KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

خوش بخت بود

او به فکر  بچه ها است ، هر جا شده هویج هم امشب می خرد برای بچه ها


او مرد ، او مرد و در کنار پدر زیر خواب رفت.


لطف شما زیاد اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت :


این حرف ها برای تو مادر نمی شود.






نیمه شب بود. مهمان های شب عروسی رفته بودند
خانه هایشان و خواب بودند. زن هایی که عروس را
بدرقه کرده بودند، بچه ها و مردها همه خواب بودند.
ماه کامل بود و مهتاب از پنجره می ریخت روی
بوریای ساده ای که زن و مردی جوان روی آن نماز
می خواندند. زن و مردی که شب اول عروسی شان
بود. فاطمه (س ) و علی (ع) !

فاطمه (س) زن خوش بختی بود. خیلی خوش بخت.
چند تا زن توی دنیا مگر نیمهش ب با علی (ع) نماز
خواندند؟ ولی ما تا حالا از این زاویه به او نگاه
نکردیم. ما عادت داریم خوش بختی و شکوه و
و تصویری غم بار و دردناک از زندگی به آن ها
بدهیم. برای این که مردم گریه کنند و مجلس حال
بگیرد جوری از زندگی فاطمه (س)حرف می زنند که
انگار خیلی طفلکی بوده ، پشت هم برایش اتفاقات
غم انگیز افتاده.دست تقدیر نگذاشته یک نفس
راحت بکشد. از او زنی هجده ساله درست می کنند
که قرار است دلمان برایش بسوزد چون آب خوش
از گلویش پایین رنفته ،مادرش از سختی های
شعب ابی طالب مرده ، در خانه شوهرش نان نبوده
که بخورند ، لباس خودش و بچه ها وصله دار است،
پدرش فوت کرده ، شوهرش غریب ، زمین های فدک ،
را از او گرفته اند، در خانه اش را آتش زده اند و ... بعد
لابد ما برای این که او نتوانسته مثل ما زندگی کند و
ناکام شده بناست اشک ترحم بریزیم.

ناکام ماییم نه او . کدام ما با حکیم ترین مرد زمین
زیر یک سقف بوده ایم؟ با یکی که اول و آخر دانایی
است ، سر یک سفره نشسته ایم ؟ و زخم های شانه
شجاع ترنی مرد عرب را مرهم گذاشته ایم.


نصف دیگر خوش بختی فاطمه (س) ، مادرش است.
مادرش ، زن ثروتمندترین عرب که شیفته محمدامین (ص)
می شود و همه دارایی اش را به پای ایمانی که به او
دارد می ریزد. از سر سفره های اشرافی عرب بلند
می شود و می رود در شعب ابی طالب تا با ماردش
گرسنگی بکشد. تنها پشت سر محمدامین (ص) نماز
می خواند و تمام شهر به آن ها می خندند. چند تا
دختر توی دنیا مادر این طوری داشته اند؟ چند
تا دختر مادری دشاته اند که روزی خدیجه مشهور
کارواندار و سرمایه دار عرب باشد و فردا تنها ، با باری
سنگین نفس زنان ازسینه کش کوه بالا بکشد تا به
مردش که روزهاست در غاری خلوت کرده ، آب و
غذا برساند؟ آدم اگر خون مادری چنین با شکوه در
رگش جاری باشد ، چی کم دارد؟

و پدرش! رازی بین این دختر و پدر هست تا
پایان ، مبهم و مجهول می ماند. در عصر زنده به گور
کردن دختران ، این پدر پیش پای دخترش تمام
قد می ایستد. تا دخترش ننشسته نمی نشیند و
دست های او را می بوسد.مردی بزرگ که درگیر
دگرگونی کل جامعه است، هر صبح و هر
غروب می آید پشت در خانه دخترش و تا او را نبیند
دلش آرام نمی گیرد، تا او را نبوسد سفر نمی رود.
پیامبری ، آخرین پیامبر ، او را این چنین عاشقانه
دوست می دارد.اگر به این نمی گویند خوش بختی،
پس این کلمه به چه دردی می خورد؟

این زن تمام عمرش را بین مردان و زنان بزرگ
گذرانده ، آدم های دور و برش هیچ وقت حرف
صدمن یک غاز نزده اند ، یکیشان پیامبر (ص) بوده که
قرآن می گوید حرفی از خودش نمی زند ، یکیشان
علی (ع) بوده که راه های آسمان را بهتر از راه های
زمین بلد است ، گاهی هم سلمان می آمده و گاهی
اباذر. این آخر خوش بختی نیست.

او تنها زنی است که پیامبر نیست ،و لی فرشته
وحی را دیده و با او حرف می زده. با هم می
گفته اند و می شنیده اند. آن هم حرف هایی نه از
جنس شریعت تازه ، که فاطمه قرار نبوده شریعت نو
بیاورد.بقیه حرف ها بوده.بقیه حرف هایی که باید
از یک فرشته پرسید و یک می داند بین دو تایی شان
چی گذشته ؟

بهانه ای اگر برای گریه کردن برای او موجود باشد،
آن بهانه ترحم نیست. رنجی است که این زن
و همه آدم های بزرگ می کشند: « او حقیقت را
می داند!». باز خود این که می داند ، همه درد نیست
این که مردمی که نمی دانند را دوست می دارد، نیمه
ناتمام درد است. همه آن خوش بختی ها را بهش
داده اند ، همه لذات و مستی ها را داده اند که با این
رنج موازنه کند. این رنج که هم حقیقت را می داند و
هم همه مردمی که آن را نمی دانند ، مادرانه دوست
دارد. دلش پرپر می زند که این را برساند دست آن
مردم. مردم همه می دوند و دسته دسته از
جاده های فرعی دور می شوند.


در تاریخ هست که با علی (ع) دوتایی راه می افتادند،
می رفتند در خانه تک تک مردم مدینه ، یادشان
می آوردند که شما با علی (ع) بیعت کردید.
فراموش تان شده ؟ و مردم عذر می آورده اند. عذر
داشته اند. مدینه ای ها خوششان نمی آمده که
با این دو تا چشم تو چشم شوند و راه شان را کج
می کرده اند و درها را می بسته اند.

زن روی زانو ها راه می افتد. دست هایش در هوا دراز
است. می خواهد اشاره کند و بگوید: « گم می شوید ،
برگردید » ولی مردم به کل ، از تیررس صدایش
بیرون رفته اند.

اگر بهانه ای برای گریه باشد ، همین منظره پایانی
است. همین فرار آدم ها.‌

  • نفیسه مرشد زاده

وقتی که نام حضرت زهرا میاد ما خود به خود یاد یک واژه ی معروفی می افتیم

«واژه ی مادر»
 
مادر در نزد آذری ها یه حالت مقدس مانندی داره.

، بی بی دو عالم.


به هر حال شاید بهترین کتاب رو در این زمینه دکتر شریعتی نوشته که
همان فاطمه فاطمه است.






ساعت جمعه 22 شب وضعیت قمر در عقرب داریم این

قمر در عقرب مربوط به ستاره شناسی میشه که دیگه

تعریفش رو حتماً می دونید دوستان.


سلامت باشید.


شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
8 اردیبهشت 1389 ، 13 جمادی الاول 11 قمری.

نظرات 1 + ارسال نظر
باران چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389 ساعت 01:19 http://sotooh.blogsky.com

سلام
خیلی قشنگ بود

...
این حرف ها برای تو مادر نمی شود ...

سلام
خواهش می کنم

.... فاطمه (س) را فقط خدا می شناسد ...
...
اونا که رفتن می دونن دیگه.
از یک طرف مسجد النبی رو می بینید دلتون پر نشاط میشه.
از طرف دیگه نگاه می کنید به قبرستان بقیع دلتون می گیره.
دست خودمون هم نیست.
ما در مقابل او بسیار کو ِچکیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد