KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

این پیام من است: انتقاد بدون هتک حرمت و اهانت و فحاشی

فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهائى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است. انتقاد، مخالفت، بیان عقاید، با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛ اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها. همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه فضا را آشفته میکند و اعصاب آرام جامعه را به هم میریزد - که امروز احتیاج به این آرامش هست - خداى متعال را هم از ما خشمگین میکند. من میخواهم این پیامى باشد به همه‌ى آن کسانى که یا حرف میزنند، یا مینویسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همه‌ى اینها بدانند، کارى که میکنند، کار درستى نیست. مخالفت کردن، استدلال کردن، یک فکر سیاسى غلط یا یک فکر دینى غلط را محکوم کردن، یک حرف است، مبتلا شدن به این امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سیاسى، یک حرف دیگر است؛ ما این دومى را به طور کامل و قاطع نفى میکنیم؛ نباید این کار انجام بگیرد.

متأسفانه بعضى این کار را میکنند. من بخصوص به جوانها توصیه میکنم. بعضى از این جوانها بلاشک مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خیال میکنند این وظیفه است؛ نه، من عرض میکنم این خلاف وظیفه است، عکس این وظیفه است.
 

البته از نفوذها، از اغواهاى شیطانى دشمنان، از دخالتهاى دشمنان هم نباید غفلت کرد. همان طور که امام بارها میفرمودند، گاهى اینجور افراد وارد اجتماعات پرشور و مؤمن و مخلص میشوند و آنها را به یک سمتى و یک حرکتى میکشانند؛ از این هم نباید غفلت کرد؛ هم غفلتهاى ناشى از احساساتى شدن، هم ناشى از ندیدن دستهاى دشمن. بنابراین من بخصوص از جوانها میخواهم که نگذارند این فضاى غیبت و تهمت و فحاشى و هتاکى و شکستن حرمتها ادامه پیدا کند. وقتى که ادامه پیدا کرد، طبعاً همان طور سرایت هم میکند - مثل بیمارى مسرى - ناگهان مى‌بینید مثلاً در نمازهاى جمعه که محل خشوع و ذکر و توجه است، یک چنین چیزهائى گاهى احیاناً دیده میشود، که غلط اندر غلط است. انسان اگر چنانچه آن خطیب نماز جمعه را قبول ندارد، خب، اصلاً پاى خطبه‌اش نمى‌نشیند، به او اقتداء هم نمیکند، مى‌آید بیرون. یا حتّى گاهى اوقات در درسها، در محیطهاى علمى و درسى از این چیزها دیده میشود؛ که اینها غلط است، مضر است و مخالف مصلحت انقلاب است؛ اینها همان ضربه زدن و شکاف ایجاد کردن و تَرک‌دار کردن هیئت عظیم و شفاف و باشکوه نظام اسلامى است که دارد با قدرت حرکت میکند و پیش میرود. 

 

من به بزرگان هم نصیحتى بکنم. این نصیحت به جوانها بود، پیرها هم محتاج نصیحتند؛ آنها هم باید توجه کنند. مواضع درست گرفتن، حرف درست زدن، تحت تأثیر خبرهاى دروغ قرار نگرفتن، این هم وظیفه است. هزاران نفر در نظام اسلامى دارند محض رضاى خدا زحمت میکشند و تلاش میکنند و شب و روز خودشان را میکُشند، براى اینکه طبق حرکت اسلامى یک کارى انجام بگیرد، نظام اداره شود، وظائفِ بسیار سنگین انجام بگیرد؛ اما انسان یک خبر دروغى را بشنود، بنا کند همه‌ى اینها را زیر سؤال بردن - مسئولین دولتى را، دیگران را، دیگران را - این هم مصلحت نیست، این هم خلاف است.
  

در ابتدای این دیدار ایت الله خامنه ای به انتخاب هیأت رئیسه مجلس خبرگان اشاره کردند و افزودند: از همه‌ى آقایان تشکر میکنیم؛ بخصوص از جناب آقاى هاشمى رفسنجانى، براى اینکه در این اجلاس، انتظار خصمانه‌اى را که دشمنان داشتند، خنثى کردند. آنها انتظار داشتند که بین خبرگان امت اختلاف بیفتد؛ رقابتها به صورت رقابتهاى متعارف دنیاى مادى در بیاید و مسابقه‌ى در خدمت، تبدیل بشود به رقابت منفىِ در تصرف مراکز و جایگاه‌ها؛ که این بحمداللَّه نشد. خب، از جناب آقاى هاشمى انتظار هم همین بود؛ با توجه به سابقه‌ى عقل و احساس مسئولیتى که در ایشان همیشه ما مشاهده کردیم. و آنچه که انتخاب هم کردید آقایان! انتخاب بجا و بحقى بود. جناب آقاى مهدوى شخصیت برجسته و بارزى هستند؛ هم در عالم روحانیت، هم در عالم سیاست، هم در مسائل جارى کشور، در مسائل حوزه و دانشگاه، از اول انقلاب تا امروز. آنچه اتفاق افتاد، ان‌شاءاللَّه به برکت اخلاص آقایان و اخلاص شماها و عقل و تدبیرى که انسان در رفتارها و گفتارها مشاهده میکند، به خیر اسلام و مسلمین خواهد بود؛ انتظار هم همین است. 

 

 

بیانات امام خامنه ای مدظله در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری

نظرات 9 + ارسال نظر
خواهشا اشکالات این متن را بگوییید جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 09:42

با سلام خدمت دوستان محترم از دوستانی که موافق یا مخالف بحث زیر هستند لطفا نکات ضعف آنرا بفرمایند. ممنونم
یا علیم
ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت
بی تردید ما همه خواستار آزادی هستیم و هیچ فردی از نوع بشر را نمی توان یافت که فاقد این خواست درونی باشد. این خواسته را به آسانی در می یابیم و آن را حس می کنیم. اما این آزادی چیست؟ آزادی از چه چیزی است؟ آیا حدودی را می توان برای این آزادی تعریف کرد؟
یک تعریف از آزادی این است که من هر کاری بخواهم بکنم. البته با فرض این که توان آن را هم داشته باشم. این تعریف یک سر در قدرت دارد و یک سر در آزادی. این که بتواتم هر کاری بخواهم بکنم مستلزم این است که قدرت بر انجام آن را داشته باشم. ولی سر دیگر آن این است که مانعی هم برای انجام آن نباشد. در واقع قانون، فرد یا هیچ چیز دیگری مانع از تحقق اراده من نباشد. ما بیشتر به این بخش از موضوع کار داریم. یعنی آزادی از هر قید و بندی که دست و پای آمال و آرزوهای من را ببندد.
این تعریف از آزادی که هر کاری را بخواهم بکنم در خلأ اتفاق نمی افتد. انسان ها کنار هم جمع شده اند و شهرها و روستاها را به وجود آورده اند. در کنار هم تمدن ها و فرهنگ هایی را ایجاد کرده اند. پس نمی توان توقع داشت که همه انسانها بتوانند هر کاری بخواهند انجام دهند. چون فقط کافی است دو نفر از این مجموعه عظیم بخواهند بر سر تصرف یا مالکیت بخشی از کره زمین با هم بجنگند. پس برای این که آرامش و نظام درون جوامع انسانی به هم نخورد باید قانونی را به اجرا بگذاریم.
قانون اول : همه انسان ها آزادند، اما تا جایی که به حدود آزادی انسان های دیگر تجاوز نشود.
این نگاه به جهان از زاویه دید انسان هایی است که دو چیز بیش تر در این جهان نمی بینند، انسان و طبیعت و خارج از این دو به مسائلی که ما را فراتر از عالم مادی می برد اعتقادی ندارند. در این جهان بینی جایی برای خداوند وجود ندارد. انسان به عنوان یک موجود ذی شعور و عاقل فرمانروای طبیعت و جهان بدون شعور و آگاهی پیرامون خود است، پس برای خود هیچ شریکی را بر نمی تابد. در این صورت آزادی هم حق اوست و حق را باید ستاند. انسان معاصر هم همین کار را کرده. در واقع از این منظر او یک انسان آرمانی برای تمام طول تاریخ بشر است و مجسمه آزادی نماد و کشور آمریکا سرزمین آمال و آرزوهای اوست.
اما آیا از نگاه دیگری هم می توان به این جهان نظر کرد؟
اگر از نگاه افرادی که به خدا اعتقاد دارند این موضوع را بررسی کنیم متوجه می شویم که اختلاف زیادی وجود دارد. این عالم خدایی دارد و ما هم به عنوان یکی از موجودات این عالم یکی از بیشمار مخلوقات خدا هستیم. تنها برتری ما بر موجودات دیگر در علم و ایمان ماست. که اگر ایمان و علم مهذب داشته باشیم به مقام خلیفه الهی می‌رسیم و اگر نه مقام ما نزد خداوند می تواند از چهارپایان هم کمتر باشد.
بعضی از کسانی که به خداوند اعتقاد دارند می گویند خدا انسان ها را آ فرید و آن ها را رها کرد تا خودشان با عقلی که دارند امور خود را تدبیر کنند. بعضی دیگر از این معتقدین می گویند خداوند به انسان ها عقل داد و پیامبرانی را هم برای آنها فرستاد تا دستورات و قوانینی که برای هدایت انسان ها لازم است را به انسان ها ابلاغ کند. وبعد از آن انسان ها باید خودشان از این قوانین برای نجات و سعادت خود بهره مند شوند.
اما گروه سومی هم هستند که می گویند خداوند حتی بعد از فرستادن پیامبران انسان ها را بی نیاز از امام و رهبر نمی داند و تا وقتی که انسانی روی زمین زندگی می کند برای او امام و راهبری فرستاده تا او را هدایت کند.
از میان این سه گروه به نظر شما کدام یک کامل ترین دیدگاه را عرضه می کند.
دوباره به تعریف آزادی بر می گردیم اما این بار از نگاه افرادی که به خدا اعتقاد دارند.
همان طور که در تعریف از آزادی آمد این تعریف نمی تواند در خلأ اتفاق بیافتد. انسان ها کنار هم جمع شده اند و شهرها و روستاها را به وجود آورده اند. در کنار هم تمدن ها و فرهنگ هایی ایجاد کرده اند. پس نمی توان توقع داشت که همه انسان ها بتوانند هر کاری بخواند انجام دهند، چون فقط کافی است دو نفر از این مجموعه عظیم بخواهند بر سر تصرف و مالکیت بخشی از کره زمین با هم بجنگند. پس برای این که آرامش و نظام درون جوامع انسانی به هم نخورد باید قانونی را به اجرا بگذاریم.
قانون اول : همه انسان ها آزادند اما تاجایی که به حدود آزادی انسان های دیگر تجاوز نشود .. نه .. نه قانون اول این نخواهد بود این قانون حاصل تجربه صدها ساله ی انسان معاصر است که خدا در اعتقاد او جایگاهی نداشت. اما افراد معتقد به خدا وقتی به اینجا می رسند می گویند قانون اول این است که قانون گذار خداست. پس تکلیف آزادی چه می شود؟ آیا انسانِ با خدا دیگر به آزادی اعتقادی ندارد؟ بله. اما او معتقد است که خداست که می گوید آزادی یعنی چه و حدود آن چیست. در نظر آنان آزادی حقیقی در بندگی خداست و حدود این آزادی را قوانین الهی تعیین می کند. پناهگاه این آزادی خواهان، بیت العتیق« خانه آزادی » همان کعبه مکرمه است.
چرا ما انسان را برداشتیم و به جای آن خدا را قرار دادیم ؟ در تعریف آزادی گفتیم که آزادی نمی تواند در خلأ اتفاق بیافتد. انسان ها کنار هم جمع شده اند و شهرها و روستاها را به وجود آورده اند. در کنار هم تمدن ها و فرهنگ هایی را ایجاد کرده اند. پس نمی توان توقع داشت که همه انسانها بتوانند هر کاری بخواهند انجام دهند. چون فقط کافی است دو نفر از این مجموعه عظیم بخواهند بر سر تصرف یا مالکیت بخشی از کره زمین با هم بجنگند. پس برای این که آرامش و نظام درون جوامع انسانی به هم نخورد باید قانونی را به اجرا بگذاریم. معتقدین به خدا می‌گویند انسان ها ناقص هستند و افراد ناقص نمی توانند قوانین کاملی برای اداره زندگی بشر بنویسند. این مسئله وقتی روشن تر می شود که قبول کنیم زندگی انسان در این دنیا مقدمه ای برای زندگی جاویدان او در آخرت است. پس با فرض قبول معاد عقل انسان ها نیز حکم می کند که قانون گذار باید کسی باشد که به عالم آخرت همان قدر آگاه است که به جهان مادی و طبیعت ( اگر در مورد اثبات معاد با ما همراه نیستند اجازه دهید که به عنوان اصول موضوعه این فرض را بپذیریم تا در وقت مناسب به بررسی آن بپردازیم.)
اگر انسان باید بر اساس قوانین الهی زندگی خود را سامان دهد. باید این قوانین به دست انسان برسد. و صد البته این قوانین باید بدون اشتباه و مصون از خطا به انسان برسد و نباید در فاصله بین خداو بندگان این قوانین دچار تحریف بشوند و باید همانطوری که از مبدأ صادر می شود در اختیار انسان قرار گیرد.
اما خداوند خود از میان انسان ها افرادی را برگزید تا این شرط را محقق سازند. یعنی اولاً در دریافت این قوانین از هر گونه خطا و نسیان به دور باشند و ثانیاً در حفظ و نگهداری آن و در مرحله سوم ابلاغ و عمل به آن از هر گونه خطا و اشتباه و نسیان و فراموشی به دور باشند. این افراد همان پیامبران الهی هستند و چون شناخت افرادی که تحمل این وظایف سنگین را داشته باشند برای ما ممکن نیست پس لازم می آید که پیامبرانی برای هدایت انسان‌ها از طرف خداوند مبعوث شوند.
با اثبات نبوت اعتقاد دسته اول مورد تردید قرار می‌گیرد اما از بین دو گروه بعدی یعنی کسانی که بعثت پیامبران وعقل بشر را برای هدایت و سعادت او کافی می دانند و گروه سوم که ادامه این راه را تا نصب امامان معصوم (علهیم السلام) و جانشینان آنان لازم می دانند کدامیک راه را به درستی می روند؟
تا اینجا قبول کردیم که خداوند قوانینی برای هدایت بشر به سوی سعادت بر پیامبر خود نازل کرده است تا به انسان ها برسد و آن ها را در پیدا کردن مسیر درست هدایت کند.
آیا همین اندازه کافی است ؟
اگر تمام انسانها قوانین الهی را از بر باشند ولی به آن عمل نکنند. چه اتفاقی می افتد؟ ترجیح می دهیم که هیچ کس این قوانین را از حفظ نباشد ولی به آن عمل کند. اینطور نیست؟ پس ملاک عمل به این قوانین است.
اما لازمه عمل به قوانین الهی تشکیل حکومت است. چگونه ممکن است که بدون داشتن یک حکومت بتوان قوانین اجتماعی، سیاسی اسلام را پیاده کرد. اگر بخش کوچکی از احکام الهی را که قوانین فردی است استثناء کنیم بیشتر این قوانین که برای هدایت انسان ها نازل شده ناظر به هویت جمعی انسان هاست. احکام اجتماعی و سیاسی اسلام بخش بسیار بزرگ و اکثری از احکام اسلامی را تشکیل می دهد و ظرف تحقق این احکام نیز تشکیل حکومت است.
اما مجری این احکام چه کسی است؟ روشن است که پیامبران صاحب شریعت خود مجری احکام الهی بودند و با تشکیل حکومت این کار را به عهده می گرفتند. اما بعد از آن ها تکلیف اجرای احکام به عهده چه کسی است؟ اگر بپذیریم که خداوند برای بعد از آن ها فکری نکرده و انسان ها را به حال خود رها کرده نقض غرض لازم می آید. در واقع اگر خداوند تشکیل حکومت را به خود مرم سپرده باشد و دلالتی در مورد شخص مجری نداشته باشد چه تضمینی برای اجرای صحیح قوانین اسلامی وجود دارد.
چگونه می توان قوانین الهی را به دست هر کسی داد تا آن را اجرا کنند. آیا همان طور که ما در دریافت و حفظ و نگهداری و ابلاغ قوانین الهی شرط عصمت را قرار دادیم برای اجرای آن هم باید در فرد مجری نظیر این شرط وجود داشته باشد؟ اگر برای شخص مجری هیچ شرطی قرار ندهیم آیا تفاسیر متفاوت و یا متضاد افراد ناآگاه چطور می تواند مبدأ اجرای احکام باشد و چگونه می توان به تفاسیر مختلف و متضاد این افراد برای اجرای قوانین الهی در جامعه اسلامی اعتماد کرد؟ چگونه می توان غرض ورزی ها و خودمحوری افراد را در اجرای احکام الهی کنترل کرد؟
پس لازم می آید که افرادی در زمان فقدان نبی اکرم (ص) که خاتم پیامبران است سکان اجرای احکام اسلامی را در دست گیرند که از اشتباه و خطا و غفلت مصون باشند تا اجرای قوانین الهی در کمال صحت و سلامت انجام شود.
( با ما به عنوان یکی از اصول موضوعه همراه باشید که حضرت محمد (ص) پیامبر اکرم اسلام خاتم الانبیاء است ما این بحث را در محل خود می توانیم با برهان اثبات کنیم) اما در زمان غیبت معصوم (ع) تکلیف چیست؟ آیا در این زمان تکلیف از همه مسلمانان ساقط می شود؟ اگر تا اینجا ما را همراهی کرده اید باید به ملاک این همراهی مراجعه کنید. باید نگاهی دوباره به گذشته این برهان بکنید و ببینید آیا این ملاک و معیار هم چنان در زمان غیبت معصوم (ع) وجود دارد یاخیر ؟
آیا خداوند که عالم به همه ذرات عالم است. او که می‌داند اولیاء معصومش زمان محدودی حضور دارند و خاتم اولیائش مدت مدیدی غیبت می‌کند. آیا برای زمان غیبت دستوری داده است ، یا این که امت را به حال خود رها کرده است و اگر دستوری داده آیا آن دستور نصب فقیه جامع الشرایط رهبری و الزام مردم به رجوع به چنین رهبر منصوبی است یا خیر؟
دلیل عقلی محض بر ولایت فقیه همان برهان ضرورت نظم در جامعه اسلامی است. در مباحث گذشته آمد که حیات اجتماعی انسان و نیز کمال فردی و معنوی او از سویی نیازمند قانون الهی در ابعاد فردی و اجتماعی است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و فراموشی باشد و از سوی دیگر، نیازمند حکومت دینی و حاکمی عالم و عادل است برای تحقق و اجرای آن قانون کامل. حیات انسانی در بعد فردی و اجتماعی اش بدون این سه و یا به یکی از این سه امر محقق نمی شود و فقدان آن ها در بعد اجتماعی، سبب هرج و مرج و فساد و تباهی جامعه می شود که هیچ انسان خردمندی به آن رضا نمی دهد.
این برهان مختص به زمان خاصی نیست. هم شامل زمان انبیاء می شود که نتیجه اش ضرورت نبوت است و هم شامل زمان پس از رسول که ضرورت امامت را نتیجه می دهد و هم ناظر به عصر غیبت است که حاصل اش ضرورت ولایت فقیه است.

تفاوت نتیجه این برهان در این سه عصر، آن است که پس از رسالت ختمیه رسول اکرم، حضرت محمد (ص) آمدن قانونی جدید از سوی خداوند ناممکن است. زیرا هر آنچه که در سعادت انسان تا هنگام قیامت از عقاید و اخلاق و احکام نقش دارد، به دست اعجاز در کتاب بی پایان قرآن نگاشته شده است و از اینرو، یک نیاز بشر که همان نیاز به قانون الهی است، برای همیشه برآورده گشته است و آنچه مهم می باشد تحقق بخشیدن به این قانون در حیات فردی و اجتماعی و اجرای احکام دینی است.
در عصر امامت علاوه بر تبیین قرآن کریم و سنت و تعلیل معارف و مدعیات آن و دفاع از حریم مکتب، اجرای احکام اسلامی نیز به قدر ممکن و میسور و تحمل و خواست جامعه، توسط امامان معصوم (علیه السلام) صورت می‌گرفت و اکنون سخن در این است که در عصر غیبت ولی عصر (عج) نیز انسان و جامعه انسانی نیازمند اجرای آن قانون جاوید است. زیرا بدون اجرای قانون الهی همان مشکل و محظور بی نظمی و هرج و مرج و برده‌گیری و ظلم و ستم و فساد و تباهی انسان‌ها پیش خواهد آمد و بی شک خدای سبحان در عصر غیبت امام زمان (عج) انسان و جامعه را به حال خود رها نساخته و برای هدایت انسان ها ولایت جامعة بشری را به دست کسانی سپرده است.
کسی که در عصر غیبت، ولایت را از سوی خداوند بر عهده داردباید دارای سه ویژگی ضروری باشد که این سه خصوصیت از ویژگی‌های پیامبران و امامان سر چشمه می‌گیرد و پرتویی از صفات متعالی آنان است. ویژگی اول شناخت قانون است زیرا تا قانون شناخته نشود، اجرایش ناممکن است.ویژگی دوم، استعداد و توانایی تشکیل حکومت برای تحقق دادن به قوانین فردی و اجتماعی اسلام است و ویژگی سوم، امانتداری و عدالت در اجرای دستورهای اسلام و رعایت حقوق انسانی و دینی افراد جامعه خواهد بود. به دلیل همین سه ویژگی ضروری است که گفته می شود نیابت امام عصر (عج) و ولایت جامعه در عصر غیبت از سوی خداوند، بر عهده فقیهان جامع شرایط می‌باشد.
تذکر این نکته سودمند است که سلسله جلیله انبیاء (علیهم السلام) به نصاب نهایی خود رسیده و با انتصاب حضرت ختمی مرتبت(ص) از سوی خدای سبحان، محال است که کسی به مقام شامخ نبوت راه یابد. چنانچه سلسله شریفه امامان(علیهم السلام) نیز به نصاب نهایی خود بالغ شده و با انتصاب حضرت بقیه الله( ارواح من سواه فداه) ممکن نیست که احدی به مقام والای امامت معصوم راه یابد. لیکن برهان عقلی بر ضرورت زعیم و رهبر برای جامعه، امری ضروری و دائمی است و هر کس در زمان غیبت، مسئولیت اداره امور مسلمین را داشته باشد، باید به عنوان نیابت از طرف ولی عصر (ع) باشد. زیرا آن حضرت امام موجود زنده است که تنها حجت خدا می باشد و همانگونه که در عصر ظهور امامان گذشته در خارج از اقلیم خاص آنان نائبانی از طرف ایشان منصوب می‌شدند، در عصر غیبت ولی عصر (علیهم السلام) نیز چنین است و نیابت غیر معصوم از معصوم امری ممکن است ،زیرا
امام معصوم دارای شئون فراوانی است که اگر چه برخی از آن شئون مانند مقام ختم ولایت تکوینی اختصاص به خود ایشان دارد و نایب پذیر نیست و هیچ‌گاه به کس دیگری انتقال نمی‌یابد ولی برخی شئون آن حضرت که جزء امور اعتباری و قراردادی عقلاست و در زمرة تشریع قرارداد مانند افتاء و تعلیم و تربیت و اداره امور مردم و اجرای احکام نیابت‌پذیر است.
برای توضیح بیشتر ولایت فقیه بر جامعه اسلامی، مفهوم ولایت فقها بر جامعه اسلامی و تمایز آن از ولایت ائمه اطهار را بیشتر روشن کنیم.
برهان عقلی می گویند تنها کسی که حق ولایت و سرپرستی بر انسان و جامعه بشری را دارد خالق انسان و جهان است و از میان انسان‌ها آن کس می‌تواند جانشین خداوند باشد که در مقام علم و عمل عصمت داشته باشد.
اطاعت مطلق از نبی اکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام) از عصمت آن ذواق مقدسه است هر چند که عصمت آنان پرتوی از عصمت بالاصاله و بالذات حضرت حق است و به همین دلیل عصمت ایشان را عصمت بالتبع و بالعرض می گویند.
ولایت بر سه قسم است:
1ـ ولایت تکوینی یعنی سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینی داشتن در آنها مانند ولایت نفس انسان برقوای درونی خویش. اگر نفس انسان دستور دیدن دهد چشم او اطاعت می‌کند و اگر دستور شنیدن بدهد گوش او می شنود، البته در صورتی که نقصی در این اعضاء نباشد. ولیّ واقعی و حقیقی اشیاء و اشخاص که همه انسان‌ها در ولایت داشتن مظهر اویند فقط و فقط خداوند است.
2ـ ولایت بر تشریع همان ولایت بر قانون گذاری و تشریع احکام است یعنی این که کسی سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد. این ولایت نیز منحصر به ذات اقدس اله است.
3ـ ولایت تشریعی یعنی نوعی سرپرستی که نه ولایت تکوینی است و نه ولایت بر تشریع و قانون،بلکه ولایتی است در محدوده تشریع و تابع قانون الهی که خود بر دو قسم است. یکی ولایت بر محجوران و دیگری ولایت بر جامعه خردمندان .
پیامبر اکرم (ص) و معصومین (علیهم السلام)بالتبع از ذات اقدس اله دارای ولایت تکوینی و ولایت بر تشریع هستند. اما بالاصاله از ولایت تشریعی برخوردار هستند در حالیکه فقها بالتبع از معصومین فقط دارای این قسم ولایت هستند.
ویژگی زمان اختیار آن است که به ترتیب، وجود پیامبر و سپس معصوم ضروری خواهد بود چون عصمت رهبر شرط است و راهی برای شناخت عصمت نیست. لذا با معجزه و یا با نص و تعیین رهبر معصوم قبلی، رهبر فعلی معلوم میشود. اما در زمان اضطرار که به ولایت فقیه بسنده می‌شود برای آن است که فقاهت شناسی و عدالت یابی مقدور بشر است و لذا می‌توان آن اوصاف را از راه خبرگان شناخت. منتهی ضرورت شناخت آنها تاثیری که دارد این است که نیاز به اعجاز را برطرف می‌کند. نه آن که زمام تعیین رهبر را به دست مردم بسپارد. زیرا خود جمهور مورد حق است نه مصدر حق.
پس نقش مردم چیست؟ آیا مردم در این بین افراد ناظری هستند که فقط باید تبعیت محض داشته باشند و لاغیر؟ عقل جمعی مردم در این نظریه چه جایگاهی دارد؟ این مطلبی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
منبع: آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت،(قم،مرکز اسراء 1387)،ص150 ـ 1

احمد جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 15:31

من نمیدونم چرا بعضی ها گوششون رو به روی این حرفهای دموکراتیک و اسلام گرایانه آقای خامنه ای ، گرفتن و فقط حرف های شبکه های خارجی مثل voa رو تکرار میکنن !!! آخه بابا ، آمریکا کی واسه ما دلسوزی کرده که این بار دومش باشه!!!

عین الیمین جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 16:16

آقای خامنه ای چند ماه دیر بیدار شدند
شاید التهاب بخش ترین حرکات که موجب افزایش اعتراضات و تشدید مخالفت و تنفر می شد، همین حرکات خودسرانه و افسار گسیخته ی دسته ای بود که خودشون رو مثلا بسیجی یا حزب اللهی خطاب می کردند و فضا رو برای خیلی از ما که ادعای مذهبی بودن داریم خراب می کردند.

در فیلمی که بعد از انتشارش این آقایون یکم به خودشون اومدند آقایی که مثلا دارن با یک زن صحبت می کنن می فرمایند: "فکر کردی بچه حزب اللهی ها مردن که هر غلطی بخواید می کنید؟ بگیرم همینجا ج..ت بدم؟" یا خطاب کردن "فاحشه"یا "ج..." که بارها و بارها در جاهای مختلف از این برادران غیرتمند ولایت مدار شاهد بودیم و اینبار به فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس خبرگان رهبری گفته شد.

وقتی این آقایون مشهور به لباس شخصی مثلا در مجالس مذهبی افرادی مثل منصور ارضی از لعن رهبران معترضین آغاز کردند با نشان ندادن عکس العمل از سمت محبوبشون آقای خامنه ای به اینگونه تند روی ها ،چندی بعد گفت:"کسانی که برای میرحسین موسوی تبلیغ می کنند ز... هستند."
و مدتی بعد صراحتا به رهبران معترضین صفت زنا می داد و باز هم عکس العملی نمی دید

این افراد همونهایی بودند که جلوی چشم خود ایشون نوه ی امام رو نانجیب خواندند و مورد بدترین توهین ها قرار دادند و با سکوت و تایید خودشون اونها رو گستاخ تر از قبل کردند

عین الیمین جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 16:19

خداروشکر یک فیلم رو ایشون دیدند و بخاطر عکس العمل به موقع علما تکذیب نشد که در نتیجه حداقل تذکری به حامیان تند رو شون بدن
وگرنه این سخنها و بدتر از اینها بارها و بارها جلوی چشم خیلی از ما اتفاق افتاده

جمله ای که گفتند "نگذارند این فضاى غیبت و تهمت و فحاشى و هتاکى و شکستن حرمتها ادامه پیدا کند." بسیارخوب است، اما بسیار دیر...
متاسفانه زمانی نگران همه گیر شدن این بیماری مسری شدند که قالب جامعه به قسمی زخمی شده ی این مرض هستند
تندروی های به اصطلاح حامی ایشون کار رو به جایی رسونده که تنفر به مخالف در بخش بخش جامعه ریشه کرده.
البته همین حرکت دیرهنگام هم قابل تقدیره و خداروشکر می کنیم.
ولی متاسفانه بسیاری پرده ها دریده شد که نتیجه اش علنی شدن توهین ها و مخالفت ها علیه شخص ایشون بود!

محمدحسین باقری جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 23:18

خیلی ممنون از پست مفیدتون

رعنا شنبه 21 اسفند 1389 ساعت 03:19

خانم نفیسه عزیز
ممنونم، خیلی ممنونم، پست به جایی بود.
تذکرهایی از این دست را زیاد از مقام معظم رهبری شنیده ایم ولی کو گوش شنوا؟!

تذکرات منصفانه ایشان به هر دو طرف را در همان نمازجمعه بعد از انتخابات هنوز یادم نرفته است. شما باعث شدید بروم خطبه های نماز جمعه بعد از انتخابات را برای اولین بار بعد ا شنیدن آن بخوانم و قلبم نسبت به آنچه درست یافته بودم بیش از پیش آرامش پیدا کند...

رعنا شنبه 21 اسفند 1389 ساعت 03:22

یادم نمی رود روز چهاردهم خرداد، حرم حضرت امام را که ایشان در حالی که سید حسن در مواضع سیاسی اش اشتباهات قابل توجهی کرده بود، بعد از رفتار تند دکتر احمدی نژاد و بی احترامی مردم و مانع شدن آنها از سخنرانی کردن او، رویش را بوسیدند و سخنرانی شان را شروع کردند.

شما باعث شدی بروم سراغ آن سخنرانی آقا و آن را هم نه برای اولین بار که برای چندمین بار بخوانم.

آقا در میان سخنانشان همان روز (چهاردهم خرداد) گفتند :



یکى از چیزهائى که در همین زمینه وجود داشت، رعایت تقواى عجیب امام در همه‌ى امور بود. تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه میگوئیم؟ اینجا تقوا اثر میگذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ درباره‌ى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما درباره‌ى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جاده‌ى تقواست. آیه‌ى شریفه‌اى که اول عرض کردم، تکرار میکنم: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا». قول سدید، یعنى استوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد...




بعد خاطره ای از امام خمینی (ره) تعریف کردند و این طور ادامه دادند:



درباره‌ى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزه‌اى از ظلم وجود دارد. این دومى بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر. این یکى از خطوط اصلى حرکت امام و خط امام است که ماها باید به یاد داشته باشیم.

رعنا شنبه 21 اسفند 1389 ساعت 03:23

من عاشق او هستم و حقیقتی به زیبایی آنچه در دستان او یافته ام در دست کس دیگری ندیده ام که بخواهم در زمان غیبت امام زمانم برای تمرین ولایت پذیری در وجود خود، کس دیگری را پیشوای خود قرار دهم.


جانم فدای رهبر
رهبر آسمانی ام، فدای تو جوانی ام

رعنا شنبه 21 اسفند 1389 ساعت 03:30

این را یادم رفت بگویم که این جمله از سخنرانی آقا در آن روز را هیچ وقت یادم نمی رود و از رعایت نکردنش خیلی می ترسم. آنجا که گفتند:

درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر.


دادگاه عدل الهی!!!

خدا نکند رفتارهای نادرست ما دوستدارانش حجابی شود که مانع شنیدن صدای زیبای او باشد.

دوباره از این پست به جایی که گذاشتید تشکر می کنم. برای من با برکت بود.

از نظرات خوبتون و یاداوری بجای صحبت های مقام معظم رهبری ممنونم رعنا خانم

"خدا نکند رفتارهای نادرست ما دوستدارانش حجابی شود که مانع شنیدن صدای زیبای او باشد."

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد