آن دنیا چگونه است :
بیماری از پزشکی در حالی که توی چشمانش اشک جوشیده بود پرسید:
دکتر من خیلی می ترسم ، آن دنیا چگونه است؟
دکتر به آرامی گفت:من نمیدانم
بیمار گفت : چطور نمی دانید ، شما یه پزشک هستید؟
دکتر در کنار در ایستاد بود قصد داشت در را باز کند از پشت در صدای پارس سگی را شنید که با پنجه هایش در را می خراشید . دکتر در را باز کرد و سگ به اطاق دوید پزشک به بیمار گفت : این سگ من است.
او قبلا به این اطاق نیامده است ، او نمی دانست در این اطاق چه خبر است تنها می دانست که صاحبش در اینجاست وقتی در باز شد او بدون ترس به داخل اطاق پرید ،
ما نمی دانیم که آن دنیا چگونه است اما می دانیم صاحب ما آنجاست و همین کافیست ...
یعنی خودتون رو با سگ مقایسه می کنید؟
سگ همیشه خرید و فروش میشه مثل یه برده مطمئنا اون سگ اگ عقل داشت هیچوت صاحبی نداشت .
کمی فکر کنید