بیست و هشتم تیرماه یادمان سبزترین برگ باغچه ی عاطفه است که بر خاک افتاد . کوچ عاشقانه ی مردی که حرارت زندگی در نجابت صدایش موج می زد و گیسوی خاطره با سرانگشتان مهربانش شانه می خورد. خسرو شکیبایی صدای پای آب را به پای دلهای تشنه ی مردمی جاری کرد که تعبیر ماندگار شهرت را در دفتر خاطرات اصالت جستجو می کنند … یادتان هست چقدر گریه کردیم ؟ حق داشتیم . کسی به خانه ی دوست رفته بود که نشانی آن را با زمزمه ی عاشقانه اش در گوش جانمان به یادگار داشتیم …
برمن ببخشایید
اگر چه خیلی دیر، خیلی دور
ولی احساس می کنم، رسیده ام ،شاید
به شما، به ما ... به او
یادش گرامی!
چهره اش پر است از نقش آفرینی هایی که تک تک ما به یاد داریم...
2سال گذشت به این زودی..
فوق العاده دوستش داشتم
یادش گرامی و جایش سبز ...
لطفا متنتون رو با توجه به طول معیار تنظیم کنید!
مانندی نداشت این بزرگمرد٬یگانه بود وهست.همیشه یادش سبز است ودر خاطرمان جاودان.