همین هایش را دوست دارم.
همین که تا ۱۲ شب من را در خیابان ها نگه می دارد ... بدون اینکه به ۴۸ ساعت کشیک بعدش فکر کنم. همین که باعث می شود لبخند بزنم، بالا و پایین بپرم، فریاد بزنم و دست تکان بدهم ... برای مردم. برای همان هایی که تا چند وقت پیش خیلی هم دوستشان نداشتم. برای همان هایی که هیچ امید و آرزوی مشترکی با آن ها نداشتم. همین که استاد بداخلاق بخش زنان را توی خیابان کنار من می آورد و من خنده های از ته دلش را می بینم. همین که کاری می کند من صورتم را با خیال راحت جلوی پسرک نگه دارم تا با قلم مو رنگی اش کند، و لبخند بزنم ... و حس کنم که « دوست » ایم. همین که باعث شده من به کاری « ایمان » داشته باشم ... بعد از نمی دانم چند وقت ... چند سال.
همین که مهربانی های کوچک و دل خوش کنک را زیاد می کند ، خانم چادری که مشت های من را پر از شکلات می کند ، پیرمردی که جلوی سرباز می پرد تا باتوم اش به من نخورد ،
پسرکی که سربند مرا محکم می کند بدون اینکه فکر کند من « دختر » ام ...
برای ملت ای که کم می خندد ، که کم امید دارد ، کم مهربانی می کند ، کم ایمان دارد ، کم فریاد می زند و کم « دوست » ی می کند ،
خوب بود
خیلی خوب بود.
منبع: وبلاگ زنانه ترین اعترافات حوا
پ.ن ۱: ۸۸ را به خاطر همین خاطره هایش دوست خواهم داشت ...
پ.ن ۲: چند روز قبل در روزنامه خوندم :
" هشدار کارشناسان
نسبت به کاهش شادی شهروندان تهرانی! "
[هه!]
مسخره بود
ممنون!
۸۸ ، سال مشق «ما» شدن بود
خیلی چیزها تغییر کرد
خلاصهاش شد اینکه
در سال ۸۸ بیشتر از یکسال بزرگ شدیم
خیلی بیشتر
و
۸۹ سال آزمونی بزرگتر است
خیلییییی بیشتر !
ممنون!
سال ۸۸ برای ملتی که کم فریاد میزد برای ملتی که جسارت فریاد زدن نداشت خوب بود خیلی خوب .بود حالا دیگه ما یاد گرفتیم برای چیزایی که باید بخاطرش فریاد بزنیم صدامونو بلند کنیم اونقد بلند که به گوش همه برسه.سال ۸۸ دری تازه به روی ما گشود.در اشکار شدن حقایق رو به روی ما باز کرد.۸۸ را بخاطر همین خاطره هایش دوست خواهم داشت
" برای ملتی که جسارت فریاد زدن نداشت خوب بود، خیلی خوب بود "
ممنون!
بله!! ممنون!
همراهم با تو دوست خوبم.
همه با هم، تا همیشه! ;)