~~~~~خفاشها توی تاریکی سرتــ از رگی که زیر محل یادآوری خاطرات استـ برعکس آویزان می شوند ؛خون می مکند جیغ می کشند جفت گیری می کنند و از پشت بر هم پنجه می کشند تا که دیگر خاطرات آزارشانـ ندهدراحت تر و بی خیال تر~~~~~~
مثل خودکشی شیرین بود
سره خودشو شیره میماله که چی؟که مردونگی رو دوشادوش هرزگی حرکت بده
چه خوشگل...
کیارش!!! خونتو می مکن یا خاطراتت رو می جون...جیغ هاشون از شادیه یا از درد؟؟مبهم مثل وقتی که گرداگرد خودشونو بالاشون پر میکنه....
مثل خودکشی شیرین بود
سره خودشو شیره میماله که چی؟
که مردونگی رو دوشادوش هرزگی حرکت بده
چه خوشگل...
کیارش!!! خونتو می مکن یا خاطراتت رو می جون...
جیغ هاشون از شادیه یا از درد؟؟
مبهم مثل وقتی که گرداگرد خودشونو بالاشون پر میکنه....