تابگویم وصف یارم،یارمی گویداِهِن!
یاکنم توصیفِ دل،دلدارمی گویداِهِن!
تاکه فرمانی به فرزند رشیدم می دهم
می شود تنپروروبیمار،می گویداِهِن!
یا زهمسایه چنانچه پول قرضی خواستم
با تَفاخُر از پسِ دیوار می گویداِهِن!
از عیال خود شبی چیزی تقاضا گرکنم
میشوم سَرخورده،لاکردارمی گویداِهِن!
درشبِ جمعه اگرخواهم کُنم کارمضاف
لامروت تنبلُ الابزار،می گویداِهِن!
درخیابان چشم من افتاد اگر بر لُعبتی
ازخودم وا،می روم سرکارمی گویداِهِن!
خوشگلک را گربخواهم با اُتُل تورش زنم
با تمسخُر دربرِ بُلوار می گویداِهِن!
تاکه می خواهم ببویم یک گُلِ خوش عطروبو
می رود تیغی به دستم،خارمی گویداِهِن!
مِیلِ رفتن درخَلاهم هرزمان کردم،کسی
راحت آنجامی کند اِدرار،می گویداِهِن!
وای ازدستِ طلبکاری که در وقتِ وصول
می کَندازپای من شلوار،می گویداِهِن!
گرزشیخ شهرخواهم من دعای مغفِرت
شیخ هم درحال استغفارمی گویداِهِن!
مُشتِ خود راتابه مُستکبرحواله می کُنم
می زندهی طعنه استکبار،می گویداِهِن!
من نمی نالم دگرکزگُشنگی لاغرشدم
چونکه آقا زاده ی پَروار می گویداِهِن!
شِکوه ای هم نیست ازدستِ رئیس اقتصاد
نیک دارد نبضِ این بازار،می گویداِهِن!
اعتراضی هم ندارم هیچ برقولِ دُکی
چونکه راحت می کُند اِنکارمی گویداِهِن!
بارِمن افتاده و اما خَرَم هم بی خیال
تا که می بیند اُلاغم بار،می گویداِهِن!
باچنین وضعی،یقین دارم که بعدازمُردنم
برتَنِ عُریانِ من چِلوارمی گویداِهِن!
بی گمان طنز«اغو»راهم بخوانَد هرکسی
می زندطعنه به این اشعار،می گویداِهِن!
جالب بود
این شعرو خودتون گفتید؟
آقای نجفی متخلص به اغو