KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

گفتگوی مجنون با خدا

روز و شب غرق خیالات درون

بهر مجنون هجمه آورده جنون


پای در زیر و شکسته می رود

جانب لیلا نشسته می رود


بهر او امید وصلش رنگ باخت

با دل خونین دگر باید که ساخت


تا که یک شب او خیالش را شکست

رفت و در صحرای تنهایی نشست



یاد ایام خیال انگیز عشق

یاد فردا یاد رستاخیز عشق


یاد آن گاهی که لیلا را بدید

چون نسیمی بر دل مجنون وزید


یاد آن گاهی که نامش قیس بود

چون همه در کار دنیا می نمود


روز را شب می نمود شب را به روز

درس و بحث و منطق و علم عروض


گفت مجنون ای خدا این عشق چیست؟

پس چرا من را به لیلا راه نیست؟


تا به کی هر دم ز او من دم زنم

گوشه ای در خود روم ماتم زنم


مانده ام لیلی کجا آمد ز راه

من گدایم، نیست راهم پیش شاه


گر تو دادی راه لیلی را نشان

من دگر طاقت ندارم امتحان


یا وصالش را به این مجنون رسان

یا دگر من را ز عشق او رهان


معنی بودن نبودن نیست هست؟

گر بود لیلی نبودن هست پست؟


عشق من شعله به جانم می زند

صد شرر بر این روانم می زند


کوچه ی عاشق که بن بستی نداشت

عاشقی تو؟ باش این پستی نداشت


پس چرا در عشق خوارم می کنی؟

هر شب و هر دم به دارم می کنی؟


می نخواهم من دگر عشقی چنین

جامه ی عشقم برون آمد ببین


دیگرم با کار لیلا کار نیست

من دگر عشقم به این بازار نیست


می سپارم جان لیلا در یدت

یاد او آور که مجنون نایدت


خود رها سازم ز بند عشق او

می روم نوشم دگر جام سبو


زین میان آمد دگر وقت سحر

ناگهان مجنون ز حالش شد بدر


از سما آمد دگر ذکر سروش

جام می برگیر و با یادم بنوش


سالها لیلا برایت عشق بود

یاد لیلا سر به خاک دل سجود


امشبت یاد من افتادی چرا؟

چون که یاد لیلی ات برده تو را؟


خسته از این عشق بی فرجام تو

آمدی لیکن چرا بی جام تو؟


یافتی عشق حقیقی را سحر

چون گذر کردی ز راه پرخطر


عشق راهی بس خطرناک است جان

گر که نور حق نباشد زان میان


عاشقی کردی شدی لیلاپرست

صدهزاران بار قلبت را شکست


بار دیگر رو به او آورده ای

در میان عشق همچون برده ای


عاشقی آزادگی بهر ت نداد

غیر بدنامی در این شهرت نداد


تا بیایی سوی درگاه خدا

از مجاز لیلوی گردی جدا


وصل او خواهی ؟سحرگاهان بیا

چون گدای درب درگاهان بیا


در میان کوره ی او آختی

سوی دیدار خدا بشتافتی


شیشه ی سیمای لیلا یاد ماست

آینه سازی ز این شیشه خطاست


از میان او به ما خواهی رسید

عشق او عشق خدا دارد نوید


گر در او ماندی تو خود را دیده ای

داستان عشق ما نشنیده ای


چون که لیلا آفریدم در جهان

تا مجاز عشق اموزم شهان


آن کسی شاه دل لیلا شود

عشق لیلا بیند و بالا شود


از میان شیشه ی لیلا گذر

عشق لیلا شد برایت چون سپر


با وجود او شناسی راه دل

راه دل را رو به سوی شاه دل


حال اینک سوی کوی او برو

صد نوای عشق را از او شنو


زین میان راه حقیقت راه توست

گر توانی از منیت دست شست


هر سحر در وقت دیدار و نماز

قبله ات لیلا بد و چشم مجاز


عشق لیلا آینه از بهر توست

این دلیل محکمی بر قهر توست


چون گذر کردی ز این راه میان

عشق حق در قلب تو گردد عیان


از میان قبله آن ورتر ببین

عشق لیلا با خودت بنما عجین


یک دلی در عشق می آرد کمال

تا که عشق واقعی بینی جمال


عشق مبدا عشق نور کبریاست

وصل لیلا نیز در وصل خداست


عشق را در نور او باید که جست

دست و دل از غیر او باید که شست


نظرات 4 + ارسال نظر
مصطف کاظمی پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 00:28

عالی بود/

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

می خواستم اول اینو بزارم

ولی دیدم شما گذاشتی
گفتم قانون گپی پیست رعایت بشه
اینو بزارم
اگر صلاح دونستی خودت بزاری
که گذاشتی
:)

sahar IT پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 01:51

خیلی قشنگ بود.
دستتون درد نکنه.

خواهش می کنم

امیر A² پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 17:48

پست قشنگی بود
دستت درد نکنه امیر جان
امیدوارم همیشه موفق باشی

نوکرتم امیر جان

داریوش عاکف شنبه 12 تیر 1389 ساعت 17:09

هر دو تا شعر قشنگ است. ولی شعر دومی رو که جناب آقای کاظمی زحمتش رو کشیدن در بیت اول دقت کردید؟
۱-لیلا سر نماز بوده ولی بی وضو دوئیده تو کوچه؟
۲-یه چیزی نمازش رو باطل کرده دوئیده تو کوچه؟
۳-نمازش رو شکسته بعد وضوش باطل شده؟
۴-اصلا دنبال نماز نبوده قافیه تنگ اومده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد