KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

حقوق و اختیارات مردم ـ 2

منبع  

حقوق-و-اختیارات-مردم-ـ-1

مسلم سلیمانی
بخش چهارم ـ حقوق سیاسی:
 
شاید بتوان گفت که مهمترین حقوق مردم در مطالبات سیاسی و مدنی آنها خلاصه می‌شود. در این بخش بر آن هستیم تا طبق رویه بحث جاری حقوق و اختیارات مردم در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی را بر شمرده و وظایف حکومت‌ها را در قبال آنها ذکر کنیم.
 
مطلب اول: سیمای حاکم اسلامی:
 
شیوه و مدل حکومت اسلامی به وفور در روایات مطرح شده است که سیره پیامبر اسلام (ص) و اهل البیت (ع) مکمل آن می‌باشد.
در جمهوری اسلامی یک رئیس قوه، وزیر و استاندار به نوعی حاکم اسلامی تلقی می‌شود که همه آنها تحت مدیریت ولایت مطلقه فقیه انجام وظیفه می‌کنند که با عملکرد خود می‌توانند به حکومت اسلامی غنا بخشیده و یا خدای ناکرده زمینه طعن و ایراد دیگران را باز کنند.
درباره حکومت اسلامی مباحث زیادی از لحاظ تئوری و عملی در زندگی معصومین (ع) وجود دارد که قابل استناد و الگوبرداری است.
به جرأت می‌توان گفت که هر نوع رفتاری که مخالف سیره و سنت معصومین باشد، اسلامی نبوده و در صورت عمدی بودن، آن مسئول در نظام جمهوری اسلامی صلاحیت نخواهد داشت و برای فرد جایگزین باید هرچه سریعتر اقدام نمود. که با توجه به بحث «شایسته سالاری» که خواهد آمد، بیشتر بدان خواهیم پرداخت.
برای تبیین هرچه بهتر حقوق و اختیارات سیاسی جامعه (مردم) نخست باید حدود حکومت اسلامی تبیین گردد تا رابطه آن با مردم بهتر بروز پیدا کند.
 
نوع حکومت و شیوه آن بر اساس قانون بدین شرح است:
 
* جمهور اسلامی‌، نظامی ‌است‌ بر پایه‌ ایمان‌ به‌:
1 - خدای‌ یکتا (لااله‌ الاالله‌) و اختصاص‌ حاکمیت‌ و تشریع به‌ او و لزوم‌ تسلیم‌ در برابر امر او.
2 - وحی‌ الهی‌ و نقش‌ بنیادی‌ آن‌ در بیان‌ قوانین‌.
3 - معاد و نقش‌ سازنده‌ آن‌ در سیر تکاملی‌ انسان‌ به‌ سوی‌ خدا.
4 - عدل‌ خدا در خلقت‌ و تشریع.
5 - امات‌ و رهبری‌ مستمر و نقش‌ اساسی‌ آن‌ در تداوم‌ انقلاب‌ اسلام‌.
6 - کرامت‌ و ارزش‌ والای‌ انسان‌ و آزادی‌ توام‌ با مسئولیت‌ او در برابر خدا، که‌ از راه‌:
الف‌ - اجتهاد مستمر فقهای‌ جامع الشرایط بر اساس‌ کتاب‌ و سنت‌ معصومین‌ سلام‌ الله‌ علیهم‌ اجمعین‌
ب‌ - استفاده‌ از علوم‌ و فنون‌ و تجارب‌ پیشرفته‌ بشری‌ و تلاش‌ در پیشبرد آنها
ج‌ - نفی‌ هر گونه‌ ستمگری‌ و ستم‌ کشی‌ و سلطه‌ گری‌ و سلطه‌ پذیری‌، قسط و عدل‌ و استقلال‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و اجتماعی‌ و فرهنگی‌ و همبستگی‌ ملی‌ را تامین‌ می‌کند. (اصل‌2)
 
* همه قوانین‌ و مقررات‌ مدنی‌، جزایی‌، مالی‌، اقتصادی‌، اداری‌، فرهنگی‌، نظامی‌، سیاسی‌ و غیر اینها باید بر اساس‌ موازین‌ اسلامی ‌باشد. این‌ اصل‌ بر اطلاق‌ یا عموم‌ همه‌ اصول‌ قانون‌ اساسی‌ و قوانین‌ و مقررات‌ دیگر حاکم‌ است‌ و تشخیص‌ این‌ امر بر عهده‌ فقها شورای‌ نگهبان‌ است‌. (اصل‌4)
 
مدیریت این سیستم حکومتی با توجه به اصل 57 بدین شرح است:
 
* قوای‌ حاکم‌ در جمهور اسلامی‌ایران‌ عبارتند از: قوه‌ مقننه‌، قوه‌ مجریه‌ و قوه‌ قضاییه‌ که‌ زیر نظر ولایت‌ مطلقه‌ امر و امامت‌ امت‌ بر طبق‌ اصول‌ آینده‌ این‌ قانون‌ اعمال‌ می‌گردند. این‌ قوا مستقل‌ از یکدیگرند.
 
الف: توانایی علمی و جسمی:
 
حاکم اسلامی باید از توانایی علمی و جسمی لازم برخوردار باشد. زیرا داشتن مسئولیت‌های مختلف یا به عبارتی همه مسئولیت‌ها نیاز به علم، درایت و توان جسمی برای پیگیری دارد.
بنابراین قانون اساسی شرائط رهبری را اینگونه توصیف می‌کند:
 
1 - صلاحیت‌ علمی‌ لازم‌ برای‌ افتا در ابواب‌ مختلف‌ فقه‌.
2 - عدالت‌ و تقوای‌ لازم‌ برای‌ رهبری‌ امت‌ اسلام‌.
3 - بینش‌ صحیح‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌، تدبیر، شجاعت‌، مدیریت‌ و قدرت‌ کافی‌ برای‌ رهبری‌. در صورت‌ تعدد واجدین‌ شرایط فوق‌، شخصی‌ که‌ دارای‌ بینش‌ فقهی‌ و سیاسی‌ قوی‌تر باشد مقدم‌ است‌. (اصل‌109)
 
در خصوص توانایی علمی و جسمی سرگذشت زیبایی را قرآن درباره «طالوت» بیان می‌کند که خوانندگان را به کتب تفسیر ارجاع می‌دهم اما چکیده آن بدین شرح است:
«طالوت» اسم غیر عربی (عبری یا سریانی) و «علم» است(46) و در لغت به معنی مطلوب بوده و نام «شائول بن قیس» از نوادگان بنیامین فرزند یعقوب نبی (ع) می‌باشد، وی اولین پادشاه بنی اسرائیل است که در بعضی علوم متبحر بوده و دارای جثه‌ای بزرگ، خوش هیکل، قوی، قهرمان و شجاع بوده است.
نام طالوت دوبار در قرآن آمده است، وی ابتدا شهرتی نداشت و در مصر با پدرش در یکی از دهکده‌های ساحل رودخانه زندگی می‌کرد، نقل است بنی اسرائیل بعد از درگذشت موسی (ع) مرتکب گناهان شده و از فرمان خدا، سرپیچی می‌کردند، خداوند به همین جرم شخصی به نام جالوت را بر ایشان مسلط ساخت، وی بنی اسرائیل را آزار می‌داد و آنها را از سرزمینشان بیرون می‌کرد، احکام تورات را فرو می‌گذاشت از مردم باج می‌گرفت، سرانجام خداوند شمعون یا اشموئیل را بر بنی اسرائیل به پیامبری برگزید. بنی اسرائیل از او خواستند تا رهبر و امیری برای آنها انتخاب کند تا همگی تحت فرمان و هدایت او با دشمن نبرد کنند و عزت از دست رفته خود را بازیابند.
اشموئیل با آنکه می‌دانست قوم او پیمان شکن هستند و از جهاد سر باز خواهند زد، به فرمان خدا، طالوت را به فرماندهی آنان انتخاب کرد:
«وَقالَ لَهُم نَبیّهُمْ اِنّ الله قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالوتَ مَلِکاً»(47)
«و پیامبرشان به آنها گفت، خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث و انتخاب کرده است»
 
بنی اسرائیل که سابقه درخشانی در طول تاریخ زندگی‌شان نداشتند، باز دست به بهانه جویی زدند و برای فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتی از نظر نسب و ثروت لازم می‌دانستند که در طالوت هیچ‌کدام یافت نمی‌شد.
نه از خاندان لاوی پسر یعقوب بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا بود که سابقه حکومت داشتند، بلکه از خاندان بنیامین، مردی گمنام و تهی دست بود، بنابراین بنی اسرائیل اعتراض کردند که ما از او سزاوارتریم، اشموئیل در پاسخ آنها گفت:
«قالَ اِنَّ الله اصطَفاهُ عَلَیْکُم وَزادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلمِ وَالجِسمِ»(48)
«گفت خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم وسعت بخشیده است»
 
در این سرگذشت قرآنی، چند نکته حائز اهمیت است:
1) فقط مقام نبوت برای زمامداری کافی نیست
2) برای زمامداری قدرت علمی و جسمی لازم است
3) زمامداری موروثی نیست
4) صاحبان ثروت صلاحیت زمامداری ندارند
 
ب: دلسوز مردم:

قرآن در جاهای گوناگون از پیامبر بزرگوار اسلام تمجید می‌کند. در سوره شعرا آیه 3 می‌فرماید:
«ای رسول ما به خاطر ایمان نیاوردن مردم، نزدیک است که جان [ مقدس] خود را از دست بدهی».
این درجه از دلسوزی مخصوص اعاظم انبیاء ـ شاید تنها پیامبر (ص) ـ بوده باشد. اما حاکمان اسلامی باید از درجه پایین‌تری در همین راستا برخوردار باشند.
برای نمونه:
1) شب زنده داری‌اش ترک نشود.
2) از نظر زندگی از حد متوسط جامعه پایین‌تر زندگی کند. (خانه، تفریح، مسافرت، دارو و درمان، غذا، خودرو و... از حد متوسط جامعه پایین‌تر) اگر نمی‌تواند مسئولیت را وا گذارد.
3) همه تلاشش برای هدایت جامعه باشد.
 
ج: صبر و یقین:

حاکم اسلامی باید از صبر و یقین بهره‌مند باشد.
صبر داشته باشد که عجولانه تصمیم نگیرد. یقین داشته باشد که تسلیم حرف‌هایی که از روی ظن و گمان است نشود.
قرآن در سوره سجده آیه 24 می‌فرماید:
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآَیَاتِنَا یُوقِنُونَ
مقام امامت مخصوص کسانی است که صابرند و به آیات الهی یقین دارند.
 
د:حکم به حق:

داود پیامبر خدا بود. اما خداوند به او تذکر می‌دهد که بین مردم بر اساس حق حکم کند.
یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ (ص آیه 26)
1) داود جانشین خداست
2) به حق در بین مردم حکم کند
3) تابع هوای نفس نشود
4) در صورت تبعیت از هوای نفس گمراه خواهد شد.
5) عذاب شدید برای هواپرستان
6) علت هواپرستی فراموش کردن روز حساب است
 
هـ: عدم اطاعت از منحرفان:

زمامداران جامعه اسلامی در هر رده‌ای که هستند، باید از قاطعیت برخوردار بوده و هیچ‌گاه تسلیم زیاده خواهی‌های منحرفان (گناهکاران و کافران) نشوند.
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آَثِمًا أَوْ کَفُورًا (انسان آیه 24)
 
و: ضابطه مندی:

در هر شرایطی ضابطه باید بر رابطه ارجحیت داشته باشد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَی... (نساء آیه 135)
1) قیام کامل برای عدالت. (شتر سواری دولا دولا نمی‌شود!)
2) این عدالت و شهادت برای خدا ممکن است به ضرر شما، پدر، مادر و یا نزدیکانتان باشد. عدالت کامل یعنی اینکه وقتی به نزدیکان خود رسیدی، با دیگران برایت فرق نکند.
3) توجیه نکنید:
نگویید فلانی که از بستگان من است، آدم فقیری است و باید به او کمک کنم. اگر ضابطه از بین نمی‌رود، کمک کن؛ در غیر این صورت حق نداری او را بر دیگران ترجیح بدهی.
 
از دیگر ویژگی‌های زمامدار اسلامی می‌توان به شرح صدر (طه 25)، نرمی و ملاطفت (آل عمران 159)، احیاء احکام الهی (حج 41)، و... اشاره کرد.
 
مطلب دوم: آزادی:
 
قانون اساسی به مسأله آزادی توجه ویژه‌ای داشته است که از جمله می‌توان به موارد زیراشاره کرد:
اصل 2 بند 6 / اصل 3 بندهای 6،7،8،9و14 / اصل 9 و...
آزادی از جمله واژه‌هایی است که همواره مظلوم واقع شده است. افراد زیادی از قرن‌های گذشته تا کنون سوءاستفاده‌های فراوانی از آن کرده‌اند. اما به راستی آزادی چیست؟ آیا انسان هر کاری که دلش می‌خواهد انجام دهد؟ آن وقت اگر کسی به او ظلم و ستمی کرد، فقط با این منطق که «دلش می‌خواهد» کار درستی است و نباید ناراحت شود؟ آن وقت فرق جامعه انسانی با جنگل چه می‌شود؟
 
در همه جای دنیا دریافته‌اند که مطلق العنان بودن انسان، آزادی نیست؛ بلکه می‌بایست ضابطه مند شود.
اما قرآن در این زمینه چه می‌گوید:
 
الف: نفی عبودیت غیر خدا:

قرآن در این زمینه می‌فرماید:
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران 64)
1) پرستش خدای یکتا:
2) عدم شرک به خدا. کسانی که خدای آنها پول، فرزند، زن، شهرت، مقام و... است، مشرکند. هر چند به ظاهر نماز بخوانند. شرک فقط این نیست که کسی ترک عبادت کند یا به خدا (نعوذ بالله) ناسزا بگوید.
 
ب: آزادی از ستم:

یکی از مظاهر آزادی این است که انسان زیر یوق ستم نباشد.
حضرت موسی (ع) در نصیحت خود به بنی اسرائیل رهایی از ظلم و ستم فرعونیان را عین آزادی می‌داند (ابراهیم 6)
 
ج: رهایی از سلطه پذیری:

یکی از اهداف بزرگ همه پیامبران رها کردن مردم از سلطه پذیری ستمکاران و جباران بوده است.
(آل عمران 79 و اعراف 157)
 
د: محدوده آزادی:
 
در یک جمله ساده می‌توان گفت: محدوده آزادی تا جایی است که ضرر به حقوق مادی و معنوی دیگران وارد نشود. بدیهی است توهین به مقدسات، از جمله حقوق معنوی افراد جامعه می‌باشد ولو این افراد در اقلیت باشند ـ که نیستند ـ اما احتجاج و مناظره علمای هر دین و مذهب در فضای علمی با یکدیگر مانعی ندارد.
 
1) اظهار تظلم:
خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدی‌های دیگران را اظهار کند؛ مگر کسی که مورد ظلم قرار گرفته است. (نساء 148)
 
2) آزاد نبودن برای گناه:
هیچ کس حق ندارد به بهانه آزادی معصیت کند و یا دیگران را بی حرمت.
(حجرات 11 و انعام 68)
 
3) عدم ورود به حریم خصوصی:
هیچ کس حق ندارد آزادی را بهانه کند و وارد حریم خصوصی افراد شود. فرق ندارد که این حریم خصوصی کدام یک از این موارد باشد: منزل، میز کار، مبایل، ایمیل، نامه، استراق سمع و...
 
4) اموال به دست سفیهان:
کسی حق ندارد اموال شخصی و دولتی را به دست آدم‌های سفیه و نادان بدهد. سفیه کسی است که توان استفاده صحیح از امکانات را ندارد. درباره اموال دولتی باید گفت که علاوه بر آن، کسی که از امانتداری برخوردار نیست هم نباید از این امکانات برخوردار شود.
 
هـ: عوامل آزادگی:
 
1) ترک شهوات:
امام علی (ع) می‌فرماید:
هر کس بتواند خواسته‌های نفسانی را ترک کند، آزاده است. (49)
 
2) زهد:
امام علی (ع) می‌فرماید:
کسی که در دنیا زهد (زهد یعنی اینکه در عین توانایی مالی بتواند مثل افراد ضعیف جامعه زندگی کند) بورزد، نفس خود را آزاد و خداوند را خشنود کرده است. (50)
 
3) کسب حلال:
امام علی (ع) می‌فرماید:
از جمله توفیقات شخص آزاده آن است که از راه حلال رزق و روزی خود را به دست آورد. (51)
 
4) دوری از رذایل:
امام علی (ع) می‌فرماید:
انسان آزاده همیشه پاک و از مکر و دغل منزه است. (52)
 
5) منطق و استدلال:
قرآن روی مسأله استدلال و منطق تأکید فراوان دارد.
امام حسین (ع) خطاب به لشکریان عمر سعد فرمود: اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید.
در منطق اسلام توجه فراوانی شده است که: «به محتوای حرفها توجه کنید نه اینکه ببینید این حرف را چه کسی زده است»
6) جوانمردی:
اسلام روی جوانمردی تأکید فراوان دارد. حتی ناجوانمردی در میدان جنگ را هم بر نمی‌تابد. نمونه آن برخورد حضرت امیر در جنگ صفین (نبستن آب به روی معاویه) و همچنین در کربلا که ابتدا امام حسین (ع) مسلط بر فرات بود، آب را بر روی دشمن نبست و...
 
مطلب سوم: حق اعتراض:
 
بعضی از کشورها با تاکتیک‌های گوناگون و حتی صرف پول‌های فراوان سعی می‌کنند تا یک گروه «اپوزیسیون» هدایت شده‌ای را در کشور خود پرورش دهند. اما به برکت نظام فکری اسلام، ما به اپوزیسیون سازی نیاز نداریم. فقط باید قدری تدبیر به خرج داد که به معاند و دشمن تبدیل نشود.
وجود گروه‌های مخالف در کشور و نوع برخورد مسالمت آمیز حاکمیت با آنها، می‌تواند باعث خیر فراوان برای کشور باشد.
اعتراض از حقوق اولیه انسانهاست. البته اعتراض دارای چهارچوبی است. من در اینجا متعرض نیت اعتراض کنندگان نمی‌شوم. چه نیت خیر داشته باشند یا شر، آنچه که مهم است آن است که اعتراض از یک سیر و مطالبات منطقی برخوردار باشد و در ضمن آن، توهین و تهمت به دیگران روا نشود.
 
اصل 27 قانون اساس می‌گوید:
«تشکیل‌ اجتماعات‌ و راه‌پیمایی‌ها، بدون‌ حمل‌ سلاح‌، به‌ شرط آن‌ که‌ مخل‌ به‌ مبانی‌ اسلام‌ نباشد آزاد است‌»
بدون شک این اصل برای افراد معترضی است که می‌خواهند مطلبی را بیان کنند. اما چند شرط را می‌توان از دل این اصل در آورد:
1) این تجمع باید بدون حمل سلاح باشد.
2) مخل به مبانی اسلام نباشد. در خصوص مبانی اسلام صحبت‌های زیادی شده است اما قدر متیقن آن است که؛ بر ضد اصول و فروع دین نباشد. یعنی کسی حق ندارد تجمعی به راه‌اندازد و نبوت، نماز و... را انکار کند و بگوید من معترض هستم که مردم در مساجد نماز بخوانند!
تجمعات مردمی که در اعتراض به عملکرد افراد و نهادهاست هیچ ربطی به مبانی اسلام ندارد و اگر بیم آشوب و حمل سلاح نباشد، مشکلی نخواهد داشت.
اما در خصوص تجمعاتی که مجوز آن را صادر می‌کنند، این مباحث دیگر مطرح نیست. زیرا با مشخص بودن زمان، مکان و مسئول این تجمعات، می‌توان به خوبی از آثار منفی احتمالی جلوگیری کرد.
 
الف: نمونه‌های تاریخی اعتراض:
 
در سیره و سنت معصومین (ع) موارد فراوانی یافت می‌شود که خواص و مردم به قول و رفتار اهل البیت (ع) اشکال می‌گرفتند و اعتراض می‌کردند. اما اهل البیت (ع) با حلم و منطق به آنها جواب می‌دادند.
در زیر نمونه‌هایی را با هم مرور می‌کنیم (53)
 
1) وقتی پیامبر در مرگ فرزندش ابراهیم گریه می‌کرد، به او اعتراض کردند که:
چرا برای مرگ فرزندت ابراهیم گریه می‌کنی؟ مگر نگفتی که ما گریه نکنیم؟ حضرت فرمود: «مرادم گریه نیست. مرادم از نهی، اعتراض و گلایه از خدا بود که نهی کردم. »
 
2) در زمان عمر پارچه‌هایی (برد یمانی) به عنوان غنایم نزدش آوردند و او تقسیم کرد. بعد دیدند لباس خود عمر بلندتر است. مردم از پای منبر اعتراض کردند که مگر سهم خودت را بیشتر برداشته‌ای؟ گفت: نه، بلکه سهم پسرم را خریدم و لباس بلندتری تهیه کردم.
 
3) اعتراضی که انسان نسبت به خدا دارد بر می‌گردد، به انحرافی که نسبت به او داشته است. یعنی عیب و نقص خودش را به او نسبت می‌دهد و بعد شاکی می‌شود، یعنی انسان از خدا شکایت می‌کند. یک سوء رفتار نسبت به خدا دارد و یک حسن ظن و تعلق نسبت به خودش دارد. این دو وقتی در هم خلط شد، نتیجه‌اش اعتراض نسبت به خدا می‌شود.
 
4) ابن شهرآشوب می‌گوید: اسحاق کندی ـ که از فلاسفه اسلام و عرب بود و در عراق اقامت داشت ـ کتابی نوشت به نام تناقضات قرآن. امام علیه السلام به یکی از شاگردان او که به محضرش شرفیاب شده بود گفت: آیا در میان شما مرد رشیدی نیست که به گفته‌های استادتان کندی پاسخ دهد؟ شاگرد گفت: ما نمی‌توانیم به استادمان اعتراض کنیم. امام علیه السلام فرمود: از اینجا که برگشتی با استادت به نرمی و مهربانی رفتار کن؛ آنگاه از او سوال کن، آیا ممکن است گوینده‌ای چیزی بگوید و از آن مقصودی غیر از آنچه به ذهن مخاطب می‌آید داشته باشد؟
توضیح: شیوه اعتراض در این حکایت مبتنی بر احترام و مهربانی است؛ اما در عین حال، سوال باید عالمانه پرسیده شود.
 
5) واقعه بیعت رضوان (54) که حضرت شخصی را فرستاد تا پیامی از آنها در این باره بگیرد، شایعه قتل او به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم رسید. حضرت عزم جنگ نمود، البته قریش گرفتن و دستگیر کردن فرستاده پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را کار سفیهان خود دانسته و در همان محل پیمان صلحی با پیامبر بسته شد که از جمله شرایط آن این بود که مسلمانان به مدینه برگردند. مردم در اول امر به صلح اعتراض داشته، ولی کم کم فواید آن برای همه روشن شد.
از برکت همین کار باعث گردید که بیش از پیش مردم به اسلام گرویده و بر شمار مسلمانان افزوده و منسجم‌تر شوند.
 
6) در زمان رسول الله (ص) آزادی بیان بود، به رسول خدا اعتراض کردند و حضرت پاسخ قانع کننده‌ای داد، ولی در زمان امویه خفقان بود تا جایی که ابوذر و حجر بن عدی را به خاطر اعتراض به اینکه «نباید به حضرت علی (ع) ناسزا گفت» اعدام کردند.
 
7) وقتی علی (ع) اموال بیت‌المال را مساوی تقسیم می‌کند، اعتراض می‌کنند. می‌فرماید:
 لَوْ کانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُم فَکیفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه (55)
ترجمه: اگر مال شخصی من بود، به طور مساوی تقسیم می‌کردم، اینک این مال، مال خداست [یعنی حساب و کتاب باید پس بدهم و در دست من امانت است، پس به طریق اولی باید مساوی تقسیم کنم]
 
8) شخصی نزد علی (ع) اقرار به سرقت کرد. حضرت پرسید: قرآن بلدی؟ گفت: بله، سوره بقره، را بلدم. حضرت از قطع دست او صرف نظر کرد. مورد اعتراض قرار گرفت که چرا حدود خدا را تعطیل کرده‌ای؟ فرمود: اگر با اقرار بود امام حق دارد به عللی صرف نظر کند، ولی اگر با بینه مطلبی ثابت شد بخشش به کلی ممنوع است.

توضیح: جواب‌های قانع کننده امام (ع)
 
9) در تنظیم صلح نامه «حدیبیه» اختلاف است، گروهی می‌گویند: شخص حضرت علی (ع) صلح نامه را نگاشت و در آن نوشت که این قراردادی است میان محمد (ص) رسول الله و میان قریش. سهیل بن عمرو نماینده قریش به عنوان «رسول الله» اعتراض کرد و گفت: میان دعوا نرخ تعیین نکن. ما مشرکان مکه این لقب و عنوان را قبول نداریم و باید به جای آن (محمد بن عبداللّه) بنویسی. (56)

توضیح: پیامبر اعتراض مشرکان را وارد دانست.
 
10) تشویق معلّم: امام حسین (ع) به معلّم فرزندش 1000 لباس و 100 دینار داد، به طوری که مردم اعتراض کردند. فرمود: أَینَ یقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ یعْنِی تَعْلِیمَهُ (57)
توضیح: با این جمله معترضین را قانع کرد که پاداش معلم بیشتر از اینهاست.
 
11) روزی عرب‌های کوفه به حضرت علی (ع)اعتراض کردند که دور میز شما را یک مشت عجم‌ گرفته‌اند. حضرت (ع) عصبانی شد و فرمود:
«امروز مطالبی را افشا می‌کنم. به منبر رفت و درباره مرفّهان بی‌درد عرب فرمود: آنها روی مخدّه‌های خود مشغول خواب قیلوله هستند در حالی ‌که قومی (عجم‌ها) در گرمای سوزان روز آماده ذکر خدایند. به خدا قسم رسول اکرم (ص) فرمود: روزی همین عجم‌ها و موالی بر سر شما به خاطر اسلام شمشیر خواهند زد، در حالی‌ که در ابتدای امر شما آنها را به اسلام دعوت کردید و به خاطر کفرشان بر سرشان زدید. » (58)
 
12) میان زن عرب و عجم اختلافی پیدا شد. نزد حضرت علی (ع) آمدند و حضرت تفاوتی قائل نشد. زن عرب اعتراض کرد. امام دو مشت خاک در دست گرفت و فرمود: «میان این دو مشت فرقی نمی‌یابم.» (59)
 
13) خوارج و عبرت‌های بی‌شمار:
اشکال حاکی از عدم آگاهی خوارج از شرایط پذیرش حکمیت و داوری حکمین است و فکر می‌کردند، امیرالمؤمنین (ع) دست حکمین را درباره سرنوشت مسلمانان بازگذاشته است تا هر نوع بخواهند تصمیم بگیرند. امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ این اعتراض فرمود: إِنَّا لَمْ نُحَکمِ الرِّجَالَ وَإِنَّمَا حَکمْنَا الْقُرْآنَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَینَ الدَّفَّتَینِ لَا ینْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا ینْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَی أَنْ نُحَکمَ بَینَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّی عَنْ کتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ "فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ "(نساء/59) فَرَدُّهُ إِلَی اللَّهِ أَنْ نَحْکمَ بِکتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَی الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُکمَ بِالصِّدْقِ فِی کتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُکمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا (60)
در پایان ابن کوّا گفت: شما صدق فرمودی. اینک چرا برنمی‌گردی جنگ را ادامه دهی؟ فرمود: منتظرم مدت سر برسد و پس از پایان مدت، مصمم به جنگیدن هستم. در اینجا ابن کوّا و ده نفر همراهش برگشتند و جزو یاران حضرت شدند و از دین خوارج توبه کردند. خوارج بعد از این قصه 2 نفر دیگر را امیر خود قرار دادند و در منطقه نهروان مستقر شدند. بار دیگر امیرالمؤمنین (ع) به سراغ آنان رفت و فرمود: چه دلتنگی از علی دارید. اعتراض داشتند و مطرح کردند، امیرالمؤمنین (ع) به تک تک آنها پاسخ داد. بعد فرمود: مطلب دیگری مانده؟ سکوت کردند و گروهی در حدود هشت هزار نفر صیحه زدند التوبة التوبة و به زیر بیرق ابوایوب انصاری آمدند. امام مجبور شد با چهار هزار نفر باقیمانده بجنگد. جنگ به ظاهر تمام شد، ولی ریشه این حزب در اعماق خانواده ماند؛ البته در بین هشت هزار نفر هم کسانی بودند که از ترس جانشان توبه کرده بودند.
 
خوارج به عنوان اعتراض به امیرالمؤمنین (ع) در مسجد کوفه جمع شده و در نماز جماعت شرکت نمی‌کردند و گاهی با شعارهای تند و زننده مخالفت خود را علنی می‌کردند. روزی امیرالمؤمنین (ع) مشغول نماز بود که ابن کوّاء (از سران خوارج) در نماز فرادای خود به عنوان اعتراض این آیه را تلاوت کرد: وَ لَقَدْ أُوحِی إِلَیک وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک وَ لَتَکونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (زمر-65) (61)
توضیح:
1) حکمین می‌بایست بر اساس یک ضابطه (قرآن) عمل می‌کردند.
2) مناظره با خوارج، سران آنها و پاسخ قانع کننده
 
14) ام سلمه از کسانی بود که بعد از خطبه حضرت زهرا بلند شد و به ابوبکر اعتراض کرد و ابوبکر به خاطر این اعتراض حقوق یک سال او را از بیت المال فطع کرد. [سفینه، ماده «سلم»]
توضیح: این هم شیوه جواب به اعتراض توسط جناب ابوبکر.
 
15) عباد بن کثیر به امام صادق (ع) به خاطر لباس فاخر و زیبای امام (ع) اعتراض کرد. امام فرمود: وَیلَک یا عَبَّادُ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ و در مورد دیگر به وضع اقتصادی توده مردم اشاره فرمود که اگر وضعشان خوب باشد چنین و اگر بد چنان خواهد شد. (62)
توضیح:
داستان لباس فاخر امام چند مطلب در بر دارد: یکی: عوض شدن سطح زندگی مردم در زمان امام صادق (ع) بود. و دیگری اگر امام می‌خواست به شیوه جدش علی (ع) رفتار کند چه بسا در چشم مردم تحقیر می‌شد. از این رو در جایی فرموده: من زیر این لباس فاخر، لباس زبر و خشن پوشیده‌ام تا از یاد خدا غافل نشوم و این لباس زیبا را برای آنهایی پوشیده ام که عقلشان در چشمانشان قرار دارد...
 
16) مالک اشتر هفتاد هزار سوار از کوفه برای اعتراض به تصرف نابجای استاندار در حق الناس به مدینه حرکت داد؛ گرچه عثمان اعتنایی به این هجرت و راه‌پیمایی و اعتراض نکرد!!! (63)
توضیح:
با مدیر متخلف باید هر چه سریعتر برخورد کرد.
 
ب: انتقاد و جایگاه آن:
 
شاید بتوان به جرأت گفت که در هیچ مکتبی انتقاد واجب نباشد به غیر از اسلام. اسلام با برنامه امر به معروف و نهی از منکر که وظیفه همگانی است راه را بر سوء استفاده‌های به ظاهر قانونی می‌بندد. برای مثال در جایی یک مدیر هر کاری می‌خواهد، می‌کند و سالهاست که کسی به او کاری نداشته است. با توجه به مراتب امر به معروف و نهی از منکر، گروهی می‌توانند به وظیفه شرعی خود عمل کرده و جلوی زیاده‌خواهی او را بگیرند.
 
موارد زیر نیز جستارهای آزاد است که در این زمینه آورده‌ام:
 
1) امام صادق (ع) انتقاد را بسان یک هدیه می‌داند و می‌فرماید:
أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَی مَنْ أَهْدَی إِلَی عُیوبِی (64)
یعنی:«بهترین دوستان من کسانی‌اند که عیوبم را به من هدیه دهند.
در واقع انتقاد باید به شکلی کاملن محترمانه باشد
 
2) ساواک پیشنهاد کرد، انتقاد از دولت آزاد است، لکن نام شاه و اسرائیل را نبرید و کلمه «اسلام در خطر است» را نبرید. امام در سیزده خرداد بیش از ده سطر در مورد اسرائیل سخن گفت.
توضیح: این هم یک نمونه از آزادی! و انتقاد در نظام گذشته.
 
3) در قرآن شخص رسول الله (ص) مورد انتقاد قرار گرفته‌اند: یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَک[ تحریم/1].
یعنی: چرا چیزهایی که حلال است را بر خودت حرام کرده‌ای؟
 
4) سعد که تصمیم به گوشه‌گیری گرفته بود، به شدت مورد انتقاد رسول خدا (ص) قرار گرفت و حضرت به او فرمود: «با گوشه‌گیری چگونه در جامعه امر به معروف و نهی از منکر می‌کنی؟ سپس فرمود شب‌ها بخواب و روزها غذا بخور و... ». (65)
 
5) در حدیث دیگر امام جعفر (ع) در مقام انتقاد می‌فرمایند: کانَ یقُولُ إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیقُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ إِنَّ الدِّینَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِک (66)
یعنی خوارج به دلیل جهلشان بر خودشان تنگ گرفتند. دین تنگ نظر نبوده و دارای وسعت است.
 
6) انسان موحد ضمن اینکه همه قدرت‌ها را از خدا می‌داند، خودش را نیز آزاد می‌داند. انتخاب گر می‌داند. او به دلیل شک کردن، پشیمان شدن و انتقاد کردن احساس می‌کند که آزاد است. او از آیات قرآن و آمدن انبیا و تهدیدات و تشویقات آن بزرگواران درک می‌کند که می‌توان از هر راهی راه خودش را انتخاب کند. فَمَنْ شاءَ فَلْیومِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیکفُرْ[ کهف، 29].
 
7) ابوذر کنار کعبه فریاد می‌زد و مردم را به اهل بیت (علیهم السّلام) دعوت می‌کرد و از بنی امیه انتقاد شدید کرد.
 
8) انتقاد پذیری و پذیرش پیشنهاد
قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَن (ع):لَا تُکلِّمُونِی بِمَا تُکلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ (67)
با من به شیوه‌ای که با جباران سخن می‌گویید، تکلم نکنید. [ یعنی نترسید و حرفتان را بزنید]
 
9) اصالت دادن به ارزش‌ها
ـ حاکم اسلامی اگر گناه و خلافی کرد، از عدالت ساقط و خود به خود منعزل می‌شود بدون تشریفات و آحاد ملّت حقّ نظارت و انتقاد از او را دارند.
 
10) انتقاد حضرت علی (ع) از خرید منزل عالی که شریح قاضی خریده بود یا انتقاد از مهمانی عثمان بن حُنیف.
 
11) غلوّ، گاهی در ستایش است و گاهی در تحقیر و انتقاد: فلانی فایده‌ای ندارد، باید فلانی را رها کرد، حَبِطَتْ أَعْمالُهُم [بقره/217].
 
12) قرآن به شدت از پیروی بدون علم انتقاد می‌کند و چنین افرادی را در دادگاه عدل الهی مسئول می‌داند.
 
13) در حکومت اسلامی: امر به معروف و نهی از منکر (نظارت عمومی و حق انتقاد که مظهر دموکراسی است) به عنوان وظیفه است.
 
14) انتقاد از نقل عجولانه وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُم
 
ج: حدود نظارت:
 
در فرهنگ متعالی تشیع نظارت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. حاکمان به شکلی باید همیشه ناظر بر کار زیر دستان خود باشند. از طرفی مردم هم به نوعی بر کار همه ارکان حکومتی نظارت دارند. «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»
بدون عنصر نظارت، چرخ توسعه و پیشرفت جامعه به چرخش در نخواهد آمد. و مشکلات یکی بعد از دیگری افزایش می‌یابد.

در زیر نمونه‌هایی از نظارت و حدود آن تقدیم حضور می‌گردد:
 
1) قَالَ أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ(ع):مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِالْمُحْتَکرِینَ فَأَمَرَ بِحُکرَتِهِمْ أَنْ تُخْرَجَ إِلَی بُطُونِ الْأَسْوَاقِ وَ حَیثُ ینْظُرُ النَّاسُ إِلَیهَا (68)
پیامبر (ص) در مورد محتکران امر می‌کرد که مال احتکار شده را به درون بازار ببرند [و به فروش رسانده  و محتکران را به مردم معرفی می‌کرد.
 
2) پیامبر اکرم(ص)به گدایان حرفه‌ای شلاق می‌زد. (69)
 
3) حضرت در بازار مدینه طعام خوبی را دید؛ جبرئیل وحی کرد که با دست خود طعام را زیر و رو کن. دید زیر طعام خرابی است، ناراحت شد و او را نهی فرمود. (70)
همین ماجرا بار دیگر واقع شد، که زیر طعام آب بود (نظیر مرغ فروشی‌ها که شیلنگ آب را روی مرغ‌ها می‌گیرند) فرمود: این غش است و نهی فرمود. (71)
 
4) پیامبر(ص) خودشان بر بازار مسلمین نظارت داشتند. فروشنده، جنس‌های خوب و مرغوب را رو چیده بود و نامرغوب‌ها را زیر. پیامبر(ص) با دستهای خودشان آنها را زیر و رو کرد.

5) وظیفه نظارتی دولتمردان:
1-5 - وحدت اجتماعی بدون نظارت عمومی ممکن نیست و امر به معروف و نهی از منکر هم بر همه لازم است در شعاع فردی و هم بر یک گروه نظارت با امکانات مخصوص از طرف حکومت اسلامی به دلیل دو دسته آیات:
الف)کنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ[آل عمران/110].
 
ب)وَ لْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ[آل عمران/104].
 
به مالک اشتر: قَالَ أَمِیرُ المُؤمِنِینَ(ع): لَا یکونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَک بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ[نهج البلاغة، نامه 53].
«درستکار و بدکار نزد تو یکسان نباشند»
 
2ـ5 وظیفه قدرتمندان: الَّذِینَ إِنْ مَکنّاهُمْ فِی الأَْرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ[حج/41].
«کسانی که به قدرت می‌رسند باید: اقامه نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهی از منکر نمایند»
 
مطلب چهارم: حق انتخاب:
 
انتخابات حق مسلم جامعه است؛ به شکلی که بین چندین گزینه واجد شرایط، بتوان بهترین را انتخاب کرد. اگر این جمله مصطلح (که بارها از مسئولان و مردم شنیده شده است که مخیر بین بد و بدتر بوده‌ایم) درست باشد باید به دنبال نقص اصلی گشت.
نه سیاه‌نمایی برخی افراد مغرض در این زمینه واقعیت دارد و نه تقدیس امر انتخابات از ناحیه بعضی دیگر. واقعیت آن است که قوانین انتخابات به شکلی است که نوعا آدم‌های ارزشی و توانمند نمی‌توانند به مقام وکالت مردم دست یابند. این امر مستلزم واکاوای قوانین مربوط به انتخابات است که از حوصله این مقال خارج است و ضرورت دارد تا در بحثی مستقل قوانین موجود و ضعف و نقص‌های آن را بررسی کرد و کاری کرد تا نخبگان حقیقی و توانمند بتوانند به عنوان وکیل مردم به شوراهای شهر و روستا، مجلس، ریاست جمهوری و خبرگان رهبری راه پیدا کنند.
آنچه که لازم است در این مقال گفته شود، آن است که مردم حق دارند در یک انتخابات آزاد با راهکاری مناسب و بدون ایراد، وکلای خود را انتخاب کنند.
به نظر می‌رسد که دلسوزان نظام برای بقای آن و ایجاد دموکراسی هر چه بیشتر، لازم است که قوانین و راهکارهای انتخابات را مورد دقت و بررسی دوباره قرار داده و کاری کنند تا سبد مشارکت مردمی و ضریب اطمینان جامعه بیشتر شود. و الا در دراز مدت با مشکلات جدی مواجه خواهیم شد که شاید جبران پذیر نباشد.
 
در این قضیه هم نباید خود را گول بزنیم؛ برخی طوری وانمود می‌کنند که انگار همه مردم با نظام مشکل دارند. در مقابل عده‌ای طوری مطرح می‌کند که انگار افرادی که مخالف نظام هستند، کمتر از انگشتان دستند. هر دو نگاه جاهلانه و غیر واقعی است. طبیعی است که در هر نظامی عده‌ای مخالف (به هر دلیل) وجود دارد. اگر از هر صد نفر یک نفر دشمن نظام باشد (اگر شما آمار پژوهشی بهتری دارید به من بدهید برایتان دعا می‌کنم)، دو نفر مخالف، 15 نفر موافق و 82 نفر جزو هیچ کدام از سه دسته فوق نباشند به ترتیب جمعیت آنان در کشور (بر اساس جمعیت 70 میلیون نفری) می‌شود = 700هزار، 1 میلیون و 400 هزار،10 میلیون و 500 هزار، 57 میلیون و 400 هزار نفر.
 
یکی از راه‌هایی که حکومت‌ها برای بقا و ارتباط هرچه بیشتر خود باید بپیمایند، همین مسیر انتخابات است.
وقتی سلیقه‌های مختلف درگیر انتخابات باشند و به تناسب وارد حوزه‌های مختلف حکومتی شوند، چند حسن دارد:
1) در ناکامی‌ها و موفقیت‌ها سهیم هستند. هیچ گروهی نمی‌تواند گروه دیگر را انکار و یا تضعیف کند.
2) مشارکت حداکثری می‌شود.
3) با بررسی علت مخالفت‌ها، می‌توان بسیاری از مخالفان را به موافق و همراه تبدیل کرد.
4) با ارائه برنامه و ایجاد کار و رفاه عمومی جمعیت میانی (خاکستری) را همراه و همگام کرد.
5) در این صورت می‌توان دشمنان داخلی را مهار و کنترول کرد، بدون آنکه نیاز به کار پلیسی محسوس باشد.

6) در غیر اینصورت:
موافقان ریزش خواهند کرد.
دشمنان انگیزه بیشتر پیدا خواهند کرد.
مخالفان به دشمن تبدیل خواهند شد.
جمعیت خاکستری همراه و همگام نخواهد بود. و چه بسا تعدادی از آنان به دشمن و مخالف تبدیل شوند.
 
کسانی که مخالف بازنگری جامع در قوانین و راهکارهای انتخابات هستند، یا عالمانه و یا جاهلانه به نابودی انقلاب کمک کرده و بهانه خوبی به دست دشمنان و مخالفان می‌دهند.
در همه جای دنیا نسبت به انتخابات اعتراض‌هایی صورت می‌گیرد؛ اما تبدیل آن به یک بحران چند ماهه نشان از ضعف، نقص، ابهام و نبود قانون مناسب دارد.
 
با گذر مختصری در سیره معصومین (ع) ـ که بخشی از آن در قسمت الف بند 3 همین بخش گذشت ـ در می‌یابیم که حتی مخالف و معاند هم در اسلام از حقوق برخوردار است. برای نمونه، خوارج در کمال ضدیت با امام علی (ع) و تبلیغات مسموم کلامی، همچنان از بیت‌المال بهره‌مند بودند. مگر زمانی که دست به شمشیر برده و به کشتن افراد بیگناه و ناامن کردن جامعه دست زدند. باز هم امیر المومنین (ع) با آنها گفت‌وگو کرد و با تک تک آنها مناظره. تا حدود 8 هزار نفر توبه کرده و در نهایت با 4 هزار نفر جنگید.
 
اسلام دین مدارا، منطق و استدلال است.
 
مطلب پنجم: عدم تبعیض:
 
تبعیض در لغت به معنی بعض بعض کردن است، اما در اصطلاح دانش جامعه‌شناسی، موقیعتی است که افراد در برابر نقش‌های یکسان از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار می‌شوند. همچنین حالتی که ویژگی‌ها و معیارهای انتسابی مبنای توزیع قدرت یا ثروت قرار گیرد، تبعیض نامیده می‌شود. در شرایط تبعیض، فرصت تحرک اجتماعی یکسان برای افراد وجود ندارد و افراد در آموزش یا انتخاب شغل شرایط نابرابری دارند. از عواملی که به رشد تبعیض در جامعه کمک می‌کند، جدایی‌گزینی مکانی افراد جامعه ‌است. تبعیض نژادی، تبعیض جنسی، تبعیض مذهبی و تبعیض سنی از انواع رایج تبعیض هستند. (72)
 
اسلام درهیچ شرایطی، تبعیض (نژادی، قومی، جنسی، سنی، زبانی و... ) را نمی‌پذیرد. بهترین افراد «باتقواترین افراد» هستند. شهروند جامعه اسلامی حق دارد در خصوص تبعیض اعتراض کرده و فریاد برآورد.
اصل 19 و 21 قانون اساسی در این خصوص صراحت دارد. (پیشتر گذشت)
در روایات آمده است که: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم». حکومت با کفر باقی می‌ماند، اما با ظلم و جور دوام نخواهد داشت. و تبعیض یکی از مظاهر بارز ظلم است.
 
اولین مبارزه پیامبر (ص) رفع تبعیض نژادی مرسوم در سرزمین حجاز بود. آنانی که زن را کالا می‌پنداشتند و یا انسان‌هایی را به بردگی می‌گرفتند و یا اینکه قوم و قبیله خود را برتر از سایرین می‌دانستند، بزرگترین دشمنان پیامبر (ص) شدند.
اما اسلام زن را به جایگاه واقعی خود رساند؛ درصدد آزادی بردگان برآمد؛ برابری و برادری را جایگزین تبعیض نمود.
 
مطلب ششم: حق دانستن:
 
حس پرسشگری یک امر فطری است و محدود به زمان و مکان نیست؛ بشر با طرح سوال و تلاش برای جواب آن توانست قلمرو توانایی و دانایی خود را افزایش دهد.
پیش از دانستن، ابتدا شک برای انسان حاصل می‌شود که آن شک به سوال تبدیل و سرانجام دو اتفاق ممکن است واقع شود.
یکی: وارد بودن سوال که ممکن است به جواب برسد و ممکن است جواب آن چند قرن به درازا بکشد.
دیگر اینکه: بعد از مقداری فحص و تلاش متوجه بیجا بودن سوال شده و از آن صرف نظر می‌کند.
به جز موارد اندکی از اطلاعات که طبقه بندی شده و محرمانه است، بسیاری از امور، محرمانه نیست. برای مثال چه لزومی دارد حقوق افراد طی یک فیش کاملا محرمانه به خود شخص داده شود؟
چه لزومی دارد که با وارد شدن به یک سامانه مورد اعتماد، ندانم که دارایی فلان مسئول چقدر است؟ حقوق و دستمزد او چه میزان؟ مدرک تحصیلی و سوابق شغلی او چیست؟ و...
امروزه در بسیاری از کشورها (که به آنها می‌گوییم «بلاد کفر») با مراجعه به سازمان مالیاتی آنها و دادن نام و فامیل (برای مثال رئیس جمهور آنجا) می‌توان به پاسخ همه این سوالات دسترسی پیدا کرد و یک پرینت از آن داشت.
 
چه کسانی از رانت زمین خواری استفاده می‌کنند؟
چه کسانی اطلاعات لازم در امور ثبت اسناد و احوال را در اختیار دارد؟
چرا یک مرکز بی‌طرف، علمی و فراجناحی برای آمار و پژوهش نداریم؟
چرا هر چه تلاش کنی در پاره‌ای از امور آمار و اطلاعات به دستت نمی‌آید؟
چه کسانی دارای شرکت‌های باد آورده‌اند؟
چه کسانی آقازاده‌هاشان غرق پول و ثروت و گاه فساد است؟
چه کسانی چون ارث پدر از امتیازات خاص برخوردارند؟
چه کسانی مرتب به انگلیس رفت و آمد می‌کنند و...؟
و هزاران «چرا»ی دیگر! که بخشی از چراهای موجود در جامعه بی‌پاسخند.
 
مگر نه این است که «به حساب خود برسید پیش از آن که به حسابتان برسند» جزو آموزه‌های دین است.
اصولا شفاف سازی به ضرر چه کسی و به نفع کیست؟
اینگونه دانستن حق مردم است. والاّ ضعف‌های رقیب را به مردم بگوییم و بر ضعف‌های خود سرپوش بگذاریم، خواسته دین نیست.
 
مطلب هفتم: شایسته سالاری:
 
نظام اسلام بر پایه شایستگی استوار است. در نامه 53 نهج‌البلاغه به مالک اشتر موارد گوناگونی به عنوان ملاک‌های انتخاب مدیران آورده شده که برخی از آنها عبارتند از:
سابقه مکتبی، سابقه خدمت، سابقه تجربه، سابقه خانوادگی، سابقه رفتاری، سابقه نظری و فکری، سابقه اجتماعی و...
 
قرآن نیز به موارد مختلفی از توانایی اشاره دارد که برخی از آن به این قرار است:
علم و شناخت (بقره 247)، تخصص و تعهد (یوسف 55)، آمادگی در برابر تهاجم دشمنان (انفال 60)، عدالت در حکم (نسا 58)، حمایت از مستضعفان (نسا 75)

در روایات نیز به پاره‌ای از ملاک‌ها اشاره شده است، از جمله:
شرح صدر، تشویق و تنبیه، سوء استفاده نکردن از بیت المال، احیای حق، لطف و محبت به مردم، پرداختن به امور مهم، نسپردن منصب به افراد ضعیف و... 
به عبارتی در اصول مدیریت از نظر اسلام خلأ وجود ندارد. آنچه که خلأش احساس می‌شود عمل نکردن به قوانین اسلام است.
از حقوق اولیه مردم آن است که مسئولان ما بر اساس شایسته‌سالاری مدیران را به کار گیرند، نه بر اساس قرابت حزبی، فامیلی و...
اگر به آموزه‌های اسلام توجه نکنند، در دنیا بی‌آبرو خواهند شد و در آخرت مجازاتی سخت در انتظار آنان است.
 
مطلب هشتم: امنیت:

امنیت از اهمیت بالایی برخوردار است که حتی بدون ‌امنیت، عبادت معنا ندارد. خداوند نعمت امنیت را در کنار عبادت ذکر می‌فرماید:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً[بقره، 125].
امنیت خود دارای اقسامی است که جا دارد در جایی دیگر بدان پرداخت، اما در کل به چند دسته تقسیم می‌شود: امنیت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اسیران و اقلیت‌های مذهبی و...
اسلام برای امنیت جامعه توجه ویژه دارد تا جایی که برای جنایتکاران مجازات‌هایی نظیر شلاق، قطع عضو، تبعید و اعدام هم در نظر گرفته است.
جامعه اسلامی باید از امنیت برخوردار باشد تا در پرتو آن شکوفایی علمی و معنوی حاصل شود.

Moslem_soleymani@yahoo.com


----------------------------------
پاورقی:
46) راغب اصفهانی، مفردات، تهران، مرتضوی، 1374، دوم، ج 2، ص 520.
47) بقره/ 247
48) بقره/ 247
49) تحف العقول ص 99
50) غرر الحکم حدیث 8816
51) غرر الحکم حدیث 9393
52) غرر الحکم حدیث 1485
53) مطالب این قسمت از نرم افزار توشه تبلیغ، یادداشتهای جناب محسن قرائتی اقتباس شده است.

54) بر اثر تأخیر نماینده پیامبر در حدیبیه اضطراب وهیجان عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد. وقتی خبر قتل عثمان انتشار یافت، مسلمانان به جوش و خروش افتاده، آماده انتقام شدند. پیامبر نیز برای تحکیم اراده و تحریک احساسات پاک آنها، رو به مسلمانان کرد و چنین گفت:
از اینجا نمی‌روم تا کار را یکسره کنم.

در این لحظه که خطر نزدیک بود، و مسلمانان با ساز و برگ جنگی بیرون نیامده بودند؛ پیامبر تصمیم گرفت که پیمان خود را با مسلمانان تجدید کند. از اینرو برای تجدید پیمان زیر سایه درختی نشست، و تمام یاران او دست وی را به عنوان بیعت و پیمان وفاداری فشردند، و سوگند یاد کردند که تا آخرین نفس از حریم آئین پاک اسلام دفاع کنند. این رویداد، همان پیمان «رضوان» است که در قرآن کریم چنین وارد شده است:
«خداوند از مؤمنانی که زیر درخت با توپیمان بستند، خشنود شد، و از وفا و خلوص آنها آگاه بود، که آرامش روحی کامل برایشان فرستاد، و آنان را به فتحی نزدیک پاداش داد».

پس از پیمان، تکلیف مسلمانان روشن شد، یا قریش به آنان راه می‌دهند و آنان به زیارت خانه خدا موفق می‌شوند، یا با سر سختی قریش رو برو شده و به جنگ خواهند پرداخت. قائدبزرگ مسلمانان در این فکر بود که عثمان ازدور پیدا شد، و این خود طلیعه صلحی بود که پیامبر خواهان آن بود. عثمان مراتب را به عرض پیامبر رسانید و گفت:مشکل قریش سوگندیست که یاد کرده‌اند، و نماینده قریش در پیدا کردن راه حل این مشکل با شما سخن خواهد گفت.

55) نهج‏البلاغه، خطبه 126
56) بحارالأنوار، ج20، ص361
57) المناقب، ج4، ص66
58) مسلم بن عقیل، ص124، نوشته کمره‏ای
59) خدمات متقابل، ص125 چاپ چینی
60) نهج البلاغه، خطبه 125
61) تهذیب الأحکام، ج3، ص35
62) کافی، ج6، ص443
63) مروج الذهب، ج1، ص694
64) کافی، ج2، ص639
65) بحار، ج67، ص129
66) من‏لایحضره‏الفقیه، ج1، ص257
67) نهج‏البلاغه، خطبه 216
68) توحید صدوق، ص388
69) وسائل، ج18، ص577
70) وسائل، ج12، ص209
71) سنن ترمذی، ج2، ص398، حدیث1329
72) از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد
 
مطالب مرتبط
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد