KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

و لکم فی القصاص حیاه

و لکم فی القصاص حیاه 

  

قصاص ، کینه ، انتقام ، بخشش یا خونخواهی 

  

نسیم خنک سحرگاه روی صورتش شلاق می خورد. بدنش یخ کرده است و پایش پیش نمی رود نمی خواهد برود اما چاره ای نیست باید سرنوشت را قبول کند طناب زیر گردنش را لمس می کند. چه طنابی! آنقدر محکم به هم بافته شده است تا راه فراری نداشته باشد. دیگر آرزویی ندارد. یعنی فرصتش را هم ندارد. تا چند لحظه دیگر کارش تمام می شود راستی زیر قبر باید چکار کند. به خدا باید چه بگوید؟ 

  

 

 

هدفم از این نوشته این نیست که از کار کسی دفاع کنم یا کار کسی رو محکوم کنم.

  

قبل از آن چند مورد از قصاص های شیرین و تلخ را می نویسم که از اخبار و روزنامه ها دیده بودم تا بدانید قصاص های تلخ و شیرین هم داریم.

   

* بهنود جوانی بود که در هفده سالگی دوستش را ناخواسته به قتل رساند. تلاش واحد سازش و سالها به تعویق انداختن این پرونده و حتی دخالت هنرمندان عرصه دفاع مقدس نتیجه ای نداد و قصاص شد. صبح روزی که می خواست قصاص شود خانواده اش به مردمی که از آنها تقاضای بخشش می کردند گفتند احتمال زیاد می بخشیمش. ولی داخل زندان مادر مقتول شخصاً صندلی رو از زیر پای بهنود کشید.

  

* مردمی برای پا در میانی نزد خانواده مقتول رفتند تا بلکه رضایت بدهند. پدر مقتول قرآنی دستش گرفت و گفت به این قرآن قسم می خورم که رضایت خواهم داد. این چنین شد که مردم دیگر دنبال ماجرا را نگرفتند ولی پدر مقتول پنهانی حکم قصاص را گرفت و او را قصاص کرد.

  

* خانواده ی مقتولی که حاضر به رضایت نبودند و قاتل را قصاص کردند یک بار دیگر هم خانواده مقتول شدند ! برادر قاتل برای خونخواهی برادرش یک عضو دیگر خانواده مقتول را کشت و جالب اینکه بازهم خانواده مقتول قاتل دومی را هم قصاص کردند.

  

البته قصاص های شیرین هم وجود دارد :

 

* خفاش های شب ، جنایات پاکدشت و ... که مردم از شنیدن خبر قصاص از شادی در پوست خود نگنجیدند.

  

و حالا جاهد : کسی که هشت سال حبس کشید و هر لحظه اعدام را جلو دیدگانش دید و خودش تقاضای تعیین تکلیف (حتی قصاص) کرد. شاید به این دلیل این حرف را می زنم که جزو خانواده مقتول نیستم ولی اگرچه قصاص حق مسلمشان بود جا داشت با اعلام انزجاز از قاتل رضایت می دادند و می گفتند مقصر اصلی هنوز زندست . اگر شهلا زندگیشان را به هم نمی ریخت قطعاً شهلاهای دیگر هم وجود داشتند.

  

می گویند قصاص یعنی چشم در برابر چشم گوش در برابر گوش و مرگ در برابر مرگ است ولی این ها دربرابر چه چیزی هستند :

  

قاتل محاکمه می شود مقتول نه ، قاتل حبس طولانی می کشد مقتول نه ، قاتل سرزنش می شود مقتول نه ، قاتل همیشه ظالم است مقتول نه ، خانواده قاتل از جامعه طرد می شوند مقتول نه. قاتل هر لحظه باید منتظر مرگش باشد و لحظه ها را بشمارد مقتول نه ، قاتلی که ناخواسته جنایت کرده باید با عذابی الیم صحنه را بازسازی کند مقتول نه.

  

شاید مقصر این رسانه ها هستند که آش را شور می کردند ولی من واقعاً متاثر و کم طاقت شدم از اینکه کسی التماس کند و صندلی از زیر پایش بکشی.  اگرچه حق مسلم است اما ... آن پسرک کم سن هم با کشیدن صندلی از زیر پای انسانی جان انسانی را گرفت. برایم سخت است که یک نفر با مردن دیگری احساس آرامش کند. 

  

 کاش اولیای دم می گفتند که الان به آرامش رسیده اند یا نه ؟

  

هر بار که از این موارد می شنوم متاثر می شم. 

 

کسی که حاضر نیست ببخشد آیا خدا هم حاضر است گناهان او را ببخشد ؟ نمی دانم. ولی عجب صبری دارد خدا.

     

کاش بتوانیم به خرده هایی که غربی ها به ما می گیرند جواب بدهیم و زیبایی دینمان را با آرامش و با گذشت نشان دهیم. 

 

این پاراگراف پایانی را از سایت حقوقی راه مقصود می نویسم :

 

"در این میان آنچه مانع بخشیده شدن برخی از مقتولان از سوی اولیای دم می شود، این باور است که بخشیدن قاتل باعث پایمال شدن خون مقتول می شود و مقدمات سرزنش اطرافیان فراهم می شود. در حالی که اگر کسی با درایت به فرآیند بخشش توجه کند، چنین مسائلی پیش رویش رنگ می بازد. این همان چیزی است که جابری، دادیار اجرای احکام نیز آن را تایید می کند و معتقد است آنانی که قاتل عزیز خود را می بخشند، بیشتر از آنانی که تقاضای قصاص دارند احساس آرامش خیال می کنند."

نظرات 6 + ارسال نظر
مدرس جمعه 12 آذر 1389 ساعت 21:53

بعضی از آدما قاتلن، مثل خفاش شب. اینا رو به نظر من باید اعدام کرد. به تعداد آدمایی که کشتن.
اما بعضی ها قاتل نیستن، سر یه دعوا، یه اشتباه یا هرچی دیگه، یه کسی رو کشتن.
این دو تا با هم فرق داره، اما مجازاتش یکیه! هر دو اعدام. من شخصا با این موضوع مشکل دارم. دسته دوم باید تنبیه بشن، اما نه با قصاص.

و اینکه "لذتی که در عفو هست، در انتفام نیست"

همینطوره.محور حرفای منم تاحدود زیادی همینه
متشکرم از نظرتون.

مرجان غیاثی جمعه 12 آذر 1389 ساعت 22:51

سخنان من و یا شما ، از جایگاه خودمان است و نظر شخصی خودمان و کسی نباید بگوید ما در جایگاهی نیستیم که اظهار نظر کنیم(البته مخالف یا موافق حرف بودن منظورم نیست).این یک برداشت و عقیده شخصی هست.در ابتدا این رو گفتم تا بتوانم از زبان شخص خودم حرف بزنم:

اجرای یک قتل ، خودکشی یا اعمالی نظیر اینها به نظرم نشانه نفس ضعیف انسانهاست.فقط یک لحظه است.فقط به اندازه لحظه ای همانند آدمی میشوند که از نظر عقلی ناقص است و نمیتواند تصمیم گیری کند.همه در همان یک لحظه اتفاق می افتد.من درک نمیکنم واقعی بودن عشقی را ، که به خاطر رسیدن به آن ، یعنی رسیدن به خواسته شخصی،یا راحت تر بگویم رسیدن به لذت شخصی،به قتل بینجامد یا حتی به خودکشی.

مطلب شما را هم خواندم.و به نظرم این موضوع بسیار شما را متاثر کرده است.میدانم شما نیز کار جاهد را تایید نمیکنید و موضوع بحثتان بخشش هست.و موضوع بسیار مهمی نیز میباشد.کاری که چیزی از انسان کم نمیکند شاید چیزی نیز بیافزاید.به نظر من در هر موردی بخشش بزرگواری را میرساند.

البته بخشش در مورد قاتل ، خیلی سخت تر از اینهاست .خدا برای کسی پیش نیاورد.صحبت در این مورد هم برای من سخت است.اما نبخشیدن نیز شخص مرده را زنده نمیکند که هیچ ، خانواده ی دیگری را نیز داغدار میکند.اینکه مرگ شخصی ، دل شخص دیگری را نیز آرام کند ، درکش برایم سخت است.قتل به خاطر عشق نیز برایم سخت است.(من نه طرف قاتل هستم نه مقتول برای همین از هر دو طرف حرف میزنم)

به قول شما بعضی قصاص ها شیرین و بعضی درآور هستند.

از راه اندیشه و عقل همیشه میتوان راه حل مناسبی پیدا کرد.اما در این مصیبت بزرگ متاسفانه به نظر من فقط احساسات است که انسان مورد ظلم واقع شده را پیش میبرد.شاید در آن لحظه چاره ی دیگری نیز نبیند.اما باز هم میشود بیشتر فکر کرد.

امیدوارم منظورم را واضح بیان کرده باشم.


"بخشنده ترین مردم انان اند که عطا کنند به کسانی که امید بخشش از ایشان نداشته باشند"
(جمله ای از بزرگی که متاسفانه اسمشان را یادم نیست)

===
امیدوارم در همه موارد عقل بر احساسات حاکم باشد.البته جدا از هم نیز نمیتوان این دو را به راحتی تصور کرد.در خیلی از موارد.

و در آخر

"ای خداوند !
تو که به بنی آدم کرامت بخشیدی،
تو که امانت خاص خویش را بردوش بنی آدم نهاده ای،
تو که همه ی پیامبرانت را برای تعلیم کتاب و تحقق عدالت مبعوث کرده ای،
تو که عزت را از آن خود می خوانی و ازآن پیامبران خود و از آن انسانهایی که ایمان دارند.
ما انسانیم ،به تو و پیامبران تو ایمان داریم
آزادی و آگاهی و عدالت و عزت را از تو می خواهیم.
ببخش،که سخت محتاجیم
و دردناکانه تر از همه وقت قربانی اسارت و جهل و ذلتیم."
از دکتر علی شریعتی


====

ممنون از متنتان
موفق و پاینده باشید

سلام خوب هستید ؟
شما که یه پا مقاله نویس هستید سه برابر متن من نظر شما شد.
خیلی ممنون بابت تحلیلیتون و ممنون از وقتی که گذاشتید برای خوندن این مطلب.
موافقم با حرفتون درباره برداشت های شخصی. شاید هم درست نبوده این مطلب رو بنویسم ولی من برداشت شخصی نوشتم.
سخنان علی شریعتی رو دوست دارم. خیلی بجا و درست نوشتید.
در مورد ضعف نفس حق با شماست. اسم این کار عشق نبود خودخواهی بود.

متشکرم و موفق و شاد و پیروز و سرزنده باشییید.

نوید مظاهری شنبه 13 آذر 1389 ساعت 01:52

با سلام دوست عزیز من امیر جان،
تو آمدی اینجا مقتول و قاتل را با هم مقایسه کردی البته به نظر من قابل مقایسه نیست چون تو کار پلید و غیر انسانی قاتل را اصلا در این مقایسه‌ها لحاظ نکردی و بدان ،که این کارها را مقتول فاعلش نبوده!!!

نظرت درسته نوید جان. ولی خیلی از قتل ها در یک لحظه اتفاق می افته. ولی قاتل باید سالیان سال عذاب بکشه. ممکنه تا حدودی ناخواسته باشه. البته قضیه پرونده لاله رو نمی دونم.
موافقم با حرفهات.
مرسی

سید حسین هاشمی شنبه 13 آذر 1389 ساعت 02:42

خیلی هم احساساتی نشو امیر جان

شاید بد نباشه یکم از زاویه ی خانواد هی مقتول ببینیم داستانو

چند قضیه رو می خواستم بگم در مورد پرونده ی شهلا جاهد که شاید بدونی

شما می دونستی لاله سحر خیزان با 37 ضربه ی چاقو کشته شد!؟
شاید بر سر یه اشتباه یا تصمیمی لحظه ای ولی هنگام فرود آوردن چاقو با تصمیم قبلی و نه نا خواسته
شاید برای رسیدن قاتل به همسری که حس می کرد نمی تونه تحمل کنه تقسیم شدنش رو با زن اولش رو
می دونستی اون زن دختر یک مادر و مادر دو کودک بود؟
می دونستی اولین کسی که این صحنه رو دید پسر کوچولویی بود که بعد از بازگشت از مدرسه مادرش رو غرق در خون دید؟
می دونستی شهلا جاهد چند بار اعتراف کرد و پس گرفت؟
می دونستی مادر لاله سحر خیزان 8 سال برای دخترش مشکی پوشید؟

عذر می خوام که متنت رو احساسی ارزیابی می کنم
همچنین عذر می خوام که حس می کنم هنگام نوشتن این متن از پرونده ی این قتل اطلاع کافی نداشتی
شاید هم این حسم برای این بود که در متن نویسنده نزدیک به قاتل ایستاد و زوایا رو بر انداز کرد
اما نزدیک مقتول، و مادر، و فرزندانش خیر

قصاص حق خانواده ی مقتول هست
حتی برای انتقام اگر باشه

من این ها رو نوشتم فقط برای این جمله:
" کسی که حاضر نیست ببخشد آیا خدا هم حاضر است گناهان او را ببخشد؟ "
که جوابش می تونه بله باشه

در نظرم خواستم زاویه ی پرداخت نشده در متن رو هم پیش رو بگذارم
فارغ از صحبت از بخشش که هم در متن و هم در کامنت وجود داشت

پایدار باشی دوست من

خیلی لطف کردی حسین جان با تحلیل زیبات و ممنونم که زوایایی که بهش پرداخته نشده رو ارزیابی کردی. من بارها درباره ی این مطلب تحقیق کردم و سی و هفت ضربه قضیش رو می دونستم. ولی به نظرت اگه شهلا جاهد هشت سال فکر می کرد بازهم این جنایت رو می کرد و حاضر بود جان انسانی دیگر را بگیرد ؟

قبول دارم که با دیدی احساسی برخورد کردم. خیلی متاثر شدم حسین جان. شاید اگه التماس های لاله رو هم برای زنده موندن می خوندم حق رو به اون هم می دادم.

موفق باشی.

مهدیه مقدم شنبه 13 آذر 1389 ساعت 07:05

ما بنده های خدا چرا باید جان بنده دیگه خدا رو بگیریم. ما نه نعوذبالله خداییم و نه ازرائیل و ...!!!!!
واقعاً ما با اون قاتل چه فرقی می تونیم پیدا کنیم ! وچه فرقی دارد کشتن، به نظر من به هر دلیلی و در هر شرایطی کشتن است. شاید خیلی ها بدشان بیاید ولی به نظر من کسی که اعدام می کند هم هیچ فرقی با قاتل ندارد. نمی گویم که هیچ مجازاتی نباید داشته باشد ولی کشتن بنده خدا که خدا به او جان داده و فقط او باید جانش را بستاند اصلا درست نیست. خصوصا پرونده خانم جاهد که همه چیزش در ابهام زیادی بود!! اعترافات خانم جاهد اصلا با عقل سازگار نبود!!! چطور می شود یک نفر 24 ساعت!!!!!!!! پشت شوفاژ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!( که اصولاً چسبیده به دیوار تعبیه می شود!!!) بدون هیچ سر و صدایی و هیچ حرکتی بماند!!!! و صاحب خانه هم متوجه نشود !! و بعد از اون برود آشپزخانه چاقویی بردارد و ......!!!!!!!! کسانی می گن نه او اعتراف کرده پس قاتل است و حقش است اگر اعترافات او را که زیر فشاربوده قبول دارند پس اظهارات بعدی خانم جاهد که بدون فشار و در دادگاه که گفتند ناصر به من گفته بود که این ها رو بگویم خودش باقی قضایا رو درست می کند!!!! و این که اعترافاتی که کرده بود رو هیچ وقت دیگر قبول نکرد!!! باید این را هم قبول داشته باشند.قتل خانم جاهد 100% اثبات نشده بود و به همین دلیل هم این همه سال اعدام نشده بود و حالا هم که بعد از این همه سال این آقای لاریجانی حکم نهایی رو صادر کرد بدون این که حداقل بعد از این همه سال دقیق تر مسئله رو بررسی کنند.......

خانم مقدم یکی از محوری ترین حرفهای من هم همین بوده. شاید من نتونستم منظورمو برسونم ولی شما با روشنی تمام تونستید لب مطلب رو بیان کنید.
متشکرم و کاملاٌْ موافقم با حرفهاتون. همه ی ما به نحوی در پیله ها و باورهایی که درون خود تنیده ایم اسیریم و به راحتی می توانیم وجدانمونو سرکوب و توجیه کنیم.

به هر حال امیدوارم خداوند همه رو عاقبت به خیر کنه و دیگه از این مسائل نبینیم.
موفق باشید.

سید حسین هاشمی شنبه 13 آذر 1389 ساعت 11:01

دقیقا قبول دارم حرفت رو
امیر عزیز من نظر قبلی رو به منظور پذیرفتن این ماجرا ثبت نکردم
فقط خواستم کمی هم از مقابل موضوع رو ببینیم و اینکه اگر بعنوان اول شخص رویدادهای تلخ یادمون باشه، شاید سخت باشه در مقام عمل تئوری های قشنگ قشنگ به خاطرمون بیان

نظر شخصی من چیزی هست که در متن قبلی شما نوشتم

ممنون از تو دوست خوبم

درسته حسین جان.
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد