KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

دوست واقعی

 

دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا شون شد . یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: « امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند.
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روی سنگ نوشت:« امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد .»
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:« چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتی دوستی تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.»   

 

اگر هر کسی لذتی که در بخشش هست و بچشه هیچ وقت دلگیری و جدایی ها به وجود نمیاد .به امید پایداری دوستی های خوب

 

قابل توجه دانشجویان درس ریاضی1 و آمار و احتمال کاربردی

بدینوسیله تاریخ امتحان میانترم دروس فوق به شرح ذیل اعلام می گردد:  

ریاضی1

گروه01

دوشنبه 11/9/87

12-10

ریاضی1

گروه02

دوشنبه 11/9/87

15-13

آمار و احتمال کاربردی IT

دوشنبه 11/9/87

15-13

 

مکان آزمون: فلکه چهارم تهرانپارس- انتهای خیابان وفادار شرقی- دوراهی رهبر-- بلوار دانشگاه - دانشکده هوافضا مرکز آموزشهای مجازی   

http://kntu-elearning.ir

مهریه ی جالب دختر علیرضا افتخاری

علیرضا افتخاری خواننده ی خوش صدای ایرانی از دختر بزرگش خواسته که مهریه خود را حفظ ۴۵۰ غزل از حافظ شیرازی قرار دهد و از دختر کوچکش نیز خواسته حفظ ۱۶ جز از قران کریم را به عنوان مهریه از همسرش تقاضا کند تا کنون داماد بزرگ اقای افتخاری ۳۵۰ غزل از حافظ و داماد کوچک 

 

ایشان ۸ جز از قران کریم را توانسته اند حفظ کنند 

   

اندر احوالات دوستی

گاهی به روابط آدم ها که نگاه می کنم احساس می کنم چه شباهتی بین روابطشان و خانه هایشان می توان پیدا کرد .

ادامه مطلب ...

و این اغاز انسان بود

و این آغاز انسان بود...

از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.

فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.

انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.

خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و  از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه...

و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.

ادامه مطلب ...

مهربانی همیشه ارزشمند است

بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد.
روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.

 

بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود.
مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. 
 
زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.

مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود، از

ادامه مطلب ...