KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

سلاخی حیا و اخلاق در قربانگاه اکیست ها

وقت شما به خیر ؛
این دختر 26 ساله که پس از عضویت در یک فرقه مدعی عرفان و معنویت از ادامه تحصیل در دانشگاه بدون اطلاع خانواده انصراف داده است هشتم اسفندماه 88 از منزل خارج می شود و تنها یک یادداشت از خودش به جا می گذارد:« بابا و مامان عزیز؛ مدتی برای مراقبه و خودسازی پیش یکی از دوستان قدیمی می روم». این بار پدر و مادر در شکستن بغضشان همنوا می شوند و اشک ریزان می گویند در این 64 روز کارشان شده است غصه، پلیس، پزشکی قانونی، بیمارستان و فرار از پاسخگویی به اقوام و آشناها از ترس آبرو. پدر می گوید:«به خدا ما خانواده آبروداری هستیم. دخترم از نظر مالی چیزی کم نداشت. ما با او بسیار منطقی رفتار می کردیم. نمی دانیم دخترمان عضو کدام یک از این گروه های دروغگو شده؛ چون تودار بود و چیزی بروز
نمی داد. ولی مسئولان را قسم می دهیم این دسته های منحرف را تار و مار کنند»

 











بزرگ‌ترین کلاهبردار عرفانی قرن بیست و یک





با آن ریش بیشتر از بلندش(!) و کلاه مخصوصی که بر سر گذاشته، قیافه‌ای حق به جانب و روحانی پیدا کرده. بدون تردید، او از سر عمد در پشت این ظاهر موجه پنهان شده. پوسترهای نفیسی از ژست‌های گوناگون او در کتاب‌فروشی‌ها و برخی مراکز فرهنگی قابل مشاهده و خرید است.

عجب شکل و شمایل غلط‌اندازی! برای ما آدم‌ها که عموماً عقلمان به چشممان است و بیشتر اوقات درباره آدم‌های دیگر از روی ظاهرشان داوری می‌کنیم، دیدن چنین قیافه‌ای گمراه‌کننده است. هیچ کس نمی‌تواند از سیمای این فرد بفهمد که او از نظر اخلاقی و مالی یک شخصیت فاسد است.
پس از انتشار مطلبی با عنوان «چرا کتاب‌های یک مروج فساد در ایران منتشر می‌شود؟» (عرفان جنگلی و ترویج جامعه ستیزی» در شماره پیشین روزنامه جوان، یکی از هواداران این فرد- اشو یا همان رجنیش- با عصبانیت تمام پرسید که در هیچ‌کدام از کتاب‌های اشو، جملاتی که شما از او نقل کرده‌اید نیامده است؛ اینها را از کجا آورده‌اید؟
منظور این هوادار این عبارات بود: «مساجد و کلیساها (تمام اماکن معنوی) از خدا خالی‌اند و کابین‌های عشق (اماکنی که در آن روابط غیراخلاقی صورت می‌گیرد) مملو از خدا هستند!»، «هیچ قانونی در دنیا وجود ندارد و نظم درهرج ومرج است!»، «خدایی وجود ندارد و مریدان من همه خدا هستند!» و «بی بند وباری و لاقیدی اخلاقی برای رسیدن به حقیقت هستی!»
واقعیت این است که مترجمان و منتشرکنندگان کتاب‌های اشو در ایران که چند سالی است از این طریق یک کاسبی پررونق به راه انداخته‌اند برای دور زدن بخش ممیزی وزارت ارشاد از در تکنیک وارد شده‌اند؛ یعنی یا این جملات و عبارات را ترجمه نمی‌کنند یا محتوای آن را تلطیف کرده و زیرکانه تنظیم می‌کنند. خوانندگان فارسی زبان کتاب‌های اشو نیز باید هوشیار بوده و در دام جملات دلفریب و جذاب این فرد مدعی گرفتار نشوند. شخصیت و اندیشه واقعی اشو را در کتاب‌های منتشر شده به زبان فارسی نباید جست. برای آگاهی از افکار مسخ‌کننده این پایه‌گذار «عرفان جنگلی- حیوانی» بهترین راه مراجعه به کتاب‌های زبان اصلی و انگلیسی اوست.
در اینجا این پرسش به ذهن می‌رسد که آیا کارشناسان بخش ممیزی کتاب از سابقه و اندیشه‌های واقعی اشو اطلاع ندارند؟ آیا بی‌خبرند که این فرد مدعی عرفان در سال 1985 به دلیل فساد اخلاقی و مالی از اقامتگاهش اخراج شده؟ آیا از اثرات مخرب اندیشه‌های اشو بر افراد جامعه به ویژه جوانان و سوق دادن آنان به سمت شکستن حریم‌های قانون و اخلاق خبر دارند؟ آیا مطلع هستند که بر مبنای افکار اشو، خانواده یک نهاد فاسد قلمداد شده و جوانان به فرار از ازدواج دعوت می‌شوند؟ آیا مطلع هستند که مبنای اندیشه‌های اشو، ترویج برهنگی در خانواده و اجتماع است؟ (آنجا که می‌گوید: فرزندانتان را از کودکی عادت دهید که برهنه زندگی کنند.)
در هر صورت، انتشار و توزیع کتاب‌های اشو در سطح گسترده و با طرح‌های فانتزی و زیبا در کشوری چون ایران که از قرن‌های دور تا به امروز یک جامعه اخلاقگرا بوده است، می‌تواند نسل جوان و نوجوان را به «مسخ هویت» دچار کرده و به گرداب بی بندوباری اخلاقی بکشاند. دمخور شدن با بینش اشویی، روح بی‌احترامی ‌به اجتماع، قانون و اخلاق را در کالبد اندیشه‌ای افراد می‌دمد. او به راستی بزرگ‌ترین کلاهبردار عرفانی قرن بیست و یکم و بی رحم ترین «مسخ‌گر هویت» انسان عصر مدرنیته است.






شبکه‌سازی مشکوک ارباب «حلقه»

بر اساس آخرین اخبار و اطلاعات دریافتی از تماس های هموطنان با روزنامه جوان، شبکه مدعی عرفان «حلقه» یا همان «عرفان کیهانی» در شمال غرب کشور و در شهرهای اصفهان، همدان، کرمانشاه، تهران، یزد، یاسوج و شیراز در حال فعالیت و عضوگیری است. انتشار دو مطلب با عناوین «بازی ارباب حلقه با شعور کیهانی» و «عرفان کیهانی در اسارت فرقه حلقه» در این روزنامه در کنار واکنش های حمایت آمیز طیف وسیعی از مخاطبان، واکنش تقابلی تعدادی ازهواداران این فرقه را در پی داشت.

در مورد این گروه مدعی عرفان که در حال حاضر جزء فرقه های نوپدید عرفان های دروغین در کشور به شمار می آید، طرح پرسش های زیر ضروریست:

اگر قصد آقای مهندس«ط»- رئیس فرقه حلقه-  فقط اثبات یک فرضیه علمی به نام طب فرادرمانی است پس دیگر چه نیازی به شبکه سازی و عضوگیری دارد؟ کدام عالم و دانشمندی را در دنیا می توان سراغ گرفت که برای اثبات فرضیه علمی خود دار و دسته راه انداخته و ضمن عضوگیری از افراد، برای آن ها پرونده عضویت تشکیل داده باشد؟! حتی داروین – زیست شناس جنجالی- هم برای اثبات فرضیه اش «منشأ انواع» که اعلام نبرد با کلیسا بود اینگونه مثل آقای «ط» رئیس فرقه «حلقه» خودش را به تکاپو نینداخته بود!

چرا این فرد اقدام به تشکیل محافل و حلقه های گوناگون در نقاط متعدد کشور کرده؟ هزینه اداره این حلقه ها از کجا تأمین می شود؟ اگر مسئله آقای «ط» یک بحث تخصصی پزشکی است چرا پای عوام را به این ماجرا باز کرده و حتی در برخی روستاهای تبریز، مشهد، کرمانشاه، همدان، یزد و... از میان افراد عامی، کم سواد و بیسواد نیرو جذب کرده است؟ یک فرد عامی و بیسواد چه نقشی در اثبات یک فرضیه علمی(!) می تواند داشته باشد؟

اگر جنب و جوش های آقای «ط» بر سر یک مسئله پزشکی است، ربط دادن این مسئله به عرفان کیهانی و باز کردن پای ماوراء به آن چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ تشکیل حلقه هایی موسوم به مریدان در اطراف آقای «ط»، برای رسیدن به چه هدف یا اهدافی باید تعبیر شود؟

تجربه های تاریخی و اجتماعی نشان می دهد افرادی که در لوای مسائل جذابی همچون عرفان، ماوراء، متافیزیک و اعمال خارق العاده اقدام به تشکیل تیم کرده و شبکه اجتماعی می سازند بدون شک اهداف خاصی را دنبال می کنند که در چند محور قابل بررسی است: تجارت و کسب ثروت، رسیدن به شهرت و کسب قدرت.




غیب شدن دختران در شبکه های کاذب عرفان

سراسیمه در حالی که چند شماره اخیر روزنامه جوان را در دست دارند وارد دفتر روزنامه می شوند. یک زن و شوهر حدوداً 50 ساله هستند که اضطراب و نگرانی از سر و رویشان می بارد. نمی دانند از کجا شروع کنند اما بالاخره به سخن می آیند. دخترشان که 26 ساله است الان 64 روز است که غیبش زده!

مادرش در حالی که بغضش را پنهان نمی کند می گوید:«از مدتی پیش، دخترم رفتارهایش تغییر کرد. ساعت ها در اتاقش را می بست و بیرون نمی آمد. هر وقت از او می پرسیدیم چرا خودش را زندانی می کند، می گفت به او الهام می شود که چه کار بکند و چه کاری را انجام ندهد».

پدرش می گوید:«وقتی در روزنامه شما درباره عرفان های دروغین خواندم گفتم شاید شما بتوانید ما را کمک کنید». این دختر 26 ساله که پس از عضویت در یک فرقه مدعی عرفان و معنویت از ادامه تحصیل در دانشگاه بدون اطلاع خانواده انصراف داده است هشتم اسفندماه 88 از منزل خارج می شود و تنها یک یادداشت از خودش به جا می گذارد:« بابا و مامان عزیز؛ مدتی برای مراقبه و خودسازی پیش یکی از دوستان قدیمی می روم». این بار پدر و مادر در شکستن بغضشان همنوا می شوند و اشک ریزان می گویند در این 64 روز کارشان شده است غصه، پلیس، پزشکی قانونی، بیمارستان و فرار از پاسخگویی به اقوام و آشناها از ترس آبرو. پدر می گوید:«به خدا ما خانواده آبروداری هستیم. دخترم از نظر مالی چیزی کم نداشت. ما با او بسیار منطقی رفتار می کردیم. نمی دانیم دخترمان عضو کدام یک از این گروه های دروغگو شده؛ چون تودار بود و چیزی بروز نمی داد. ولی مسئولان را قسم می دهیم این دسته های منحرف را تار و مار کنند».

تعدادی از زنان و دخترانی که به عضویت نحله ها و فرقه های مدعی عرفان در می آیند پس از مدتی ناپدید می شوند. برخی از آن ها دوباره بر می گردند و برخی دیگر هم پیدایشان نمی شود.  در تحلیل مفقود شدن این افراد بر اساس اطلاعاتی که از گروه های انحرافی معنویت وجود دارد می توان این فرقه ها را به چند دسته تقسیم کرد:

دسته اول: با توجه به دلایل مادی و غیراخلاقی اثبات شده ای که در اندیشه پایه گذاران این فرقه ها وجود دارد، برخی از این گروه ها پس از فریب زنان و دختران، آنان را به بهانه انجام «مراسم مراقبه جمعی»، «انقطاع از مادیات» و «طی کردن مرحله عزلت و گوشه نشینی» در راستای بهره برداری های نامشروع به خارج از کشور منتقل می کنند. بر این اساس، قاچاق دختران و زنان به خارج یکی از اقدامات فرقه هاست.

دسته دوم: برخی دیگر از این فرقه ها که داخلی بوده و ارتباطی با محافل زیرزمینی خارج از کشور ندارند، به بهانه های معنوی و عرفانی، دختران و زنان عضو را به مکان نامعلومی برده و به صورت گروهی مورد آزار و اذیت قرار می دهند.

دسته سوم: در بین این فرقه های گمراه، گروه هایی هم هستند که بر مبنای یک توهم، خودشان را متصل به انوار غیبیه و الهامات ماورائی می دانند. این طیف، دختران و زنان را به اماکن ویژه ای که برای اینگونه فعالیت ها دارند برده و به نام «خودسازی» حجم سنگینی از القائات و توهمات را به ذهن آنان سرریز می کنند. این دسته از دختران و زنان پس از بازگشت، دچار انواع بیماری های روحی از جمله پارانوئید و شیزوفرنی شده و در نهایت سر از تیمارستان و ملاقات های پی در پی با روانپزشک در می آورند.





شبکه کاذب اکنکار و جعل شناسنامه اعتقادی

«هر ایرانی در هر سه شنبه رأس ساعت ده و نیم شب به مدت حداقل 20 دقیقه

با تکرار سه بار کد

کلمه ای «اکیست های کوهستان» می تواند به قسمتی از جریان «اک» متصل شود و به انتظار تجربه ای از نور و صوت خداوند بنشیند»! این فراخوان، بخشی از به اصطلاح «مراقبه جمعی فرقه اکنکار» است که یکی از شبکه های نوپدید عرفان های دروغین در دوران معاصر به شمار می رود؛ فرقه ای که طی سال های گذشته توانسته است به صورت زیرزمینی در ایران فعالیت کرده و از میان اقشار گوناگون به ویژه جوانان یارگیری کند. فردی را که به عضویت این شبکه در می آید «اکیست» می خوانند.

طی مکاتبات و مباحثاتی که با تعدادی از اعضای این شبکه انجام شد این نکته مهم به دست آمد که بیشتر افرادی که جذب این شبکه اجتماعی انحرافی شده اند از حقایق پنهان در اندیشه گردانندگان اصلی اکنکار و اسرار مگوی در رأس هرم نشستگان این تفکر ناآگاهند.

بنیانگذار اکنکار یک آمریکایی بنام «پال‌ توئیچل» است که این فرقه را در سال 1965 میلادی پایه گذاری کرد. او که از یک ارتباط نامشروع به دنیا آمده، به افراط در نوشیدن مشروب به ویژه در دوران سربازی شهرت دارد. از دیگر سرگرمی های «پال‌ توئیچل» زیاده روی در برپایی مهمانی و پارتی‌ بوده است. او مدتی هم در کسوت یک خبرنگار، در حوزه سفرهای دینی مشغول به کار بوده و پس از اخراج از روزنامه، به استخدام کلیسا در آمد.

«هارولد کلمپ» رهبر فعلی اکنکار را که در آمریکا مستقر است همگان به عنوان یک دائم الخمر می شناسند که در اثر زیاده روی در نوشیدن مشروبات الکلی، بیشتر اوقات بالا می آورد. برگزاری جلسات مشترک زن- مرد و دختر- پسر، ساده و اثرگذارترین تکنیک این فرقه برای افزایش هواداران است.

یکی از شگردها و تکنیک هایی که رهبران اکنکار برای جذب افراد به این شبکه از آن بهره می گیرند «پرونده سازی اکیستی برای استوانه ها و شاخص های اجتماعی، فرهنگی و ادبی ملت ها» است؛ به این شیوه که در یک سرقت تاریخی، شخصیت های ملی و محبوب هر کشوری را یا به عنوان یکی از رهبران اکنکار معرفی می کنند و یا آن ها را پیرو این اندیشه جلوه می دهند. این اقدام که نوعی «جعل شناسنامه اعتقادی» برای مشاهیر و بزرگان به شمار می آید در جذب افراد به ویژه کسانی که نگرش های ناسیونالیستی و ملی گرایانه در روحیات آن ها پررنگ است، اقدامی نتیجه بخش ارزیابی می شود.

رهبران اکنکار که عموماً در آمریکا، اروپا، هند و چین مستقر هستند برای یارگیری از جامعه ایران به «جعل شناسنامه اعتقادی» برای چند تن از بزرگان ادب و اندیشه این سرزمین اقدام کرده اند. به عنوان نمونه ادعا می کنند که حافظ شیرازی، مولانا، شمس تبریزی، خیام و فردوسی از پیروان سرسخت اکنکار هستند!

آنها در ادعایی طنزآلود می گویند که فردی بنام «فوبی کوانتز»- یکی از رهبران اکنکار- استاد و معلم فردوسی در قرن دهم بوده است! در حالی که هیچ سند تاریخی معتبری در این باره وجود نداشته و حکیم فردوسی هم هیچگاه در دوران حیاتش چنین شخصی را ندیده است. از دیگر جعلیات این نحله برای گسترش «اک» در ایران، این ادعاست که مولانا پیر و نگهبان شریعت کی سوگماد در معبد ساکاپوری در منطقه علی است. آن ها همچنین مدعی هستند که خیام، مسئول شفادهی در جهان اثیری است!

از دیگر ادعاهای اکیست ها این است که می گویند تمام پیامبران آسمانی در مکتب «اک» دوره های اکنکار را گذرانده و از طریق این مکتب به شرایط پیامبری دست یافته اند!




سلاخی حیا و اخلاق در قربانگاه اکیست ها



یکی از ویژگی های مشترک در فرایند یارگیری و جذب عضو فرقه ها، شبکه ها و نحله های انحرافی عرفان و مدعی موضوعات مابدالطبیعه در ایران، بهره گیری از اصل «جذابیت جنسیتی» است که بر اساس آن، فرقه ها اقدام به راه اندازی مهمانی ها، نشست ها و پارتی های مختلط «دختر و پسر» و «زن و مرد» می کنند.

تأکید این فرقه ها بر استفاده از این تکنیک در جوامعی که روابط زن و مرد و دختر و پسر بر اساس هنجارها و ارزش های دینی تعریف می شود بیشتر است.

یکی از شبکه هایی که اصرار ویژه ای بر استفاده از اصل «جذابیت جنسیتی» دارد فرقه «اکنکار» است که در شماره 3114 روزنامه جوان در مطلبی با عنوان «شبکه کاذب اکنکار و جعل شناسنامه اعتقادی» به مخاطبان معرفی شد. اکیست ها معتقدند که تنها راه رسیدن به نور و صوت خداوند، آموزه های اکنکار است! «پال توئیچل» بنیانگذار این شبکه و «هارولد کلمپ» رهبر فعلی اکیست ها در نوشیدن مشروبات الکلی شهره هستند. هارولد کلمپ در آمریکا مستقر است و برنامه های فرقه را از همان جا به اعضا ابلاغ می کند.

هر چند استراتژیست ها و هدایتگران این جریان فاقد اصالت در مانیفست و جزوه های اکنکار بر پرهیز از روابط نامشروع دختران و پسران پیش از ازدواج تصریح می کنند اما آن چه که در محافل و جلسه های آنان رخ می دهد از یک واقعیت دیگر پرده بر می دارد و آن این است که آنچه در جزوه ها آمده نقابی است بر اهداف ضدارزش و هدفمند رهبران اکنکار.

بدون شک، فرقه هایی که به نام دین و معنویت در جوامع دینی ظاهر می شوند تمام تلاش خود را به کار می گیرند تا با نشان دادن ظاهری موجه از خود، اظهاراتشان به گونه ای نباشد که با واکنش شدید اجتماعی روبرو شوند. اکیست ها هم از آن جا که به حساسیت های دینی و اعتقادی مردم ایران واقف هستند در ظاهر به گونه ای سخن می گویند که دایره واکنش ها و اختلافات در حد مباحث تئوریک عرفانی و معنوی باقی بماند. به عنوان نمونه، یکی از نکات انحرافی اکیست ها برای ایجاد زمینه بحث و جدل با پیروان ادیان آسمانی این است که مدعی هستند تمام پیامبران الهی دوره های آموزشی اکنکار را گذرانده اند! در حالی که این فرقه در سال 1965 و در آمریکا تأسیس شده است. اکیست ها با طرح چنین نکته هایی در حقیقت به دنبال معطوف کردن تمرکز منتقدان و مخالفان جریان «اک» هستند تا بتوانند مخالفان را به سطح و ظاهر ماجرا مشغول کرده و برنامه های اصلی خودشان را پیش ببرند؛ برنامه هایی همچون «شکستن حریم روابط جنسیتی».

اکیست ها با برگزاری جلسات و پارتی های مختلط دخترانه- پسرانه و زنانه- مردانه با عنوان جلسات «تزریق عشق» تلاش دارند تا مرزهای حیا، احترام و اخلاق را در روابط زنان و مردان و دختران و پسران بشکنند. جلسات «تزریق عشق» اکیست ها در نهایت به «ازدواج عرفانی» دختران و پسران منتهی می شود!






درباره مکاتب عرفانی نوظهور



حمیدرضا مظاهری سیف، پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در نوشتار زیر به تبیین و کالبدشکافی پدیده عرفان های نوظهور پرداخته است.

*******
عرفان‌های وارداتی یا عرفان‌های انحرافی یا عرفان‌های سکولار، عناوین متفاوت و اسم‌هایی با معانی متنوع هستند که هر کدام می‌توانند به ویژگی‌ها و ابعادی از یک جریان تازه‌ که شاید چهار دهه است در غرب شروع شده و کل دنیا را هم دربر گرفته، اشاره ‌کنند.

قصه عرفان‌های دروغین از آنجا شروع می‌شود که پس از کنار گذاشتن دین و اعتقادات مذهبی در غرب، بحران معنویت بنیاد تمدن غرب را متزلزل کرد و زندگی به سبک غربی برای مردم غیر قابل تحمل شد. در پی این بحران‌های معنوی و معرفتی جنبش‌های دانشجویی در دهه‌های 1960 و 1970 آمریکا و اروپا را فراگرفت. این امر باعث شد تمدن غرب در صدد ترمیم خودش برآید. یعنی بعد از سال‌ها کنار گذاشتن دین و کوشش در جهت حذف معنویت و باور به عالم ماوراء ماده، مشکلات و بحران‌های روانی و اجتماعی متنوعی برای غرب پیش آمد که همه بر آمده از عدم پاسخگویی مدل زندگی مدرن به نیازهای ژرف انسانی بود.

تمدن غرب همانطور که با نظریه دولت رفاهی در برابر گسترش مارکسیسم و کمونیسم خود را ترمیم کرد و پایدار نگه داشت در برابر تمنای فطری خداجویی و معنویت‌خواهی انسان معاصر و گسترش ادیان آسمانی و معنویت‌های راستین دست به ترمیم خود زد و جریان‌های متنوعی را به نام معنویت، عرفان و حتی دین معرفی کرد و به سبک تبلیغات کالاهای اقتصادی به ترویج آنها در دنیا پرداخت. کسانی نظیر «پائولو کوئیلو»، «لوئیز هی»، «ماهاریشی ماهش» و دیگران چگونه می‌توانستند عالم‌گیر شوند اگر شبکه‌های گسترده نشر و پخش و رسانه‌ها و سرمایه‌های عظیم به حمایت از آنها به کار نمی‌افتاد؟

امروزه این جریان‌های معنویت‌گرای نوظهور به نام ادیان عصر جدید شناخته می‌شوند و همانطور که ما در دانشگاه‌های‌مان چند واحد معارف و اخلاق داریم، دو واحد ادیان عصر جدید در برنامه واحدهای عمومی دانشگاه‌های معتبر دنیا نظیر دانشگاه ویرجینیا تدریس می‌شوند و دانشجوها با آنها آشنا می‌شوند، تا برای ارضاء امیال و انگیزه‌‌های معنوی خود از آن‌ها استفاده کنند.
عرفان‌های وارداتی یا عرفان‌های انحرافی یا عرفان‌های سکولار، عناوین متفاوت و اسم‌هایی با معانی متنوع هستند که هر کدام می‌توانند به ویژگی‌ها و ابعادی از یک جریان تازه‌ که شاید چهار دهه است در غرب شروع شده و کل دنیا را هم دربر گرفته، اشاره ‌کنند.

برای تولید این دین‌ها معمولا به سمت سنت‌های کهن معنوی رفتند؛ از سنت‌هایی که در بین قبایل سرخ‌پوستی آمریکا بود تا سنت‌های معنوی بودیسم و هندوئیسم در شرق دور. این دین‌ها تا حدودی می‌توانستند آسیب‌هایی که ساکنان تمدن غرب را آزرده می‌کرد و رنج می‌داد و آن‌ها را با مشکلات و بحران‌هایی مواجه می‌کرد ترمیم کنند. غربی‌ها حتی سراغ ادیان راستین هم آمده‌اند یعنی اکنون در غرب عرفان‌های اسلامی به خصوص بعضی از گرایش‌هایش که ما آنها را به اسم صوفیان می‌شناسیم، کمابیش طرفدار دارد. بعضی از بزرگان فرقه‌های تصوف در دنیای اسلام در غرب خیلی طرفدار دارند و به آنها خیلی بها داده می‌شود. هرچند که ما این فرقه‌ها را خیلی داخل چارچوب اسلام نمی‌بینیم. اما به هر حال با تمام انحراف‌هایی که دارند، تصوف اسلامی را نمایندگی می‌کنند که البته جای تاسف است.

• عرفان سرخ پوستی
• شامانیسم (اندیشه‌های کارلوس کاستاندا)
• بلک متال (مرلین منسون)
• عرفان نئو بودیسم و تائوئیسم
• ماهاریشی ماهش(tm)
• فالون دافا
• دالایی لاما:" کسی که به دیگران ظلم می‌کند،‌ خودش بیش از همه ناراحت می‌شود و نباید کاری باهاش داشت."
• عرفان هندویی
• تانترا
• اوشو:" زندگی شادی است،‌ خدا شادی است و هیچ چیز جز خدا وجود ندارد."
• عرفان یهودی و مسیحی
• کابالا
• پائولو کوئیلیو

البته در این جریان‌ها آموزه‌های ارزنده‌ای وجود دارد، زیرا به هر حال بر سر سفره ادیان و پیامبران نشسته‌اند، اما تحریفاتی که وارد سنت‌های معنوی ادیان شده کاملا در عرفان‌های دروغین ظهور و بروز یافته و یک عده‌ای را دارد دنبال خودش می‌کشاند. و زیانش از سودش بیشتر است. و برآیند نهایی آموزه‌های درست و نادرست این جریان‌ها به نادرستی و کژی میل می کند.
در کنار همه اینها جریان معنویت‌گرای راستین هم در غرب دارد شکل می‌گیرد که البته اینها را ما از حوزه معنویت‌های انحرافی و سکولار خارج می‌کنیم. یعنی به واقع عرفان ناب اسلامی، مسیحی و حتی یهودی در دنیای امروز دارد مورد توجه قرار می‌گیرد و آنهایی که محقق‌تر و اندیشمند‌تر هستند به سمت این جریان‌های معنوی پیش میروند. ولی به طور کلی آن چیزی را که ما به عنوان معنویت‌ انحرافی می‌شناسیم و با این عنوان این جریان‌ها را دسته‌بندی می‌کنیم، طیف وسیعی را شامل می‌شوند که اینها شاید جوهره مشترکشان این باشد که می‌خواهند از عالم ماده فراروی داشته باشند و به این نظام شالوده تحکیم شده تمدن مدرن نه بگویند.

ما در اخلاق و معنویت و عرفانی که تاکنون داشته‌ایم کمتر نگاه و رویکرد پیامد‌گرانه داشته‌ایم، به این معنا که بیاییم پیامد‌های مثبت اخلاقی زیستن، معنوی زیستن و عرفانی زیستن و حتی دینی زندگی کردن را معرفی کنیم. بیشتر نگاهمان وظیفه‌گروانه و تکلیف‌گروانه بوده است. یعنی گفتمان تکلیفی داشته‌ایم نه نتیجه‌گرایانه.
همه اینها امروز معنویت خوانده میشوند. و بسیاری از آن‌ها از دل ادیان برنیامده‌اند. شما از فرقه‌های متال و رپ بگیرید تا حتی اسلامگراها، کل این طیف معنویت‌گرا نامیده می‌شوند که بعضی‌هایشان به سنت‌های راستین معنوی و الهی روی آوردند و برخی بیرون این حوزه هستند.

اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم باید بگوییم معنویت‌گرایی مورد بحث از مواد مخدر شروع می‌شود و حتی روابط آزاد سکس را هم به اسم معنویت‌گرایی شامل می‌شود، تا ریاضت کشیدن و رژیم‌های غذایی ویژه‌ مثل گیاه‌خواری و اعتقاد به تناسخ. حتی بسیاری از معنویت‌های انحرافی اعتقاد به خدا را هم اما به صورت خیلی تحریف شده مطرح می‌کنند. مثلا مکتب اکنکار صریحا خدا را مطرح می‌کند، اما این حرف‌ها هماهنگ با مبانی مستحکم دینی نیست. و نمی‌تواند واقعاً زندگی انسان را تغییر دهد. ممکن است او را آرام یا سرگرم سازد تا دیگر مثل دهه‌های گذشته دست به جنبش‌های فراگیر اجتماعی نزند، و منافع سرمایه‌داری و نیروهای مسلط دنیا را به خطر نیاندازند اما از این که به راستی روح انسان را به سرچشمه اصلی و الاهی آن باز گرداند و به وصال با زیبایی و دانش و قدرت و شکوه و عشق مطلق برساند عاجز و ناتوان است.

دلایل شیوع این عرفان‌ها متعدد است. از مهم‌ترین این دلایل این است که ما مدل زندگی‌مان را داریم از غرب وارد می‌کنیم؛ از استفاده از تکنولوژی گرفته تا نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی. خوب نبودن این امربرای نخبگان ما محرز است. لذا پژوهشگاه‌هایی را داریم که با جدیت تمام در جست‌وجوی نظام اجتماعی اقتصادی و سیاسی اسلام هستند، اما به هر حال از نحوه شهرسازی‌مان گرفته تا نرم‌افزارهای حکومتی و اجرایی و مدیریتی جامعه‌مان را داریم از غرب می‌گیریم و علت‌اش این است که ساماندهی زندگی نیاز به دانش دارد و دانشی که ما داریم کاملا دانش غربی است و آنها هم در راستای ارزش‌های خودشان این دانش را تولید کرده‌اند. بنابراین چون مدل زندگیمان غربی است، در معنویت هم نسبت به معنویت‌ غربی پذیراتر هستیم. زیرا انسجام ساحت‌های مختلف زندگی را در راستای ارزش‌های غربی حفظ می‌کند. لذا اکنون ما به راحتی معنویت غرب را میپذیریم و این معنویت با سایر نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی غرب تعریف شده و سازگار است.

متاسفانه عرفای ما نیز در ارتباط برقرار کردن با انسان امروز ناتوان هستند و نمی‌توانند وارد حوزه نیازها و انتظارات انسان امروز شوند. این باعث شده است که عرفان‌های دروغین به راحتی با انسان امروز حرف بزنند و ادبیاتشان را به ما تحمیل کنند. مثلا ما هیچ وقت تاثیرات عرفان را در شاد زیستن بیان نکردیم، به همین دلیل عرفان‌های دروغین توانسته‌اند جای عرفان‌ راستین را در برقراری ارتباط با مردم بگیرند. ما می‌توانیم مباحثی را مثل اخلاق خلاقیت، اخلاق شاد زیستن و اخلاق موفقیت را مطرح کنیم، زیرا ظرفیت‌های بالایی در منابع عرفانی خود در این زمینه داریم. مثلاً حضرت علی علیه السلام می فرمایند: "من اخلَصَ بلغ الآمال." کسی که اخلاص بورزد به آرزوهایش میرسد. (غرر الحکم حدیث 7675) ما در اخلاق و معنویت و عرفانی که تاکنون داشته‌ایم کمتر نگاه و رویکرد پیامد‌گرانه داشته‌ایم، به این معنا که بیاییم پیامد‌های مثبت اخلاقی زیستن، معنوی زیستن و عرفانی زیستن و حتی دینی زندگی کردن را معرفی کنیم. بیشتر نگاهمان وظیفه‌گروانه و تکلیف‌گروانه بوده است. یعنی گفتمان تکلیفی داشته‌ایم نه نتیجه‌گرایانه.

قصه عرفان‌های دروغین از آنجا شروع می‌شود که پس از کنار گذاشتن دین و اعتقادات مذهبی در غرب، بحران معنویت بنیاد تمدن غرب را متزلزل کرد و زندگی به سبک غربی برای مردم غیر قابل تحمل شد. در پی این بحران‌های معنوی و معرفتی جنبش‌های دانشجویی در دهه‌های 1960 و 1970 آمریکا و اروپا را فراگرفت. این امر باعث شد تمدن غرب در صدد ترمیم خودش برآید. یعنی بعد از سال‌ها کنار گذاشتن دین و کوشش در جهت حذف معنویت و باور به عالم ماوراء ماده، مشکلات و بحران‌های روانی و اجتماعی متنوعی برای غرب پیش آمد که همه بر آمده از عدم پاسخگویی مدل زندگی مدرن به نیازهای ژرف انسانی بود.

هر مکتب عرفانی و معنوی یک بخش عملی و اخلاقی (Etical) دارد. ما در بخش اخلاقی و عملی عرفان و معنویت‌مان بسیار تکلیفی و تحت تأثیر گفتمان احکام شریعت بوده‌ایم. اگر یک مقدار این گفتمان را متحول کنیم و به سمت گفتمان‌های پیامد‌گروانه برویم به نظر می‌آید که می‌توانیم عرفان و معنویت اسلامی را چه در جامعه خودمان و چه در دنیا خیلی بیشتر تبلیغ کنیم. در بخش عرفان نظری هم بسیار پیچیده و پر اصطلاح گفته‌ایم و نوشته‌ایم و کمتر توانسته‌ایم در قالب رمان و متون ساده‌تر برای سطوح مختلف سنی محصولات فرهنگی تولید کنیم. گذشته از این که اساساً نگاهمان به عرفان یک نگاه راز دارانه و با سرمشق "آهسته بگو تا کسی نشنود." بوده است. در حالی که امروز روزگار عوض شده است و دیگر عرفان شاهد پرده نشین نیست و روزی است که می‌توان عرفان را فریاد زد همه عالم را به سوی آن فراخواند و ابعاد عمیق و معنوی اسلام را ترویج داد و دنیا تشنه این معانی و حقایق است و اگر به اصل دست نیابد به بدلی پناه می‌برد.







حمیدرضا مظاهری- با افزایش خرافات و آسیب‌های معنوی صاحب این قلم به تازگی نظریه «بهداشت معنوی» را در مجامع علمی مطرح کرده و امیدوار است که با استقبال محققان و دانشمندان، راه‌حل‌هایی برای بخشی از مسائل و مشکلات امروز مردم پیدا شود.
نیاز به معنویت در روزگار ما از یک سو و افزایش بیماری‌های نا‌‌شناخته جسمی و روحی از سوی دیگر باعث شده است که مدعیان دروغین و عرفان فروشان درون‌تهی بازاری برای ترویج خرافات و بازیگری‌های خود پیدا کنند. در این بین عده‌ای که هوشمندتر هستند و با تشکیلات و کارگروهی وارد عمل می‌‌شوند، موفق‌تر بوده و گروهی از مردم گرفتار را به سوی خود جذب می‌کنند. وقتی کسی دچار مشکلات باشد بیش از اینکه به اشکالات مدعی حل مشکل فکر کند، در جست‌وجوی نتیجه است و نسبت به تناقض‌ها، دروغ‌ها و کژروی‌های طرف مقابل چشم فرو می‌بندد و تجربه را بر تحقیق مقدم می‌کند. حتی ممکن است خطاهای آشکاری را به عنوان اینکه شاید من نمی‌فهمم، فروبگذارد، تا روزنه امیدی را برای درمان دردها و پایان رنج‌های خود از دست ندهد و صد البته آمیخته شدن موضوع خطیر درمان با اسرار پیچیده عرفان، کار اندیشه‌ورزی و تحقیق را دشوار می‌سازد و برای کسانی که شتابزده در انتظار نتیجه هستند، زمینه‌ساز سست گرفتن رشته خرد و تحقیق می‌شود.
«عرفان حلقه» اما چند سالی در کشور ما تاخت و تحلیل‌های نقادان و هشدارهای دلسوزان کمتر اثری می‌گذاشت. اشتیاق و ساده‌دلی عده‌ای از یک سو و اشتباه و سهل‌انگاری مسئولان از سوی دیگر بستر گسترش سرطانی این جریان فریبنده و پرتناقض را در کشور فراهم کرد؛ تا جایی که شبکه هرمی آموزش عرفان حلقه در تمام کشور گسترده شد و شاید امروز دیگر نتوان از پیشرفت آن جلوگیری کرد، مگر با ایجاد یک نهضت روشنگری و هوشیاری گروهی از مردم که مخاطب این جریان بوده‌اند. در این مقال، به جایگاه معنوی عرفان حلقه و سپس نمونه‌هایی از تناقض‌گویی‌های آنها اشاره می‌شود.

عرفان حلقه در جغرافیای معنویاز دیدگاه عرفانی سراسر عالم هستی رحمت عام الهی است. مؤمنان و کافران، خوبان و بدان، حقیقت‌طلبان و حقیقت‌ستیزان و حتی شیاطین و فرشتگان غرق در رحمت عام یا رحمت رحمانی هستند. رحمانیت خداوند هیچ مقابل و متضادی ندارد. اما رحمت خاصه یا رحیمی خدا مخصوص خوبان و حقیقت‌جویان و دوستان خداست و در مقابل آن قهر و غضب الهی است.
خداوند با رحمانیتش به شیطان فرصت داد و به بدکاران زندگی و نعمت می‌دهد تا یا خود را تغییر دهند و به رحیمیت خداوند راه‌یابند یا در قهر او غوطه‌ور شوند. بنابراین رحمانیت او هیچ خصوصیتی ندارد و همه را در برگرفته است. از یک جهت هم شامل رحیمیت خدا و هم شامل قهر و غضب اوست و نتیجه برخورداری از رحمانیت هم هدایت است و هم گمراهی و اضلال.
در عرفان حلقه ادعا این است که پیروان به حلقه‌های رحمانیت خداوند متصل می‌شوند و حقیقت رحمانیت هم فرصتی برای همنشینی با شیاطین و شرارت کردن است و هم مقدمه‌ای برای هم‌سخنی با فرشتگان و سیر به سوی معبود که البته هر کدام از اینها نشانه‌هایی دارد. اگر در فرصتی که رحمانیت خداوند به انسان داده به رحیمیت او بیندیشد و آن را بجوید به راستی اهل رحمت ‌است و به زودی در آغوش عشق و رحمت خاصه خداوند آرام خواهد گرفت و از او خواهد شنید:«ای جان به آرامش رسیده به سوی پروردگارت بازگرد در حالی‌که شادمان و راضی هستی و او نیز از تو خشنود و راضی است.» (فجر/27و28)
اما کسانی که به رحمانیت تکیه کرده و در آن فرومانده‌اند، مثل شیطان و بلکه شیاطین انسان‌نما خواهند بود که از فرصت‌ها و نعمت‌های الهی برای دور شدن و دشمنی با خدا استفاده می‌کنند و مورد قهر و ناخشنودی او قرار می‌گیرند. عرفان حلقه به اعتراف پایه‌گذاران آن برای اتصال به حلقه‌های رحمانی است (انسان‌از منظری دیگر/ صص 15تا18) و در طول این سال‌ها نه در دوره‌های آموزشی و نه در کتاب‌هایشان برای حلقه‌های رحیمیت تعریف و برنامه‌ای ارائه نداده است. بنابراین با صرف نظر از شواهد عینی که تسلیم شدن در برابر شیطان و وسوسه‌های نفسانی را در عرفان حلقه نشان می‌دهد، با تحلیل مدعای آنها بر اساس چارچوب نظری برآمده از عرفان، این جنبش شبه معنوی به روشنی در فضای شیطانی قرار می‌گیرد. در این باره نمونه‌هایی از تناقض‌گویی و خودپرستی‌ که در اساسنامه این فرقه موجود است، موضوع را کاملاً روشن می‌نماید.


واسطه فیض و اشتراک نظر با وهابیت!
پایه‌گذاران عرفان حلقه معتقدند:«رحمت عام شامل همه انسان‌ها می‌شود و انسان در این مورد،‌ حق انتخاب داشته و می‌تواند از آن استفاده نموده یا اجتناب نماید و برای برخوردار شدن از آن هیچ اجباری ندارد؛ سفره‌ای است که هر روز گسترده است، تا چه کسی به سوی آن دست برده، لقمه‌ای را بردارد. به طور کلی، همه انسان‌ها صرف نظر از نژاد، ملیت، جنسیت،‌ سن و سال، سواد و معلومات، استعداد و لیاقت‌های فردی،‌ دین و مذهب، گناهکاری و بی‌گناهی، پاکی و ناپاکی و... می‌توانند از رحمت عام الهی برخوردار شوند. فیض و رحمت الهی در انحصار هیچ گروه خاصی نیست.» (انسان از منظری دیگر/ص15)
این سخن اشکالاتی دارد که بر کسانی که تا حدودی با عرفان آشنا هستند پوشیده نیست، ولی به هر صورت در اساسنامه عرفان حلقه تبیین بیشتر موضوع آمده است. البته در اساسنامه، حلقه‌های رحمانیت با نام شعور الهی مورد اشاره قرار گرفته و این طور معرفی شده است:‌ «نظر به اینکه شعور الهی نیاز به هیچ مکملی ندارد، ‌لذا چیزی تحت هر نام و عنوان، قابل اضافه کردن به آن نبوده و این موضوع به راحتی قابل اثبات می‌باشد؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده، مشاهده می‌شود که حلقه وحدت همچنان عمل می‌نماید و این خود رسواکننده بدعت‌گذاران و متقلبان خواهد بود، که در دل این رابطه برای تشخیص حق از باطل وجود دارد. در این رابطه، هیچ گونه بدعتی پذیرفته نیست و فقط نشان‌دهنده میل فرد به خودنمایی و مطرح نمودن خود می‌باشد.» (عرفان کیهانی (حلقه)/ص103) بااین عقیده در دوره‌های آموزشی عرفان حلقه موضوع توسل به معصومین و زیارت و دعاهای مربوط مورد نفی و نکوهش قرار می‌گیرد و این دقیقاً شبیه موضع‌گیری وهابیان است که کشتن شیعیان را موجب ورود به بهشت می‌دانند. زیارت از نظر آنها مکان‌پرستی و توسل، شخص‌پرستی و روح‌پرستی و مرده‌پرستی است؛ حتی تکریم قرآن کریم را کتاب‌پرستی می‌پندارند و از خواندن آن که شفا و رحمت است، بر بالین بیماران جلوگیری می‌کنند. چنانکه در اصل دیگری از اساسنامه آمده است:«نام خداوند در رأس همه نام‌ها قرار دارد و خواندن و استعانت فقط سزاوار اوست و نقض آن شرک است(اصل اجتناب از من دون‌الله). مهم‌ترین مصادیق بارز شرک عبارتند از: شخص‌پرستی، روح‌پرستی، مرده‌پرستی، مکان‌‌پرستی، کتاب‌پرستی، خود‌پرستی، دنیاپرستی، ظاهرپرستی. بین انسان و خدا، تنها واسطه‌ای که وجود دارد، هوشمندی و شعور الهی (یدالله) است که به صورت‌های مختلف نقش یداللهی خود را ایفا نموده، پل ارتباط عالم پایین و عالم بالا می‌باشد.» (عرفان کیهانی (حلقه)/صص119و120)
نکته جالب در این اصل اینکه روح‌پرستی و کتاب‌پرستی و مکان‌پرستی حتی قبل از خودپرستی و دنیا پرستی ذکر شده است. حالا بر فرض صحت این حرف‌ها که پاکان و ناپاکان اگر بخواهند از رحمانیت برخوردارند و هیچ افزوده‌ای به شعور کیهانی و حلقه‌های رحمانی لازم نیست و همه بدعت‌گذاری و تقلب است؛ در جایی از مانیفست عرفان حلقه این طور می‌خوانیم:
«برای بهره‌برداری از عرفان عملی عرفان کیهانی (حلقه)، نیاز به ایجاد اتصال به حلقه‌های متعدد شبکه شعور کیهانی می‌باشد و این اتصالات،‌ اصل لاینفک این شاخه عرفانی است. جهت تحقق بخشیدن به هر مبحث در عرفان عملی، نیاز به حلقه خاص و حفاظ‌های خاص آن حلقه می‌باشد. اتصال به دو دسته کاربران و مربیان ارائه می‌شود که تفویضی بوده، در قبال مکتوب نمودن سوگندنامه‌های مربوط به آنان تفویض می‌گردد. تفویض‌ها، توسط مرکزیت که کنترل و هدایت‌کننده جریان عرفان کیهانی (حلقه) می‌باشد، انجام می‌گیرد.» (عرفان کیهانی (حلقه)/ ص80)


دروغگویی مربی حلقه، دال بر متصل نبودن او به فیض نیست(!)
به این ترتیب مربیان عرفان حلقه که اتصال را از مرکز مدیریت عرفان حلقه دریافت کرده‌اند می‌توانند آن را به دیگران انتقال دهند یعنی اتصال به رحمت عام الهی با وساطت فیض در سلسله مراتب عرفان حلقه امکان‌پذیر است! با این وصف یک مربی عرفان حلقه اگر چه دروغگو باشد و یا به ناپاکی‌های دیگر آلوده باشد، چون اتصال به رحمت عام الهی فراتر از این قیدهاست و چون او اتصال را از مرکزیت و سلسله مراتب عرفان حلقه و شعور کیهانی دریافت کرده و اجازه تفویض را هم گرفته است، می‌تواند آن را به دیگران منتقل کند، اگرچه گیرنده اتصال از مربی‌ خود پرهیزکارتر باشد، در غیر این صورت شاید، بلکه قطعاً به رحمت عام الهی نمی‌رسد!
بنابراین رحمت عام الهی با اجازه مرکزیت عرفان حلقه در دسترس بندگان خدا قرار می‌گیرد. توسل و توجه به انبیا و اولیا و واسطه فیض بودن آنها مردود است و تنها مرکزیت عرفان حلقه و سلسله مراتب مربیان آن واسطه فیض شعور الهی و اتصال به رحمت عام حق تعالی هستند.

رحمت عام خدا فقط در دست ماست(!)برای نقش واسطه فیض بودن مرکزیت و سلسله مراتب عرفان حلقه توصیف‌های زیبایی بیان شده است از جمله اینکه «از آنچه روزی آسمانی دارند، مانند روزی زمینی خود،‌ به دیگران انفاق کنند «مما رزقناهم ینفقون» و از اتصال خود برای آنها نیز ایجاد اتصال کنند.» (انسان از منظری دیگر/صص15و16) اما این توصیفات زیبا و استفاده تأویلی از آیات قرآن مشکل تناقض گویی را پیچیده‌تر می‌کند. چون از دیدگاه قرآن رحمت عام الهی در دسترس همه است و هیچ اختیاری برای استفاده از آن وجود ندارد، نعمت‌ها و مهلت‌هایی که بین مؤمنان و کافران مشترک است از رحمت عام سرچشمه می‌گیرد و کسانی که از آن درست استفاده کنند و در راه ایمان و شکرگذاری و عشق به خداوند قدم بردارند در حقیقت در حلقه‌ها یا مراتب رحمت خاصه و رحیمیت او متصل شده‌اند. «و کان بالمؤمنین رحیماً» (سوره مبارکه احزاب/آیه 43)
بنابراین تناقض بزرگ عرفان حلقه را می‌توانیم این طور عنوان‌گذاری کنیم: رحمت عام خدا فقط در دست ماست. اگر سازندگان این فرقه دست به ابتکار می‌زدند و نوع دیگری از رحمت الهی را تعریف می‌کردند - به نام رحمت حلقه‌ای - بهتر بود، البته باز هم دروغ می‌شد، ولی دست کم دیگر تناقضی وجود نداشت.
اگر بخواهیم با ادبیات عرفان حلقه سخن بگوییم، باید گفت، خودپرستی‌ها و خودنمایی‌های عرفان حلقه به این اندازه پایان نیافته و دامنه آن بسیار گسترده شده است. در واقع این فرقه نه تنها عقاید و تصورات خود را یگانه راه حقیقت می‌پندارد بلکه هیچ نام دیگری را غیر از نام خود مجاز نمی‌شمارد.
«هیچ کس حق معرفی این اتصال را با نام دیگری غیر از شبکه‌ شعور کیهانی یا شعور الهی نداشته، این کار فریب دیگران محسوب شده و باعث سوق آنها به سمت غیر از خدا (اصل اجتناب از من دون الله) و انحراف همگان خواهد شد و همچنین هر عاملی که فرد اتخاذ نموده تا بدان وسیله خود را مطرح نماید یا منجر به منیت و ادعای رجحان و برتری نسبت به دیگران شود، از انحرافات بارز هستند. (اصل اجتناب از اَنا خیر منه).» (عرفان کیهانی (حلقه)/صص90و91)
معلوم نیست اگر حقیقت ماجرا فرقی نداشته باشد تغییر نام چگونه موجب سوق به سمت غیر خدا و فریب دیگران خواهد شد؟ و جالب اینجاست که ادعای رجحان و برتری‌طلبی برای همه از انحرافات بارز است اما در خصوص سازندگان عرفان حلقه، انحراف نیست؛ اگر چه در حد پرستیدن نام خود باشد. اگر عرفان حلقه درست است، چه اشکالی دارد که گروهی به جای شعور کیهانی بگویند، شعور جهانی، یا روح کیهانی، یا آگاهی الهی،‌ یا شعور هستی، یا هوشیاری خلاق، یا نیروی بیکران، یا نیروی الهی، یا هر نام دیگر؟
این در حالی است که درباره خداوند معتقدند، اگر چه با نام‌های گوناگون یاد شود، چون منظور و مقصود، یکی است، خواندن او به نام‌های گوناگون در ادیان مختلف اشکالی ندارد.


درمانگری شیطانی و نفی قرآن و پیامبر(ص)
اساسنامه عرفان حلقه همه کسانی را که بر رحمت الهی چیزی می‌افزایند، متقلب اعلام می‌کند و اثبات این تقلب و بدعت‌گذاری به این است که با حذف آن عامل، حلقه وحدت که همان حلقه‌های شعور کیهانی یا رحمانیت است، همچنان عمل می‌کند. (عرفان کیهانی (حلقه)/ ص103) به طور مصداقی و روشن توسل به اهل بیت علیهم‌السلام و قرآن کریم در تعالیم عرفان حلقه افزوده‌های متقلبانه است و طلب اتصال از طریق تشکیلات عرفان حلقه درست و صادقانه چون با حذف دعاها و قرآن و توسل به اهل بیت، شعور کیهانی عمل می‌کند، ولی بدون اتصال از طریق تشکیلات حلقه عمل نمی‌کند. پس می‌بینیم درمانگری در تشکیلات عرفان حلقه فقط درمان نیست بلکه یک متدولوژی معرفت‌شناختی است و برای اثبات عرفان راستین و عرفان تقلبی ارائه می‌شود و نتیجه آن هم نفی رسول الله(ص) و خاندان او و کتاب خدا به عنوان واسطه‌های اتصال به رحمت الهی است، در حالی که خداوند پیامبر را رحمهًْ للعالمین معرفی کرده و قرآن را با وصف شفا و رحمت می‌شناساند. مهمترین مسأله مطرح درباره گردانندگان و هواداران عرفان حلقه، توانایی ظاهری آنها برای درمانگری است. توضیح اینکه افراد تحت تعلیم در این فرقه با چند لحظه تسلیم شدن و گشودن وجود خود، به شعور کیهانی متصل می‌شوند و از آن پس نیروی درمانگری پیدا می‌کنند؛ و بدون اینکه تغییری در خود ایجاد کنند یا برای جلب رضای خدا عملی انجام دهند، در یک لحظه تسلیم شدن به نیروی درمانگری دست پیدا می‌کنند. راز ماجرا این است که شیطان برای سرگردان کردن انسان در حلقه‌های رحمانیت و باز داشتن او از رحمت خاصه و به تباهی کشیدن فرصت‌ها و نعمت‌های رحمانی، دست به شیطنت‌های شگفت‌انگیزی می‌زند که یکی از آنها «بهبودنمایی» است. به این معنا که شیاطین که از جن‌ و جنس آتش هستند، از نیروهایی برخوردار بوده و در شرایطی می‌توانند از نیروی خود استفاده کنند. همچنانکه در قرآن مجید و در ماجراهای حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه‌السلام آمده است، آن پیامبر بزرگ خدا به اطرافیان خود گفت، چه کسی می‌تواند تخت بلقیس را حاضر کند، یکی از جنیان گفت: پیش از آنکه از جای خود برخیزی تخت را به اینجا می‌آورم. (سوره نمل/38و39) جن‌ها می‌توانند در عالم مادی کارهایی انجام دهند اما تا انسان سراغ آنها نرود و پای آنها را به زندگی خود باز نکند توان دخالت ندارند. اما اگر به هر طریق و با هر نامی به نیروی آنها پناه ببرد و تسلیم‌شان شود، آنگاه می‌توانند کارهایی انجام دهند. چنانکه قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «بعضی از انسان‌ها به گروهی از جن‌ها پناه می‌برند و بر ذلت‌شان افزودند.» (سوره جن/6) جن‌ها ممکن است به کسانی که به آنها پناه برده‌اند، کمک‌هایی بکنند از جمله ‌اینکه امور پنهان را برای‌شان آشکار کنند؛ یا اشیائی را جابه‌جا کنند یا از نیروی خود برای جبران ضعف‌ها و بیماری‌ها استفاده کنند؛ بدون اینکه درمان و بهبودی اتفاق افتاده باشد. مثل اینکه به یک فرد فلج کمک کنند تا روی پا بایستد. این مورد بهبودنمایی یا شفانمایی است که در واقع درمانی صورت نگرفته، فقط با تسلیم شدن فرد نیروهای شیطانی وارد زندگی او شده و بدون شک دردسرها و تبعاتی خواهد داشت.
در عرفان «حلقه» نیروهای شیطانی با نام شبکه شعور منفی (عرفان کیهانی –حلقه- ص93) یا موجودات غیر ارگانیک نامیده شده‌اند و ادعا می‌شود که با آنها ارتباطی ندارند. اما گذشته از معیارهای روشن اخلاقی و دینی در درمانگر و درمان‌جو که نفوذ نیروهای شیطانی را نشان می‌دهد، شاخص‌های دیگری برای تشخیص درمان‌های شیطانی وجود دارد، از جمله تدریجی بودن و زمانبری درمان‌های شیطانی؛ زیرا نیروهای شیطانی محدود است و برای حصول نتیجه نیاز به زمان دارد. اما نیروی الهی در لحظه‌ای با «کن فیکون» اوضاع را دگرگون می‌کند. همانطور که در ماجرای حضرت سلیمان آمده که‌جن برای آوردن تخت بلقیس نیاز به زمان داشت و گفت پیش از آنکه از جای خود برخیزی آن را می‌آورم و حضرت سلیمان به او و نیرویش هیچ اعتنایی نمی‌کند. در مقابل وقتی که آن انسان مؤمن به نام «عاصف بن برخیا» با نیروی الهی خواسته سلیمان را پاسخ می‌دهد، در چشم به هم زدنی تخت حاضر می‌شود و حضرت سلیمان به خاطر توفیق تربیت چنین انسان‌هایی، خدا را شکر می‌کند. (سوره نمل/ آیه40) نشانه دیگر درمان‌های شیطانی و تفاوت آن با درمان‌های الهی با مقایسه درمان‌جویان عرفان حلقه با شفایافتگان در زیارتگا‌ه‌ها و توسل به حضرات معصومین(ع) معلوم می‌شود. درمان یافتگان از طریق الهی و معنوی تمام امراضشان، به طور کامل برطرف می‌شود. یعنی اگر کسی فلج باشد و کور هم باشد، وقتی شفای الهی می‌آید، همه مرض‌ها کاملاً از بین می‌رود؛ اما با درمان‌های شیطانی همه مشکلات برطرف نمی‌شود و در بسیاری از موارد مرض اصلی و مورد نظر هم به طور کامل درمان نمی‌پذیرد. راه نفوذ نیروهای شیطانی در وجود فرد و زندگی او، تسلیم شدن است. تسلیم شدن دو صورت دارد: یا تسلیم شدن به خواسته‌های مشخص و روشن خداوند است که در شریعت آمده و در هر دینی احکام آن معلوم است. در این صورت ظاهر و باطن شخص شهادت می‌دهد که تسلیم و دلباخته خداوند است. صورت دوم تسلیم در برابر اموری ناشناخته‌ است که به شکلی مبهم در ذهن فرد انجام می‌گیرد؛ در این صورت راه نفوذ شیاطین کاملاً باز می‌شود؛ به خصوص اگر پای استفاده از نیروهای آنها در میان باشد و فردی که به طور مبهم خود را در وضعیت تسلیم قرار داده و وجود خود را کاملاً گشوده، انتظار رویدادی مثل درمان شدن یا جابه‌جایی اجسام را داشته باشد. پایه و اساس عرفان «حلقه» دست‌درازی به سوی نیروهای شیطانی است که آثار و نشانه‌های آن به صورت علمی و تجربی در زندگی و اطراف درمانگران و درمان‌جویان کاملاً قابل بررسی است. دیگر روزگاری که گروهی با تنگ‌نظری این پدیده‌ها را خرافات می‌پنداشتند، گذشته است. جن می‌تواند در شرایط خاصی به زندگی انسان وارد شود که ساده‌ترین راه ورودش به تعبیر قرآن کریم پناه بردن به اوست. عرفان حلقه این در را می‌گشاید و نیروهای شیطانی را به نام شعور کیهانی و حلقه‌های رحمانی معرفی می‌کند. به همین علت کنار گذاشتن قرآن و اهل بیت(ع) خللی در حلقه‌های آنها ایجاد نمی‌کند، بلکه واسطه این نفوذ شیطانی، مرکزیت عرفان حلقه و سلسله مراتب مسترهاست.

از عشق تا شریعت
در اساسنامه عرفان حلقه نوشته‌اند: «انسان نمی‌تواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می‌شود و انسان معشوق می‌باشد و مشمول عشق الهی و انسان می‌تواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می‌گردد.» (عرفان کیهانی (حلقه)/ صص124و125)
آغاز این اصل یک دروغ بزرگ و شیطانی است. برای شعله‌ور شدن آتش عشق خداوند، کمترین درجات معرفت کافی است. اگر چه انسان نمی‌تواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولی قلبی که هنوز لانه شیطان نشده بهتر از همه مظاهر هستی، هستی بخش مهربان را درک می‌کند و به او عشق می‌ورزد و در شرایط سخت زندگی امید و عشق به او را تجربه می‌کند.
وقتی خداوند از فهم بشری کاملاً کنار گذاشته شود به طور طبیعی عشق به او هم مفهوم خود را از دست می‌دهد و آنگاه بشر می‌ماند و دل‌باختگی به مظاهر جهان هستی. از این عشق و دلباختگی‌هم هرچیزی ممکن است به وجود بیاید که نمونه‌های بارز آن مسترپارتی‌های عرفان حلقه یا میهمانی مربیان عرفان حلقه است. البته ممکن است از این میهمانی‌ها در جاهای دیگر هم برگزار شود، اما مشکل اصلی در اینجا این است که در عرفان حلقه، خانم‌ها و آقایان استاد عرفان هستند، آن هم عرفانی که در اساسنامه خود شریعت و طریقت و حقیقت را در نهایت یکی می‌داند! ( عرفان کیهانی(حلقه)/ ص112)


ضرورت برخورد قاطع با برهم زنندگان هارمونی معنوی جامعه
عرفان حلقه با تأکید بر اتصال به حلقه‌های رحمانیت خداوند، به دنبال تجلی صفات قهر و غضب و اضلال او رفته که پیشگام این راه شیطان است. بارزترین نشانه‌های شیطانی بودن این فرقه خودپرستی افراطی و شدیدی است که نه تنها راهی غیر از راه خود را قبول ندارند، بلکه هر نامی غیر از نام خود را انحراف می‌دانند. عرفان حلقه به بهانه درمانگری مردم را به نفوذ نیروهای شیطانی درآورده و با عنوان عرفان آنها را به راه عصیان در برابر معشوق و معبود هستی می‌کشاند.
آنچه بهداشت معنوی به آن می‌پردازد، فقط این نیست که جامعه روبه تاریکی و ناپاکی می‌رود یا در مسیر پاکی و روشنایی حرکت می‌کند، بلکه هزار مرتبه از این مهمتر مواردی است که معیارها دگرگون می‌شود و اعمال شیطانی به نام طریقت و تسلیم هوس‌ها و وسوسه‌های شیطانی شدن به نام عرفان معرفی می‌شود. گناه با توبه جبران می‌شود و انسان را به عشق و آمرزش الهی نزدیک می‌سازد، اما اگر این گناه به نام سلوک الی الله انجام شد، چه کسی می‌تواند از آن توبه کند و به سوی معبود و معشوق حقیقی بازگردد؟!
با این خرافات و دروغ‌هاست که بهداشت معنوی در جامعه تهدید می‌شود. اینکه به نام عرفان و رحمانیت خداوند، بندگان خدا را به نیروهای شیطانی بفروشند و اخلاق و انسانیت و ایمان را در آنها نابود کنند، تهدیدی جدی برای سلامت معنوی جامعه است.
این وظیفه دولت هاست که با برهم زنندگان هارمونی و نظم معنوی جامعه برخورد قاطع کرده و شرایطی را فراهم کنند که افراد جامعه در یک مدار سالم معنوی حرکت داشته باشند.

جامعه هر قدر هم در فساد غوطه‌ور باشد، حق دارد امکان تشخیص و تمایز میان عرفان و عصیان و فرصت بازگشتن به سوی خدا را داشته باشد. هدف نظریه بهداشت معنوی این است که با جلوگیری از نشر خرافات و انحرافات معنوی، از گم‌شدن راه‌های خداوند در میان هوی و هوس‌های شیادان یا فریب‌خوردگان جلوگیری کند و از امکان تجربه زندگی معنوی برای شهروندان پاسداری نماید.






موفق باشید.




نظرات 4 + ارسال نظر
محمد رشیدی - فناوری بی اطلاعات! چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 11:32 http://www.ksna.ir

تأمل برانگیزه!

ریحانه چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 12:01

پناه میبرم به خدا از شر این بلاهای آخرالزمان

ایران پنج‌شنبه 11 آذر 1389 ساعت 03:32

همه شیاد و کلاه بردارن فقط آخوندا و جیره خوراشون انسانهای شریف و فرستادگان خدا هستند.
پاشید عمو دیگه حناتون رنگی نداره خوشگل نویسای مذهبی

کورش زمانی شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 10:38

مخالفین عرفان کیهانی متاسفانه یک سری داستانهای عجیب و غریب و هالیوودی درباره این عرفان نقل می‌کنند که هیچ وقت اتفاق نیافتاده است. اگر واقعا دغدغه دین دارید از دروغ و افترا بپرهیزید. بنده توصیه می‌کنم این دو مطلب را مطالعه بفرمایید:
http://rahmaniat.blogfa.com/post-5.aspx
http://rahmaniat.blogfa.com/post-3.aspx

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد