دیگر خسته ام از خودم و از تمام آنچه پیش آورده ام....کدام پزشکی هست که بپیچد دوای این دردم را.... مرگ است ... سکوت است... فرار است ...چیست؟؟
اگر میدونی بکار گیرش تا آنچه را دوست داری نشکونی ... شاید اون دل باشه و اگه مثل من بشکونی خرده هاش دستهاتم رو زخمی میکنه.
هیچ چیز توی این دنیا ارزش دلبستگی رو نداره!
نتیجه اخلاقی :
اول آبی بود این دل آخر اما زرد شد
آفتابی بود ابری شد سیاه و سرد شد!!(کلا سیاه و سرد شد!)
دوای آن صبر است...
لازم شد بیام دل خسته تو رو یک مشت مال بدم