KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

فوتبال ٬ هنر ٬ اخلاق و تفکر

آیا بهتر نیست به جای این همه زحمت
کشیدن ، فوتبالیست یا آکتور سینما شد؟
                                               نکته     

می گویند : « بهشت و جهنم را به بها دهند و نه به بهانه»

، اما وضعیت کنونی، وضعیت جا به جایی و                     

واژگونی در « بها » و ارزش هاست. بهشت                                

زمینی که امروز در درجه اول متعلق به                                             

ورزشکاران پا به توپ یا آکتورهای آنچنانی                                     

است، به چه بهایی به دست آمده است؟                              

نمی گویم فعالیت آنها ضدارزشی است بلکه                                      

حرف این است که میزان و معیار ارزش ها ، مبنایی         

                    اخلاقی ندارد                                                                    



در این وانفسای اخلاق چگونه می شود جامعه
دانش آموز و دانشجویی را ترغیب به زحمت کشیدن و
دود چراغ خوردن کرد؟ حقوق یک استاد تمام وقت دانشگاه
که دارای سابقه بالایی است و تألیفات و مقالات متعددی در
مجلات داخلی و خارجی دارد در طول یکسال با نهایت
خوشبینی به یک بیستم حقوق فوتبالیست ها و هنرپیشه های
سوپراستار هم نمی رسد.

نبود برنامه های منسجم آموزشی و تنها به فکر ورود به
عرصه های دانشگاهی برای به دست آوردن شغلی بهتر به
سم مهلکی برای سیستم آموزشی تبدیل شده است. تبدیل
شدن سیستم آموزشی به یک تجارتخانه بزرگ که تنها
هدفش بیرون دادن فارغ التحصیلان بدون تحلیل و تنها
همراه با یک مدرک که برای ارتزاق است، هدف عالی و
مطلوب آموزشگاه ها و دانشگاه های ما محسوب می شوند.


فوتبال ، هنر ، تفکر و اخلاق

علیرضا محمدی / گروه اندیشه روزنامه

__________________

اگر نگاهی ارگانیسمی به اجتماع داشته باشیم و تمام
اعضا و جوارح آن را همچون اعضاء و جوارح موجودی زنده
که با هماهنگی یکدیگر کار می کنند و نقش و ازکارافتادگی یک
یا بخشی از این اعضا به ناکارآمدی کل سیستم زنده منجر
خواهد شد ، ناکارآمدی سیستم آموزشی به عنوان مغز متفکر
یک اجتماع، ناکارآمدی کل ارگانیسم اجتماعی را به همراه
خواهد داشت. در این نوشتار آموزش اخلاق را نیز جزیی
از سیستم آموزشی لحاظ می کنم. اخلاق به مثابه چسبی،
متصل کننده اجزا و ارگان های مختلف اجتماعی است که
نبود آن باعث گسستگی و از هم پاشیدگی نهادهای مختلف
اجتماعی می شود و با نبود آن آینده ای را برای هیچ کس و
هیچ نهادی نمی توان متصور شد. تفکر نیز به منزله پرپرواز
برای اجتماعی است که قصد رفتن و رسیدن به افق های تازه
را دارد.مباد روزی که جامعه ای از اخلاق و تفکر تهی شود و
فرصت طلبی، ریا و لومپنیزم عادت کند.    

اخلاق و تفکر با دستورالعمل و سفارش در جامعه تولید
نمی شود. این دو می توانند منشأ برکات و اثرات بسیار
مبارکی شوند و جامعه را ازمهلکه مشکلات رهایی بخشند.
بلاشک جامعه اخلاقی و متفکر بارآوردن، مستلزم یک
سیستم آموزشی بسیار پویا و قوی است که از کارشناسان
و برنامه ریزان خبره تشکیل شده باشند که هنر متفکرانه و
مسوولانه زندگی کردن را در یک روند و رویه طولانی و پر
زحمت به کدوکان و نوجوانان و جوانان بیاموزند و جامعه را
به سوی توسعه پایدار و همچنین زندگی شهروندی و مدنی
سوق دهند.

برتراند راسل حدود 60 سال پیش به اهمیت تفکر
فلسفی در آموزش کودکان اشاره داشته است و امروزه
شکل گیری این نوع آموزش در جوامع مدرن به یک سنت
آموزشی مبدل شده است.

پرسشی بارآوردن کودکان به همراه مسوول پروری در
آنان نوید جامعه ای رو به جلو را می دهد که نه تعمیق می شود و
نه اجبار و زور در آنان راهی پیدا می کند. با این مقدمه می خواهم
به اینجا برسم که در جامعه ما تا چه حد به روند اخلاقی و
متفکر بارآوردن دانش آموزان و دانشجویانن توجه می شود؛
سیستم های آموزشی کهنه و فرسوده که تنها از بر کردن را
می آموزند و خوب تست زدن را.

نبود برنامه های منسجم آموزشی و تنها به فکر ورود به
عرصه های دانشگاهی برای به دست آوردن شغلی بهتر به
سم مهلکی برای سیستم آموزشی تبدیل شده است. تبدیل
شدن سیستم آموزشی به یک تجارتخانه بزرگ که تنها
هدفش بیرون دادن فارغ التحصیلان بدون تحلیل و تنها
همراه با یک مدرک که برای ارتزاق است، هدف عالی و
مطلوب آموزشگاه ها و دانشگاه های ما محسوب می شوند.
نبود تجزیه و تحلیل در رشته های مربوط و تنها داشتن
محفوظات مربوط به رشته های مورد نظر دردی را درمان
نکرده است و تنها به رفع و رجوع نیازهای روزمره می پردازد،
ولی فلسفه تاسیس آموزشگاه ها و دانشگاه ها تنها رفع
نیازهای معیشتی نبوده و در کتار آن و مهم تر از آن بار آوردن
جامعه ای مسئول و متفکر بوده است. با این حال سیستم
آموزشی ما به ماشین غول پیکر و بی در و پیکری تبدیل شده
است که تنها هزینه ها را می بلعد و انسان هایی ابزاری بار
می آورد که تنها به این فکر هستند که با رشته تحصیلی خود
ارتزاق کنند بدون این که به تعالی فکری ، فلسفی و فرهنگی
جامعه بیندیشند، چرا که اساساً برای این کار تربیت
نشده اند.( بگذریم از استثناهایی که در کشور ما همیشه جور
بقیه را کشیده اند). این همه در صورتی است که عوامل
مخرب دیگری دخالت نکند و همین هدف جزیی را نیز از
این مراکز نگیرد.

پدیده پرداخت های چند صد میلیونی به بازیکنان تیم های
ورزشی بخصوص فوتبال و برخی بازیگران سینمایی به بلایی
جدید برای سیستم آموزشی کشور مبدل شده است. چگونه
می شود از دانشجو و دانش آموز ر را به خواندن درسی ترغیب کرد
که هدف اصلی از انجام آن ایجاد ارتزاق و معیشت تعریف
شده است؛ در حالی که همسسن و سالان آنها در تیم های
فوتبال و فیلم های سینمایی ،‌ دستمزدهای نجومی دریافت
می کنند؟ این درآمدهای نجومی گاهی برای بازیکنان فوتبال
و هنرپیشه های است که در کار خود در مقایسه با خبرگان
این فنون در دنیای حرفه ای در نازل ترین سطح ممکن قرار
دارند و حتی فن خود را نیز ناشیانه ارائه می کنند. عدم تناسب
و توازن بین درآمد فوتبالیست ها و هنرپیشه های سینما از یک سو
و دیگر اقشار جامعه از سوی دیگر نوعی دلزدگی را ایجاد
می کند و در این وانفسای اخلاق چگونه می شود جامعه
دانش آموز و دانشجویی را ترغیب به زحمت کشیدن و
دود چراغ خوردن کرد؟ حقوق یک استاد تمام وقت دانشگاه
که دارای سابقه بالایی است و تألیفات و مقالات متعددی در
مجلات داخلی و خارجی دارد در طول یکسال با نهایت
خوشبینی به یک بیستم حقوق فوتبالیست ها و هنرپیشه های
سوپراستار هم نمی رسد. در حالی که تاثیرگذاری که یک
معلم با یک سال تجربه درسی می تواند بر انسان ها بگذارد،
قابل مقایسه با این افراد نیست. نوبر ان که اغلب باشگاههای
فوتبال ما دولتی هم هستند و در حقیقت حقوق آنها از کیسه های
مردم و بیت المال که با مشکلات مالی رو به رو هستند، پرداخت
می شود. در خصوص هنرپیشگان سوپراستار هم که وضعیت
مشخص است و با توجه به زیبایی چهره و کلی عمل زیبایی چهره
و نه معیار مشخص هنری و آکادمیک، دستمزدها و وام های
آنچنانی دریافت می کنند. ضرب المثل قدیمی که می گوید:
« گل بود به سبزه نیز آراسته شد» در این جا صدق می کند.

سیکل معیوب آموزشی که فقط تکنسین های ابزاری
تولید می کرد حالا دیگر کم کم این کارکرد ابتدایی خود را
نیز از دست می دهد، چرا که برای رسیدن به ثروت فقط یک
سال فوتبالیست ها و سوپراستارها چند سال باید دود چراغ
و خون دل خورد و آیا بهتر نیست به جای این همه زحمت
کشیدن ، فوتبالیست یا آکتور سینما شد؟

می گویند : « بهشت و جهنم را به بها دهند و نه به بهانه» ، اما
وضعیت کنونی، وضعیت جا به جایی و واژگونی در « بها » و
ارزش هاست. بهشت زمینی که امروز در درجه اول متعلق
به ورزشکاران پا به توپ یا آکتورهای آنچنانی است، به چه
بهایی به دست آمده است؟ نمی گویم فعالیت آنها ضدارزشی
است بلکه حرف این است که میزان و معیار ارزش ها ، مبنایی
اخلاقی ندارد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاثیرگذار ـ مبتکر

و مثبت باشید و به توانمندی های خود

باور و ایمان داشته باشید.




روزتون به خیر ُ لحظاتتون خوش و بهاری


علم کیلید قفل زندگیست.







        ارادتمند شما  :حسین رنجبر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد