KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

اللهم اجعلنی من انصارهی و ... و فی قضائه حوائجک ...

وقتی به حضرت عشق سلام می کنی آنهم در وبلاگ جوانان ٬ یعنی با جوانان مخاطب یک

شبکه اجتماعی جوان هم سلام می شوی ٬ باید به زبان جوانان امروز سلام کنی ‌؛

پس به زبان و گویش جوانان مخاطب این شبکه ٬‌ سلام ؛

                                                                     سلام به حضرت عشق؛

اللهم بلغ  مولانا الامام الهادی  المهدی ٬ القادم البامرک٬ صلوات الله الیه ... 

انتظار موعود ، بازخوانی روایات عٌشّاقیست ؛

حدیث خوانی آنانی که در جستجوی روی نورند ؛

انتظار موعود بازسٌرایی قصه وصل است.
مقاومت در برابر وصال رسیدن ؛
یعنی باری ِ بی امان لبخند و سلام؛

انتظار موعود یعنی بهاری مداوم برای ساختن و آبادانی زمین و زندگی؛
در خلوت سرایم یکپاره پر کشیدی آنگاه ای پرنده ، بار دگر پریدی.
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم ، پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم.
حضرت امیر می فرمایند که :


مهدی می آید تا همه ی بردگان را در سراسر زمین آزاد کند.

این عین روایت حضرت امیره ، سلام الله علیها ؛
بعضی ها فکر نکنن بردگی ورافتاده ها ، بردگی امروز بیشتر از هر وقتیه.


امروز دوران برده داری مدرنه ؛


اون وقت اونجا حضرت امیر(ع) فرمودند که :



مهدی برده ای روی زمین نخواهد گذاشت جز آنکه آزاد خواهد کرد.

برده های اقتصادی ، بردگان سیاسی ، برده های با شیوه های مختلف ...



دیر است های های کوچه از تبسم، از تماشای نور
دیر است روزها بیدار شدن سبزه از باغچه ی دل کودکان یتیم
تو آشنا ، تو صبور ، یادت رفت چراغ خانه را قبل از رسیدن شب

به باد بهانگی بسپاری.



اللهم اجعلنی من انصارهی و ... و فی قضائه حوائجک ... 


نظرات 2 + ارسال نظر
حسین رنجبر جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 10:51

می گویند شوق به کمال تلاش برای یافتن است.
می گویند شوق به کمال ، آدمی را می رساند به کوچه های نشاط انتظار/

1100 ساله خدا شیعه رو نیگر داشته امام زمانو نمیده ،
بعد اینام هی میگن ، امام زمانو به ما بده ،
بده به ما امام زمانو ،
_ نمیدم.
_ میدی ، نه !
نمیدی ، نده !
شامو بیار پس

هه هه هه



تشنه نیستن ، میگنااااااع
البته اشعار تو شعر که خب خلاصه
دورت بگردم و فدات بشمو ،
آره کنتور که نداره ،
میگی پشت سر هم میری جلو ،
ولی اینکه واقعاً هم همینه ،
اگه اینطوری بود که تموم بود.
خدا نمی خواد اذیت کنه ، دیگه نمی میره این.
_____________________

وقتی که با او ، صاحب الزمان مواجهی ،
سلام و علیک می کنی ، حرف می زنی ، درد و دل می کنی.
داری عشرت می کنی ، داری عشق می کنی ، صفا می کنی.
متوجه کسی هستی که خودش بنیان گذار ِ عشــــــــقـــــــه ؛

عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشــــــــقـــــــــــــــــــــــــــــه !


حسین رنجبر جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 11:14

دیگر از خستگی های نادانی خسته شده ام ،
می خواهم از عبور آخرین نگاه به گل لبخند کودکی نزار که هیچ نداشت ،
هیچ ،
خویش را برسانم به دوباره ی آغازی که تویی ،
تو شادباش لحظه ی رویش صلابتی
پایان غم هایی که هست.
می خواهم با نشستن در عصر روزهای انتظار از اهالی خداحافظی باشم.
آنان که با جهل و غفلت برای همیشه قهرند.

آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیم.
ماهی برگشته ز دریا شدم ، تا که بگی و بمیرانیم.

جامعه مهدوی مبناش این هستش که آدم بیاد در مسیر دین،
خوشبختیشو توی اون سایه ببینه.
تو نمی تونی خوشبختیتو توو اون سایه نبینی ،
بعد بری از خدا تقاضای ظهور امام زمانو بکنی.

امشبم مثل همیشست ، باز هم سر می زند تنهایی ،
آره ،
از دوباره می آید دلتنگی ،
آره ،
با ندیدنش چه می کنی ؟

هراسی ندارم ،

باهاش رفیقم این روزا ...
-----------------

الحمدالله الی ما عرفتک بنفسه...

--------------------------

بهار اومد ، لباس نو تنم کرد ، تازه تر از فصل شکفتنم کرد.
بهار اومد با یه بغل جوونه ، عیدو آورد از توو کوچه توو خونه.
بهار ، بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود.
خواب و خیال همه بچه ها بود.
یادش به خیر بچه گی ها چه خوب بود.
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود.
آخ که چه زود قلک عیدیهامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون.
بهار اومد ، برفا رو نقطه چین کرد.
خنده به دلمردگی زمین کرد.
چقد دلم فصل بهارو دوست داشت.
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت.
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد.
منو با حسی دیگه آشنا کرد.
یه حرف یه حرف حرفای من کتب شد.
حیف که همش سوال بی جواب شد.
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود.
یه صب تا شب دنبال آب و نون بود.
(زنده یاد ناصر عبداللهی)


بهار ، بهار

چه اسم آشنایی ؛

بهار بهار
،
صدا همون صدا بود ، صدای شاخه ها و ریشه ها بود.
بهار بهار چه اسم آشنایی ،
صدات میاد اما خودت کجایی ؟

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه ؟
تازه کنیم خاطره ها رو نه؟

یادش به خیر بچه گی ها چه خوب بود.
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود.

چقد دلم فصله بهارو دوس داشت/.
نوشدن پنجره ها رو دوس داش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد