از ابتدای داستان می گویم.
حکایت این است که قصد داشتیم در جامعه ای آلوده به تبعیض، آلوده به ستم، جامعه ای تک قطبی و مروج تک صدایی، و بیمار از فساد، و گرفتار خفقان، جامعه ای شکل دهیم که پاک باشد.
نمونه باشد؛ یک جامعه با ویژگیهای یک جامعه ی آزاد ...
هر چند کودکانه، اما رویایمان این بود
تمرینی برای ساختن جامعه ی بزرگترمان
مدتهاست دغدغه ی نوشتن متنی در اینباره را دارم و پیش آمدهایی که در مورد مهرداد فرهادی پیش آمد ، بهانه ی خوبی بود برای نشر بخشی از حرفهایم.
عجب دردیست!
با اینکه می دانیم این جامعه ی کوچک ما، مورد دستبرد همان بخش قدرت طلب جامعه ی بزرگ قرار می گیرد، با اینکه می بینم برنامه برای متلاشی شدن جامعه ی نو پای مان دارند،
می بینیم تحقیر می شود از هر دو سو، با اینکه از سمت همانها مسدود می شود، با اینکه حرکتهای هماهنگ و هجوم مقطعی شان را می بینیم،
ولی می خواهیم آزاد بماند.
اصلا !
اصلا شاید من هم ابتدای ورودم به همکلاسی فکر می کردم اگر من و امثال من می خواستیم مثلا بشنوم امام خامنه ای و یا از قول آنها به اعتقاداتم توهین شود، صدای تلویزیون را زیاد می کردیم تا از طرف اسپانسر میلیاردر ایشان، این را بشنویم!
ولی!
- امروز من میبینم کسی با توهین به اعتقادات من و امثال من، از دیگری ناز شصت می گیرد، و لقب مبارز سایبری می گیرد،
- من میبینم برای فروختن جوانان این وطن هزینه دریافت می کنند،
- من میبینم که به سادگی با تحقیر و شکستن غرور یک جوان پر شر و شور، یک جوان لت و پار تحویل جامعه می دهند و با تلقین افکاری برای تطهیر خود، از آن یک دشمن می سازند برای زنده کردن جامعه ی دو قطبی
- من میبینم ترویج همه یا با من هستند یا علیه من،
- من میبینم نماینده ی ولی فیقیه در دانشگاه ، با جسارت و تکبر خاص خود، به اعتقاد من توهین می کند و بدون فکر به عاقبتش می گوید این به آن توهین فلانی در!
اعتراف می کنم که همکلاسی من رو تغییر داده
ماههاست تغییر کردم!
امروز رسالتم را در این یافتم که هرگز اصولم را فدای احساس و خواسته ام نکنم.
حتی اگر خواسته ام را مقدس بدانم.
حذف کار ما نیست،
اصلا رسالتمان را در این مبارزه ی نابرابر یافتیم
در مسیری سنگ لاخ برای من و سراشیبی برای رقیب
با قلم، با فکر و با کلام به جنگ با افکاری که اشتباه می دانیمشان می رویم.
با احترام به اعتقادات و آزادی صاحب آن افکار.
هر چند آنها دستمان را بسته باشند، باز به آزادی شان احترام می گذاریم.
و در جواب نگاه بهت زده آنها که شاید لبخند می زنند و حرکتم را ابلهانه می پندارند،
می گویم:
آری رفیق ؛
این است فرق من و تو ...
___________
مرتبط: این است فرق من و تو
___________
پ ن1: این پست می تواند عام باشد، و موضوعش، فرهنگی- اجتماعی ، و حتی سیاسی باشد.
پ ن2: در مورد تفاوت در برخوردها با تخلفها
از برخی مدیران که اظهار نظر کردند سوالاتی در ذهنم ایجاد شده!
پ ن3: بر خلاف بعضی دوستان که در نظر سنجی مجله ی تایم خواستار رای دادن چند باره به کاندیدای مورد نظر بودند، من یکبار رای دادم،
چون معترض به تقلب در انتخابات بودم و حتی اهداف بزرگتر هم نمی توانست قانعم کند تا اصولم را زیر پا بگذارم.
__________
پ ن4: قطعا اگر جلسه ای میان مدیران برگزار نشود، روال همین خواهد بود.
و البته اکثر این دوستان هم مدت زیادیست تنها نظاره گر هستند.
شاید هم نیستند.
فکر میکنم اگه در مورد این جمله یه مقدار توضیح بدی بهتر باشه:
"اصلا شاید من هم ابتدای ورودم به همکلاسی فکر می کردم اگر من و امثال من می خواستیم مثلا بشنوم امام خامنه ای و یا از قول آنها به اعتقاداتم توهین شود، صدای تلویزیون را زیاد می کردیم تا از طرف اسپانسر میلیاردر ایشان، این را بشنویم!"
این جمله ایست که یکی از دوستان در مورد عده ای دیگر از دوستان به بنده گفت البته با کمی تغییر
تصور می کنم وضوح کافی دارد
اگر منظور از حذف، حذف مهرداد فرهادی عزیز است باید گفت که کسی خواستار حذف این دوست نیست، اما عضویت ایشان و سایرین مستلزم آن است که پایبند به اصول و قوانین قابل اصلاح همکلاسی باشند!
مهرداد فرهادی عزیز، هیچگاه بدون دلیل از همکلاسی حذف نشده و نخواهد شد، اما چند نقطه و اسم مستعار و ... حذف می شوند چون اصلا وجود ندارد، حذف چند نقطه از همکلاسی، حذف یک اندیشه نیست، حذف یک تفکر نیست، اولا حذف بی قانونی و بی تعهدی نسبت به قوانین یک جمع است و ثانیا حذف ترس از پرداخت هزینه ی آزادی بیان است!
ما همیشه نمی توانیم با حذف مخالف باشیم بلکه می بایست جایی مخالف حذف باشیم که حذف اندیشه صورت میگیرد، حذف مخالف صورت میگیرد...
عذر میخواهم اگر متوجه منظورت نشده و بی ربط سخن گفته ام، پیروز و پایدار باشی!
خیر
عذر می خوام اگر در متن نتونستم برسونم!
منظور از حذف ، بریدن زبان مخالف و حرکت در مسیر تک قطبی شدن بود!
در واقع دوستان با این حرکت، اعتراض خود را به بی قانونی و وجود برخی حقوق در جامعه ی بزرگ اعتراض کردند.
احسنت جناب هاشمی
من قبلا هم ذکر کردم٬ همکلاسی یک جامعه کوچک است درون یک جامعه بزرگ که تمام ویژگی های آن را می تواند به ارث برد٬ واقعیت های بیرون در همکلاسی جلوه می کنند و واقعیت های درون در بیرون مصداق خود را داردند. شاید من و شما در بیرون در جبهه دیگری باشیم و در درون در جبهه دیگر. انگار که همزمان در دو دنیا زندگی می کنیم با موقعیت اجتماعی متفاوت.
بله ممنون
بسیار زیبا بود!
>>>>>>>>>>>>>>
نمیدانم منظورتان از حذف ، لغو عضویت است یا خیر؟
اگر اینطور باشد ، خودتان بهتر از همه میدانید تفاوت بسیار است میان "حذف" کسی (به علت مخالف با ما ، انتقاد از ما و....) با آن کس که تخطی کرده از قوانین و مستوجب تنبیه است!
اتفاقا فکر می کنم وقتی با عدم درج مشخصات بنویسیم عملا خودمان را حذف کرده ایم!
حرف ها بسیار است در باب همکلاسی ...
منظور از حذف ، بریدن زبان مخالف و حرکت در مسیر تک قطبی شدن بود!
دوستان عزیز :من حدودا تا سه هفته آینده از شما خداحافظی میکنم و تقریبا در هیچ بحثی شرکت نخواهم کرد. مهمترین دلیلشم :نزدیک شدن امتحانات هست (مخصوصا برای کسایی مثل من که مشکلات زیادی در طول ترم داشتن ،چه از لحاظ خودشون مثلا برای خود من (از جمله نداشتن adsl تا حدودا نیمه ترم و در عین حال 4 تا کلاس آنلاین داشتن -قطعی دو -سه هفته ای اینترنت برای تعویض خطوط و تغییر شماره ها اون زمانی که با دیال آپ وصل میشدم (البته فکر میکنم دلیلش همین بود ) -خرابی 2 هفته ای مادربرد کامپیوتر و...) و چه از لحاظ دانشگاه...
خیلی خوب بود
هم گله ات از اوضاع هم پایداری ات هم تصمیم برای آینده
==
فقط من نام این را مبارزه نمی گذارم
مبارزه بوی خون می دهد
من تمایل به دیسکورس دارم حتی اگر طرف مقابل دست به باتوم ببرد
البته هنوز دقیق نمی دانم وقتی سیلی به طرف راست صورتم می خورد به گفته عیسی مسیح عمل کنم یا پیامبر اسلام
الزاما بوی خون ندارد
بعضی وقتها نفس کشیدن هم ، مبارزهست !
در مقابل کسی که نمی خواهد تو باشی