KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

بهترین هدیه‌ام شال سبزآیت‌الله خامنه‌ای است

هدیه‌ام شال سبزآیت‌الله خامنه‌ای است

در یکی از دیدارها من خدمت آیت‌الله خامنه‌ای رفتم و به ایشان گفتم که من سید و از نسل امام حسن مجتبی(ع) هستم. ایشان وقتی این را شنیدند، برخاستند و عبا و شال سبزی را که داشتند به من هدیه کردند و این از ارزشمندترین هدایای زندگی من است.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلابش، دکتر احمداحمد نعینع، پزشک و قاری برجسته‌ مصری از میهمانان بیست و هفتمین دوره‌ مسابقات بین‌المللی قرائت و حفظ قرآن کریم در تهران است که پنجشنبه ۲۴ تیرماه نیز در دیدار اساتید، داوران و شرکت‌کنندگان این مسابقات با رهبر معظم انقلاب، به تلاوت آیاتی از قرآن مجید پرداخت.

وی در حاشیه‌ این دیدار و در گفت‌وگویی با  از گفت‌وشنود کوتاه خود با رهبر معظم انقلاب پس از انجام تلاوت ابراز خرسندی کرد و گفت: پس از اتمام تلاوت به حضور آیت‌الله خامنه‌ای رفتم و ایشان نیز با لبخندی صمیمی آغوش خود را برای من گشودند و گفتند: «سلام بر سید شریف، دکتر احمد نعینع».

استاد نعینع در رابطه با حال و هوای این دیدار گفت: «این دیدار، تکریم قرآن و تکریم تلاوت و حفظ قرآن مجید بود و از این منظر شایان اهمیت است که غیر از تلاوت هم به موضوع قرآن پرداخته شد و هم از دست‌اندرکاران برگزاری مسابقات در ایران تشکر شد. به نظر بنده - چنانچه در این جلسه عنوان شد- آموزه‌های قرآن به عنوان یک کتاب انسان‌ساز می‌تواند همه‌ مسلمانان را در حل مشکلات امروز جهان یاری کند. رهبر معظم جمهوری اسلامی در این دیدار همه و به‌خصوص جوان‌ها را به حفظ و تلاوت قرآن دعوت کردند و این نشانگر اهتمام خاص ایشان به ترویج معارف قرآنی است.»

این استاد برجسته‌ تلاوت قرآن در انتهای گفت‌وگو به ذکر خاطراتی کوتاه و شنیدنی از دیدارهای خود با رهبر معظم انقلاب پرداخت که در ادامه می‌خوانیم:

از ثریا نیز گذشتی!
من تاکنون دیدارهای متعددی با آیت‌الله خامنه‌ای داشته‌ام که تعداد آن‌ها یادم نیست و خاطرات زیادی نیز از این دیدارها در ذهن من ماندگار شده‌اند. مثلاً یکی از دیدارها در حضور رهبر معظم انقلاب به تلاوت قرآن می‌پرداختم و در هنگامی که تلاوت من به اوج خود رسیده بود، ایشان در عبارتی فرمودند: «وصلت إلی ثریا» یعنی تو به ثریا رسیده‌ای و بعد هم فرمودند: تو از ثریا نیز گذشتی...

 

هدیه‌ای فراموش‌نشدنی
در یکی از دیدارها من خدمت آیت‌الله خامنه‌ای رفتم و به ایشان گفتم که من سید و از نسل امام حسن مجتبی(ع) هستم. ایشان وقتی این را شنیدند، برخاستند و عبا و شال سبزی را که داشتند به من هدیه کردند و این از ارزشمندترین هدایای زندگی من است.

 

شبیه به مصطفی اسماعیل!
در یکی دیگر از دیدارها که تقریبا‌ً خصوصی بود، پس از اقامه‌ نماز به امامت ایشان، تلاوتی داشتم که آیت‌الله خامنه‌ای از آن تلاوت خیلی خوششان آمده بود و به من فرمودند:‌ اکنون خیلی‌ها از مصطفی اسماعیل تقلید می‌کنند اما به نظر من، تو از مصطفی اسماعیل تقلید نمی‌کنی بلکه شبیه به مصطفی اسماعیل می‌خوانی. صدای تو شبیه مصطفی اسماعیل است و بر نحوه‌ تلاوت ایشان ظرایفی را نیز اضافه می‌کنی. من از آنجا پی بردم که ایشان اشراف کامل بر مسایل فنی تلاوت دارند.

صوت ایشان را در تلاوت سوره‌ فاتحة‌الکتاب و اذکار مختلف نماز، بسیار دوست دارم

البته باید بگویم که من نیز صوت آیت‌الله خامنه‌ای را در حین تلاوت سوره‌ فاتحة‌الکتاب و اذکار مختلف نماز خیلی دوست دارم. ایشان دارای صوتی جذاب و همراه با معنویت هستند که در من احساس ملکوتی آیه‌ « الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» را زنده می‌کند. رعایت دقیق تجوید و معنویت موجود در صوت نماز آیت‌الله خامنه‌‌ای، ویژگی خاصی به قرائت ایشان بخشیده است. 

 

 

شعر حدادعادل در وصف آیت الله خامنه ای

 حدادعادل در وصف آیت الله خامنه ای شعر زیر را سروده است:

ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه
آفتاب صورتت خورشید فردای همه
ای دل دریایی‌ات کشتی نشینان را امید
ای دو چشم روشنت فانوس دریای همه
خنده‌های گاه گاهت خنده خورشید صبح
شعله لرزان آهت شمع شبهای همه
ای پیام دلنشینت بارش باران نور
وی کلام آتشینت آتش نای همه
قامتت نخل بلند گلشن آزادگی
سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه
گر کسی از من نشانی از تو جوید گویمش
خانه‌ای در کوچه باغ دل،‌ پذیرای همه
لاله‌زار عمر یک دم بی گل رویت مباد
ای گل رویت بهار عالم آرای همه

نظرات 6 + ارسال نظر
کام سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 15:38

شما روزی ۲تا پستت رو نزنی قضاش به گردنت می مونه؟؟
خدا رو شکر قانون اینجا بهت اجازه ی بیشتر از اینو نمی ده و بازم خدا رو شکر چون این تنها قانونیه که شماها نمی تونید به اسم دین و به نفع خودتون توش تبصره بزنید

این حرف ها قدیمی شده




فهرست موضوعی> علوم قرآنی> تفسیر و مفسران > تفسیر قرآن > تفسیر نور سوره النساء

آیه: 153 یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاء فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذَلِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ

ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ

فَعَفَوْنَا عَن ذَلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِینًا

ترجمه:
اهل کتاب از تو مى خواهند که کتاب ونوشته اى از آسمان برایشان فرود آورى، بى گمان از موسى بزرگ تر از آن را خواستند که گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده! پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فراگرفت،

سپس بعد از آنکه معجزه هاى روشن براى آنان آمد، گوساله پرستى ر ا پیش گرفتند،

پس (بعد از توبه) ما از آن (گناه) هم درگذشتیم و عفو کردیم و به موسى حجّتى آشکار دادیم.


نکته ها:
خواسته ى یهود از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آن بود که قرآن هم مانند تورات یکجا نازل شود و این بهانه اى بیش نبود. خداوند در پاسخ آنان مى فرماید: حتّى اگر قرآن را یکجا در نامه اى قابل لمس فرود آوریم، کافران آن را جادو مى پندارند، ولو نزّلنا علیک کتا باً فى قِرطاس فلمسوه بایدیهم لقال الّذین کفروا انْ هذا الاّ سحرٌ مبین (412)

بهانه هاى کفّار، براى ایمان نیاوردن، شبیه به هم است. مشرکان نیز همین تقاضا را از رسول خدا داشتند و مى گفتند: لن نؤمن لرقیّک حتّى تنزّل علینا کتاباً نقرؤه (413)


پیام ها :
1- اعمال و افکار و اخلاق ناپسند نیاکان، براى آیندگان، سوء سابقه مى شود. فقد سألوا...

2- بنى اسرائیل در پى حقّ نبودند. وگرنه پس از آن همه معجزات، چرا گوساله پرست شدند؟ اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البینات

3- از ایمان نیاوردن کفّار، نگران وناراحت نباشید، چون در برابر همه انبیا افراد لجوج بوده اند. سألوا موسى اکبر من ذلک

4- خداوند با چشم دیده نمى شود و درخواست دیدن او بدین صورت ظلم و ستمگرى است. ارنا اللّه جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم

5 - انکار حقّ و انحراف فکرى، قهر خداوند را در همین دنیا به دنبال دارد. اخذتهم الصاعقة بظلمهم

6- رحمت الهى حتّى گناه گوساله پرستى را هم مى بخشاید. فعفونا

7- انبیا مورد حمایت پروردگارند. و آتینا موسى سلطاناً مبیناً



----------------------------------------------------------------

412-تفسیر المیزان.
413-نهج البلاغه، قصار10.

کام سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 23:33

چی گازشو گرفتی هر چی از دهنت در میاد میریزی بیرون؟؟گوساله پرست تویی و اون اربابات
من یکی هر چی باشم دینم از تو قوی تره.حداقل واسه خودم بت نتراشیدم از صبح تا شب بشینم قربون صدقش برم
مغالطه هم دیگه قدیمی شده.طرز حرف زدنت و تهمت زدنت به کسی که نمیشناسی خوب نشون می ده چقدر دین داری دیگه لازم نیس خودتو بکشی که همه بفهمن

آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی گردون ورق هستی مادر ننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
از دست چرا هشت زلف تو حافظ تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی




در هندوستان جهان
که برخی گاوها را می‌پرستند
و برخی آلت دیگران را
همچون آدم در سراندیب
غریب!
ما غریبیم، غریب، برادرم قزوه!

غریب چون شمشیری در نیزار
چون سید حسن نصرالله در محاصره شیوخ عرب
چون شعر تو در تارهای عنکبوت وب
و در گوگل فارسی
که بیشترین جست‌وجویش س/ک.س است

ما غریبیم و از غریبان می‌ترسند
گفته بودم می‌ترسند
با یک بغل ریش از آمریکا می‌ترسند
اما در سمیناهارهایشان، بی‌باکانه آتش می‌خورند
آتشی که دودش هم به چشم ما می‌رود
هم چشم خودشان را تار می‌کند
می‌ترسند که برخلاف روزنامه‌ها حرف بزنند
برخلاف گوینده‌های بی‌بی‌سی‌ فارسی
می‌ترسند ویزای شینگن‌شان باطل شود
می‌ترسند که برخلاف شکم ها حرف بزنند
از بوق‌ها می‌ترسند
عمر و عاص‌ها بی‌وقفه بر طبل شکم می‌کوبند
و نگهبانان دجله، صفین را از یاد برده‌اند
و به صفوف سکوت می‌گریزند
می‌ترسم حسین باز تشنه بماند
برادرم قزوه!
سکوت تخم همان افعی است
که در صحرای کربلا
به روایتی سی‌هزار جوجه اش هلهله می کردند
قطار اندیمشک در متروی تهران گریه می‌کند
اسبی با یال‌های خونین در فرهنگسرای بهمن می‌دود
صدای "هل من ناصر " از همه شبکه ها پخش می شود
و پسران نوح‌ها بر قله‌ها غرق می‌شوند
در اوج! بر قله‌ها!
پدرم اما در پایین شهر مثل همیشه سبز است
سبز در هفتادوپنج سالگی
هنوز هر بار که انتخابات می‌شود
با همان لباس سبز کارگری
ساعتی از شهرداری اجازه می‌گیرد
تا برود به حضرت علی رای بدهد
پدرم سواد ندارد
تلویزیون هم هیچ‌وقت شعر تو را برایش نخوانده است:
(مولا ویلا نداشت!...)
پدرم سواد ندارد اما می‌داند
آن‌که غربال به دست دارد
همان است که خرمن می‌کوفت
و کاه‌ها را با گندم‌ها می‌آمیخت
برادرم!
برادرم!
برادرم قزوه!
جوان‌هایی که دوستشان داشتیم
پیرمردهای خوبی از کار در نیامدند
سر پیری نشستند و با VOA معرکه گرفتند
سر پیری دندان‌‌های مصنوعی تیزی
از انگلیس در دهانشان سبز شد
و جگر ما را جویدند
جگر مرا و جگر تو را
جگر پدرم را، جگر عمویم را
عمویم هم سبز است
و هر صبح
به شوق دیدن اهتزاز پرچم‌های قبرهای پسرانش بیدار می‌شود
خاله‌ام هم سبز است
هر شب روی پشت بام خانه‌اش
تا صبح به تپة تاریک قبرستان نگاه می‌کند
تا چراغی را ببیند که بر مزار فرزندانش سبز می‌سوزد
پسردایی ام
محمدعلی بردبار هم چوپان سبزی بود
که زیر دندانش مانده بود
مزه برف کوه های تربت جام
حتی آن وقت که کاسه سرش
سالها در خوزستان داغ، خاک خورده بود

تو از قدیم سبز بودی برادرم قزوه!
از "مولا ویلا نداشت "
از "شب است و سکوت است و ماه است و من "
از "کیسه می دوزند با نام شما شیادها "
از "مردان بلدرچین "
از قدیم!
آفتاب‌پرست‌ها رنگ مشخصی ندارند
اما شما از مزار سلمان که باز می‌گشتید
سبز بودید
تو سبز بودی، سید حسن سبز بود
قیصر سبز بود
من در مزرعه‌های سبز عرق ریختم
با پرچم‌های سبز گریستم
و لباس سبز پسرعموهایم را برای کار به تن کردم
وقتی که سرخ به خاک ‌رفتند
یاران چه غریبانه سبز بودند
در تربت‌جام و هویزه
در تنکابن و بندرعباس ...
وقتی موج سبز هنوز به لس‌آنجلس نرسیده بود
سبزها در شب اروند شعله می‌کشیدند

ما سبز بودیم
اما از هیچ چراغ قرمزی رد نشدیم

من سبز هستم
اما برای نوشتن کتاب جدیدم
سفر آمریکا نرفته‌ام
آمریکا خودش به کتاب من
به زندگی من آمده است
بیست و پنج سال است
که زانوهای برادرم را تحریم کرده است
به آسمان نگاه می‌کنم
هواپیمایی سبز رد می‌شود
آمریکا را لعنت می‌کنم
که از آن‌طرف اقیانوس‌ها
آمده است
تا نگذارد آب خوش از گلوی کبوتران ما پایین برود

من سبز هستم
با طبقة بالا هم هیچ دعوایی ندارم
اما نمی‌دانم چرا صاحبخانه به پشت بام که می‌رود
بر علیه زیر زمین نشین‌ها شعار می‌دهد
که از خستگی خوابشان برده است

اگر پول داشتم
به بی‌بی‌یی فارسی زنگ می‌زدم
و می‌گفتم این‌قدر سر و صدا نکنند
پدرم با لباس سبز کارگری
خسته خوابیده است

به این‌ها می‌گفتم اصلا ما سبز نه، شما سبز
اصلا خون شما سبز و خون ما سرخ
و هر جا خونی بریزد
رنگی از پرچم ایران و عزیز
اما چرا عالی جناب شریح مفتی مفتی
با خودکار سبز فتوا می دهد
که الی جون می تواند سطل آشغال را بسوزاند
می تواند جگر مرا بسوزاند
و کنار شغال بنشیند!
(به فتوای دل من اما
تو یکی که با روسری
به چشم خواهری قشنگ تر بودی!
آهای خوشگله!
دلم می سوزه، آتیش نسوزون!)

ما از عاشورا تا به حال سبزیم
مادرم پیشانی غلامرضا را وقتی به جبهه می رفت
بی گریه می بوسید
که از حضرت زینب خجالت می کشید
بی بی زهرا بر جنازه باقر نوجوانش
گریه نمی کرد که از حضرت زینب خجالت می کشید
خاله ام بر جنازه حسن و حسینش گریه نمی کرد
که از حضرت زینب خجالت می کشید
شما چطور از مادرم، از خاله ام، از بی بی زهرا
از حضرت زینب خجالت نکشیدید؟

آهای شما که تازه به جریان سبز ما پیوسته اید
باید جواب بدهید
چرا اینهمه رنگ به رنگ می شوید؟
باید جواب بدهید
که چرا آبروی رویای قرن های پدرم
این دهقان سالخورد خراسانی
این رستم شکسته شعر مرا برده اید؟
باید به عموی من
و به خاله هایم جواب بدهید
به امیرحسین شش ساله ما
که مادرش کفشش را با سوزن خیاطی می دوزد
و پدرش دوازده سال پیش دود شده بود
و ما نمی دانستیم
(آهای استاد رقص شترمرغ برای خرس!)

باید جواب بدهید!
اینهمه سال چه می‌کردید
در مقام های مختلف
اگر فیلم‌های تبلیغاتی‌تان دروغ نبود؟
وقتی برادرم قزوه "مولا ویلا نداشت "را می‌گفت
شما چه می‌کردید؟
آهای شما که تازه به جریان سبز ما پیوسته‌اید
باید جواب بدهید!

# تمام نام‌ها و اطلاعات واقعی است


شعر علی محمد مودب

محسن چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 00:07

نظرات توهین آمیز توسط نویسنده قابل حذف هستند .

ادب از که اموختی .....

اراد چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 07:58


شال سبز از دست کسی‌ گرفتن هنر نیست
سبز برای کسانیست که روز‌ها و ماه‌ها با دادن خون خواستند که حقشان را بدهید اما جز تیرو گلوله چیزی ندیدند

با سپاس از شما

ت چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 14:45

"شال سبز از دست کسی‌ گرفتن هنر نیست
سبز برای کسانیست که روز‌ها و ماه‌ها با دادن خون خواستند که حقشان را بدهید اما جز تیرو گلوله چیزی ندیدند
با سپاس از شما "

تلحه و زیبر هم فکر میکردن حق با آنهاست به همین خاطر جلولی امام ایستادند

احمد چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 18:36

فکر میکنم این شعر ،یکی از شاهکارهای آقای مودب بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد