KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

گریه نکن زار زار

یک ترکیب بند فوق العاده از جواد آقا نوری!

هرنفس آواز عشق میرسد از چپ و راست

 ما به کجا  میرویم؟  منزل  ماها  کجاست؟

هرکی نمیخواد نیاد. خب نیاد هرکی نخواست

 میشنوه گوش فلک هم زچپ و هم ز راست


 همهمه ی دوست دوست زمزمه ی یار یار
 




 نوبت دعوا گذشت وقت  وطن سازیه

 دشمن  ما  در   پی   تفرقه    اندازیه

مهر و  وفا و  ادب   رمز      سرافرازیه

خنده به اونجاش زده هرکی که ناراضیه


 قسمت ما پول پول سهم شما کار کار



 

دوره ی آبادیه سهم همه شادیه

 آهای نسل جوان  نوبت  دامادیه

 فصل رهایی شده  نوبت  آزادیه

 به هر کجا که میری. شهر و ده وبادیه


فقروبلا یوخدی یوخ. رحم ووفا وار وار



 

ماشین فقروبلا چارتایرش پنچره

اومده توسفره ها نفت به جای کره

 اهل وطن گشته اند میلیونر یکسره

 خب یارو پولدار شده وقتی داره میخره


 بنزو پژو پنج پنج میتسوبیشی چار چار



 

بازیه شطرنجیه چه کیش وماتی شده

چه بلبشویی شده عجب بساطی شده

داهاتی شهری شده شهری داهاتی شده

 عصرشلم شورباست همه چی قاطی شده


 کلاغه میگه میو   میو  گربه  میگه    قار قار



 

آه که این  شعرما  اندک   و  ناقابلن

ورنه به طولانی اش بنده بسی مایلن

مفتعلن  فاعلُن    مفتعلن   فاعلَن

ترس  ندارم ولی صحبت ما کاملن


میبرنت کهریزک گریه نکن زار زار




 
نظرات 3 + ارسال نظر
⑤Д¥ДƝ}{$⑤ دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 00:23

از آخرین ترکیب خیلی خوشم اومد! وری لایک ایت!! فقط محض همدردی

تحقیق نکن ریشه ی هر چیر کجاست
هی فکر نکن پایه ی این میز کجاست
وقتی ک تصغیر به کهریزک هست
حالا تو ببین که اصل کهریز کجاست

مجازی دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 09:57

یاد حاج آقا نوری افتادم. چه انسان گلیه هممونو با 1و2 انداخت

اولا مجازی باباشه! الکترونیکیD:
دوما من ازش 4 نمره گرفتم پاس شدم دلت آب!!p:

حسین رنجبر دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 21:53

فکر نکنید فقط در طایفه ی نسوان و آقا نوری ، کسانی پیدا می شوند که توهم خودشاعر بینی دارند،نمونه این ادعا آقای «ایمان . خ» است که
شاهکاری است برای خودش، البته در طنزهای برگشتی :
« سلام سلام ارمغان
صبحت به خیر،شبت به خیر
هر روز و هر سالت به خیر
خوبی ؟ خوشی ؟ سلامتی؟
می شه همیارم بشی؟
بهت می گم زنم بشو
تو هم می گی برو گمشو!
آخه چرا آخه چرا ؟
می شه بگی تو به ما؟
باشه باشه می رم خونه ام
تا که نگی نمی شی یارم
یادت باشه ارمغان
منم منم ایمان
کاری باری چیزی ؟
پیغام و سفارشی؟
باز هم می آم خداحافظ
خداحافظ خداحافظ!»

ایشان نوشته که یک روز وقتی داشته به مدرسه می رفته ، یکهو این
شعر زیبا(!) به ذهنش رسیده و آن را روی کاغذ نوشته و دیده که بعله...
الکی الکی شده شاعر!

نه ایمان خان شاعر شدن این قدرها هم الکی نیست.
مگر این که شعرت را وقتی داشتی به کودکستانت می رفتی سروده باشی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد