KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

قلب شما چه شکلیه؟!

 

 

 

 

 

روزی مردجوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب دنیا را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند.


مرد جوان در کمال افتخار و با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود می پرداخت. ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید. اما پر از زخم بود. قسمت هایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود، اما آنها به درستی جاهای خالی را پرنکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پرنکرده بود.

مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند که این پیرمرد چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد. مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و خندید و گفت: تو حتما شوخی می کنی ! قلبت را با قلب من مقایسه کن، قلب تو تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است. پیرمرد گفت درست است. قلب تو سالم به نظر می رسد اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. می دانی هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؟ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام، اما این دو عین هم نبوده اند.

گوشه هایی دندانه دندانه بر قلبم دارم که برایم عزیزند، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتی ها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام اما آنها چیزی از قلب خود را به من نداده اند این ها همین شیارهای عمیق هستند گرچه دردآورند، اما یادآورعشقی هستند که داشته ام. امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام پر کنند پس حالا می بینی که زیبای واقعی چیست؟

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دست های لرزان به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را در جای زخم قلب مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه کرد، سالم نبود ولی از همیشه زیباتر بود ...

نظرات 9 + ارسال نظر
مینا/ص یکشنبه 11 مهر 1389 ساعت 19:57


می خوام گریه کنم..

فدات بشم...گریه نکننننننننننننن

نفیسه یکشنبه 11 مهر 1389 ساعت 20:10

مرسیییی

خواهش میکنم عزیزم!

حامد یکشنبه 11 مهر 1389 ساعت 21:31

"می دانی هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؟"

زیبا بود، مرسی

ممنون از شما

شیر مرد روزگار یکشنبه 11 مهر 1389 ساعت 22:13

خیلیم مسخره و شرو وربود.چی چی زیبا بود مرسی
یارو پیرمرده هوس باز بوده به ۱۰۰ نفر قلب داده
اینا چیه اخه پست میذارین
حیف وقتی که واسه خوندن و نوشتن اینجور نوشته ها ادم بذاره

من معذرت میخوام که وقت شما رو گرفتم...هرکسی یه نظری داره و نظر شما هم برای من محترمه.
ممنون

حوریه جعفری - کامپیوتر یکشنبه 11 مهر 1389 ساعت 22:50

عاشق بودن صرفا دوست داشتن همسر نیست!

عاشق هستی بودن کار هر کسی نیست!

ممنون از متن خوب و آموزنده ت سمانه جان!

جملات قشنگین
مرسی عزیزم

رویا خدابخش دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 01:49

خیلی زیبا بود!! ممنون!

با نظر حوریه کاملا موافقم!

باید عشق ورزیدن به همه و به هستی رو یاد بگیریم!

خواهش میکنم مدیر جونم
منم موافقم!

شقایق - جابرانصاری پنج‌شنبه 15 مهر 1389 ساعت 18:17

!!
اشکم در اوند خیلی زیبا بود :(
ممنون

فدات بشم

شقایق - جابرانصاری پنج‌شنبه 15 مهر 1389 ساعت 18:17

اومد *

... دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 01:59

... امیدوارم که آنها{او} هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام پر کنند
کاش می شد...!

امیدوارم بشه دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد