وجود ندارد، جز خود شخص. اینجا تنهایی است که زاده می شود. و؟

پ.ن : و این واقعیت است ، نه این که بگوییم در واقع این کار کار ترسو های بزدل است .


تکثیر تکرار های بی ربط ؛

"
"

هر روز که به این قاب نارنجی نگاه میکنم ؛ تکثیر تکرار های  بی ربط ، جز سوزش چشم ؛ تحفه ای دیگر برایم ندارد .

در حدی از شعور  نیستم که بر شما خرده بگیرم.

فقط یک کلمه می ماند: متاسفم!

"
"

قٌرص خواب آور برای وجدان .

من با شگفتی بسیار، دیده ام که در فضای بیمار جامعه  آزاد جامعه و  در مقابل اذهان معیوب و ناتوان، اصرار من به تعهد به وظایف، از همان احترام به چراغ قرمز گرفته تا شخصی ترین مسائل، یا به سخره گرفته شده است، یا نزد طرف مقابل به احمقانه ترین شکل ممکن، هر چیزی، ( ولو عاشق شدن و قصد سوء استفاده جویی از رابطه ) تفسیر شده است، جز آنچه که می باید! این در حالی است که اگر کسی برای حرف خود ارزش قائل نیست، طبعاً برای حرف دیگران هم نیست. به چنین کسی نمی شود احترام گذاشت و نمی شود دوستش داشت. پس دعوت به ادای تعهدات، در حقیقت نوعی دعوت به احترام و محبت متقابل، و پراکندن نوعی صلح و جلوگیری از جنگ است!

پ.ن: این در حالی است که، یکی از مهم ترین علل وقوع هرج و مرج و آشوب  یکطرفه دانستن تعهدات است. به این معنی که دروغ بگوییم خوب است، به ما بگویند بد است. خلف وعده کنیم، اشکال ندارد، خلف وعده کنند، مطرودند و ...

هذیان گفتن، حق بدیهی هر کسی است که در این دنیای دیوانه میزیستد

می کوشی و به دشواری، هفته را به پایان می رسانی. ذهنت به شدیدترین وجه مشتاق است که احساس آرامش و استخلاص بکند. اما دوباره شنبه از راه می رسد. با خودت فکر می کنی کی رها خواهم شد؟ این هفته؟ آخر ترم؟ بعد از چهار سال؟ خیر. هرگز! امروز دانشگاه، فردا کار. از حالا می دانی که کارت را هم دوست نخواهی داشت. البته خوش به حال آنان که دارند، اما برای اکثر مردم، کار قسمت باخته ی عمر است که صرف آن می شود که از گرسنگی نمیری که باقی وقتت را زندگی کنی! کار و زندگی با هم در تناقض هستند!


پ.ن : این متن برای این متشر شد که همکلاسی جوش برگرده به قبل از پست های دیروز من ./

من هر جور نشستم فکر کردم دیدم نمیتونم با این موضوع کنار بیام

آقای قاسم پور منو قانع کرد و پست قبلی  رو چرک نویس کردیم ؛ ولی وقتی یادم میاد که من به خواسته خودشون فراخوان زدم هیچکی ( یعنی هیچ کس حاضر به همکاری نشد ) من تنها کار رو شروع کردم ( مهم نیست چی شد ولی می خواستم آخرش خوب شه ( به آخرم نرسیده هنوز ) ) ..

من نمیدونم آقای م.رشیدی اون زمان کجا بودن که به من کمک کنند !! 

حالا شدید دایه دل سوز تر از مادر!! من نمیخوام نمیخوام دعوا و ناراجتی راه بندازم ولی دلخورم..

من یک هفته نیست قالب دوم را رونمایی کردم!یگذارید خیلی رُک بگم ، آقای رشیدی من اصلا با تریپ های شما که از تریبن پر بازدید همکلاسی برای تبلیغات تاپیکهای محبوب کائسنا استفاده میکنید حال نمیکنم   ( درست کاری که توسکا میکرد و ترک کرد ) ؛ من توی ذهنم آرمان های خاص خودم را دارم در هر پستم توی همکلاسی ( حتی دلخوری هام ) عشق و علاقه ای هست به کار جمعی و کمک به پیشرفت معنوی همکلاسی دارم  ،همکلاسی بطن اش برای من چنان عزیز بود که همین الان هست ، وگرنه مثل همیشه میگفتم " سخت نگیر " و این پست را نمیزدم ./

آهنگ جدید و بسیار زیبای سعید شایسته با نام دلای آدما

آهنگ جدید و بسیار زیبای سعید شایسته با نام دلای آدما

با 2 کیفیت و سُس اضافه ؛ رکرود شد برای دانلود تو نت بگردید

مسئول اینجا باید آدماهایی رو برای نظارت جانشین کنه که به قوانین اشراف کامل داشته باشند

چرا این پست چرک نویس شده بود اخه !


آهنگ جدید و فوق العاده شاد و استثنایی از رضا اسطوره و فرشید بختک

آهنگ جدید و فوق العاده شاد و استثنایی از رضا اسطوره و فرشید بختک ؛

با 24 کیفیت و سایز بندی ، رکرود شد برای دانلود تو نت بگردید

خواهش میکنم نظر بدید !

پیش نمایش قالب جدید ، هملاسی :

http://knt.blogsky.com

در طراحی جدید :

  • سعی شد نظر اکثریت بچه ها که با هم مشترک بود در طراحی جدید اعمال شود
  •  کلا فقط یک عکس داره که 60KB
  • تنها از کدهای css  برای رنگامیزی قالب استفاده شده
  •  از بعضی متود های css2  استفاده شده که بهتره با مرورگرهای firefox یا opera  دیده شوند ( برای مشاهده گوشه های گِرد )

در آخر فکر می کنم سبک ترین قالب باشه که تا به حال دیده اید ..


یک روز من .


باد هرازگاهی میاد کنارم، وقتی میبینه بهش محل نمیدم حرصشو سر برگهای اونطرف خیابون خالی میکنه.هیاهویی به پا می کنه که بیا و ببین
اما به این کولی بازیاش عادت کردم تودلش هیچی نیست یه کم که بگذره همه چی یادش میره و باز میاد آروم گونه هام و نوازش می کنه .آدمها یکی در میون از کنارم عبور می کنن بی تفاوت تر از سردیه من با اونها. دستام بی خیال از همه جا تو جیبام لم دادن و حاضر نیستن جای گرم و نرمشون رو با هیچی عوض کنن. شبیه ترسوهای احمق شدن
فقط پاهامن که مثل همیشه بی اعتراض و صبور پا به پای من میان..

ادامه مطلب ...

..از نوشته های گم شده که پیدا شد و من کلی ذوق کردم ..


این روز ها من و تو پاییز با هم قرار چای داریم .. من تورا نگاه میکنم و تو پاییز را .. هنوز هیچ کس نمی داند که چرا برگهای پاییز سرخ می شئوند .. 30/مهر/87  ..کیارش


کسی به لبخند های تو دچار است , باغ های شیراز هم به تو نمی رسد گاهی که دوباره می خندی , لطفا لبخند بزن , می خواهم عکسی از تو بگیرم.. 23/آبان/87  ..کیارش


رحمت بارانهای پاییز امسال پیشکش دلت که مهر زیادش ساده همیشه در دلم می ماند .. 18/آذر/87  ..کیارش

خواسته ای از وجدان ( یادواره بهمن ۸۷ )

وجدان ،
از خانه که می آیی با خود دستمالی سفید؛
پاکتی سیگار؛ گزیده شعر فروغ ؛
و اگر شد تکه ای شادی مصنوعی با خود بیاور ؛
آه یادم رفت و نیز تحمل طولانــــــــی ....
زیرا احتمال گریستن ما بسیار است./

پ.ن : اون موقع انتخابات نبود بهش گیر بدیم رای ما کجاست :دال ، به یه چیزای دیگه گیر میدادیم .. خلاصه زندگی شده گیر دادن و اعتراض به رای و نمره استاد و واحد ای متخلخل  و .. یه روز normal  نداریم ..

ادامه مطلب ...

وقتی ( یادواره بهمن ۸۷ )

وقتی شان یه وبلاگ دانشجویی تا حد ابتذال* پیش میره ؛
وقتی خود ما تو پیش بردش سهم داریم ؛
وقتی که خودمون ، خودمون رو تایید می کنیم ؛
وقتی از این روند راضی هستیمو با خوندن متن های هم،همو تشویق می کنیم ؛
وقتی توی اختناق خواب های مبتذل*، رویای شیرینه فراقت و شادی می بینیم ؛

چه دلیل داره که بیدار بشیم ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!معین::> ابتذال : بسیار به کار بردن چیزی تا اندازه ای که از ارزش آن بکاهد.

بدون عنوان

دیدم کسی کنار چراغ روشن آیدی اش نوشته بود " مشغول هضم سیزدهم آبان "  با دیدن این گزاره، حالت تهوع و چندش خاصی به من دست داد. حالا بعد از چندین روز ، این نوشته را فقط برای این می نویسم که به خودم اثبات کنم که حق با من است و سیزدهم آبان، قابل هضم نیست. درست همان طور که فاجعه ی هیروشیما نیست! هنوز تا مهلت باقی است، شتاب می کنم تا خود را در امان بدارم و از بهشت، به طور کلی چشم بپوشم. این بهشت، به اشک های آن شکنجه دیدگان نمی ارزد!

فئودور داستایفسکی