KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

Don't Copy If You Can't Paste

Don't Copy If You Can't Paste  
 
(اگه نمی تونی کپی نکن) 
 
 

   

از یک استاد سخنور دعوت به عمل آمد که در جمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانی در خصوص مسائل انگیزشی و چگونگی ارتقاء سطح روحیه کارکنان دور می زد.
استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتی که توجه حضار کاملا به گفته هایش جلب شده بود، چنین گفت: "آری دوستان، من بهترین سالهای زندگی را در آغوش زنی گذراندم که همسرم نبود!"
ناگهان سکوت شوک برانگیزی جمع حضار را فرا گرفت! استاد وقتی تعجب آنان را دید، پس از کمی مکث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود!"
حاضران شروع به خندیدن کردند و استاد سخنان خود را ادامه داد...

تقریبا یک هفته از آن قضیه گذشت تا این که یکی از مدیران ارشد همان سازمان به همراه همسرش به یک میهمانی نیمه رسمی دعوت شد. آن مدیر از جمله افراد پرکار و تلاشگر سازمان بود که همیشه سرش شلوغ بود.
او خواست که خودی نشان داده و در جمع دوستان و آشنایان با بازگو کردن همان لطیفه، محفل را بیشتر گرم کند. لذا با صدای بلند گفت: "آری، من بهترین سالهای زندگی خود را در آغوش زنی گذرانده ام که همسرم نبود!"
همان طور که انتظار می رفت سکوت توام با شک همه را فرا گرفت و طبیعتا همسرش نیز در اوج خشم و حسادت به سر می برد. مدیر که وقت را مناسب دید،‌ خواست لطیفه را ادامه دهد، اما از بد حادثه، چیزی به خاطرش نیامد و هر چه زمان گذشت، سوءظن میهمانان نسبت به او بیشتر شد، تا اینکه به ناچار گفت: "راستش دوستان، هر چه فکر می کنم، نمی تونم به خاطر بیارم آن خانم که بود!"

نتیجه اخلاقی:  

   

Don't Copy If You Can't Paste  
 
پ . ن : استادی داشتیم (دکتر قره باغی) استاد محاسبات عددی. هر کس که تمریناتشو از روی دیگری کپی می کرد نمره صفر می داد و روی برگه می نوشت : Don't Copy If You Can't Paste  
 
 منبع : 3jokes
نظرات 6 + ارسال نظر
امیر A² پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 23:17

Don't Copy If You Can't Paste
(نظر خاصی ندارم)
این پست از اون پستهای خیلی آموزنده امیر پورنصرت بود
دستت طلا

لطف کردی امیر جان. همیشه خنده دل آدمو می زنه. کمی هم آبلیمو !

<فاضل> پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 23:47

خیلی قشنگ بود

من هم کل زندگیمو تو آغوش یکی خوابیدم که نه زنم بود ( اوعععع) و نه مادرم

بلکه بالشتم بود ( رفیق قدیمی و وفادارم )

مرسیییی فاضل. من هم در آغوش کسی بودم که نه زنم بود نه مادرم....
راستش اسمشو یادم رفت ! منم پیست کردن یادم رفت !!!

مخلصیم دکتر فاضل.

<فاضل> جمعه 4 تیر 1389 ساعت 01:01

ای کلک بگو پس ...
بالاخره پس سرت یه جا بوده تو آغوشه یکی بوده که اینقدر این آغوش هم با احساس بوده که هوش رو از سرت برده که دیگه اسمشو یادت نمی آد

امیر فکر 13 هم که میری رو بکن ها ...

نگدار به مامانت بگم که جای تبریک مهندس شدنت یه ملاغه حوالت کنه هااا

سینا شنبه 5 تیر 1389 ساعت 11:56

آره میشناسم ایشونو.
خلیلی استاد پر علمیه.واقعا همه تمرینا رو میخونن و همه کوییزا رو صحیح می کنن.من چند بار از پشت در کلاس به درسشون گوش دادم واقعا لذت بخشه ولی خب از نظر نمره...

خب برو باهاش بگیر !

سینا شنبه 5 تیر 1389 ساعت 11:57

113

فکر کنم درست شمردی.

مرجان غیاثی یکشنبه 6 تیر 1389 ساعت 12:26

آغوش من همیشه برای "پتو"م بازه.حتی تو تابستون

قشنگ بود.استادتونم قشنگ بود

مرسی قشنگی از متن و نظر شماست. لطف فرمودید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد