KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

زمان بی تو سخت بی رحم است...

سراغت را از خوشید گرفتم که سر آسمان روی دوشم خم شد ...

بغض کرده نشانت را از ماه گرفتم که سرم گیچ رفت ...

زمین راهش را از یاد برد ...

نامت را بر گوشه دلم زمزه کردم ...

دنیام بر سرم آور شد ...

زمان بی تو سخت بی رحم است ...


باورم نمیشه برای پدرم دارم می نویسم ./



دو روز قبل، کیارش مظفری زیر پیام تسلیتی در فیس بوک، کامنت زیر را نوشت.



باورم نمیشه تسلیت های توی پروفایلم رو، باورم نمی شه جای خالی بابام رو، و باورم نمیشه من بی او را ..

باور نمی کنم که ضمیر نوشته ی بالای تو به من برمیگرده ..
پنج شنبه بعد از ظهر خواهرم رو از کنکور آورد خونه قرار بود فرداش بریم شمال ( بعد از یک سال همه با هم ) داشت با ما حرف می زد که این اتفاق افتاد ..

جلو چشم های من ، سی ثانیه نشد ؛ حتی چشم هایش رو بست .
هیچ کار نا تمامی نداشت ، جوری رفت که به هیچ کی ضرر نزد نه به امتحان های من نه به کنکور خواهرم ، حتی روز مراسم هم تعطیل بود .. این قدر خوب بود که این قدر خوب رفت.. این قدر خوب بود که براش اینقدر دارم می نویسم ؛

من براش مشکی نپوشیدم .. پیرهنم سفیده ،

اگه الان دارم اشک میریزم به خاطر بابام نیست ..

این اشک ها به خاطر خودمئه ، به خاطر خواهر و مادرمه ..

باز هم می گم باورم نمیشه ضمیر این نوشته بالا به من بر میگرده



و دیروز، کیارش عزیز ما، با لباس سفید، با چشمهای از اشک خشک شده، پیش پای تمام کسانی که برای بزرگ داشت پدرش می آمدند، تمام قد می ایستاد و از حضورشون تشکر می کرد.


هنگام جدایی خواست از زبانش، از تمام کسانی که آمدند و مجالی برای دیدار و تشکر بابت حضورشان نداشت، و تمام کسانی که قصد آمدن داشتند، سپاسگزاری کنم.



با اینکه چندان نمی شناختمش، دوست دارم بداند

غمش بد به دلم سنگینی کرد



پ ن: با پوزش از کیارش مظفری عزیز بابت انتقال این کامنت، بدون کسب اجازه

        و البته با کمی تغییر به دلیل شخصی بودن نوشته



نظرات 12 + ارسال نظر
آرزو سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 08:20

واقعا جلوی اشکامو نمیتونم بگیرم . با آقای مظفری واقعا همدردی می کنم خدا روح پدرشون رو قرین رحمت قرار بده . با خوندن این متن هر کسی منقلب میشه

نسرین-کام سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 08:52

منم نمیتونم اشکامو کنترل کنم.خیلی دوست داشتم در مراسم شرکت کنم اما ... خداوند به شما و خانوادتون صبر دهد.

sara.e سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 14:27

میدونم هیچ کلامی نمیتونه درد شمارو تسکین بده .از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم و به شما و خانوادتون تسلیت میگم

صابره.د سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 16:16

خبر دردآوری بود.تسلیت میگم به ایشون...و هیچ حرف دیگه ای نمدونم که بزنم!

حمیده احمدی سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 19:01

رویا خدابخش سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 21:45



احمد سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 22:55

ببخشید منظور از سفید پوشیدن در عزا چیه؟

نیلوفر کبیری چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 00:29

اخی خیلی سخته خدا فقط بهش صبر بده

منا رحیم اربابی ـIT پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 00:21

غمش بد به دلم سنگینی کرد
زبانم یارای تکلم ندارد...
واقعا متاسفم!

حسن نوروزی پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 09:03

واقعا متاثر شدم از شنیدن این خبر.
دوست عزیزم کیارش مظفری برات از خداوند آرزوی صبر و شکیبایی می کنم و امیدوارم که توی زندگیت مایه افتخار پدر بزرگوارتون باشید و موفق

حوریه جعفری - کامپیوتر پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 22:32

غمش بد به دلم سنگینی کرد.....

سروش فرنودی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 02:16

کیارش جان واقعا از شنیدن این خبر شکه شدم.اصلا باورم نمیشد.
از صمیم قلب بهت تسلیت میگم و امیدوارم هرچی خاک اون مرحوم بقای عمر شما و خانواده محترم باشه.
کاش میشد تو مراسم شرکت میکردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد