حالا این سال ها ؛هر کف دستی برای من
جهانیست بی پایانی ، مشق های مجبور نوشتنم تمام از خواب تَرَکه ، خط خورده اند ..بنفشه در باد و پروانه ها مرده و آینه کثیف ... و تاریک است کوچه بی پایان خانه یمان کوتاه است و پاگردش گِلی ( مثل همین امروز ) حالا از صخره های کارهای گنگ می آیم ، کار های احمقانه .. حماقت های قشنگ کودکانه و تکرار های بی وقفه در پوست سرگردان باد که همه اش خلاصه می شود در اینکه نامی را به یاد بیاری و یادی را به نام بخوانی . این یعنی تمام کار .
و کار تمام شد .
پ.ن : تهران سالی یک بار میزبان باران است .
تکرار های بی وقفه در پوست سرگردان باد....
جواب .