KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

۲۴ ساعت از زندگی یک پسر دانشجو

8 صبح: تو رخت خواب…..
 

9 صبح: یکم وول میخوره  یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….

 

10 صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو انجام میداده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)

 

 

11 صبح : از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه)

 

12 صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه 99 تا میس کال  199 تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن.. اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله!

میشه یه ساعت دیگه هم خوابید!

 

1 ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم  علی جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….علی جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم .پاشو دیگه! پرتش میکنه

 

2 ظهر:ماماااااااااااااان …..ناهار

 

3 ظهر:مامااااان جورابام کو؟

 

4عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟

 

5 عصر: مسافرکشی صلواتی!! البته پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن....

 

6 عصر:به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی. چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت و حس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر 10 ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش 2ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادرشون بیچاره فقط فکر کمک و امداده…)

 

7 عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟
(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی. علی آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی. لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه …

 

8 غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!!

 

9 شب: آقا این خانمو برسونین به این آدرس. با آژانس خواهرو پیچوند…..

 

10شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه خیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه…

 

2شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری... نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاهه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!)

نظرات 28 + ارسال نظر
ص.ه یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 10:59

بابا نه دبگه تا این حد.
نگاه کم یک لقمه نون وجوجه همه که میخوام در بیاریم میگن رفتیم پارتی

چرا تا همین حد...D:D:

رویا IT یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 11:02

واقعا موندم این مامانا چرا حرفای پسراشون رو ساده می خرن؟!! اونوقت ما بیچاره ها میریم 2 ساعت درس، میگن باز با دخترا نشستین به حرف زدن؟!!

بگذریم که از واقعیت دور نیست!

مرسی قشنگ بود!! !

D:
خواهش عزیزم :X

سید حسین هاشمی یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 11:31

مامان دوست داشتنی ترین واژه ی خلقته
عاشقتم مامان...
این از این!

نوشته ی شما چندین ایراد ساختاری داشت:
اون چندین ایراد رو بی خیال می شم و فقط می گم!

یا ایشون خیلی قدرتمنده در زمینه ی پیچوندن!

یا این سونیا و رزا و سارا و نازی و ژیلا و بیتا و الناز و اقدس و... بسیار آی کیو تشریف دارند!

راستی

این مامان نمونه ی آماری رو از کجا پیدا کردید؟
مادرهای فضای Real به مراتب درصد دشواری پیچش شون بالاتر از ایشونه

متد های به روز و ابتکاری

اصلا خوب نیست!
اینجور مادرا باعث افت فکری پسراشون می شن

راستی شما برادر دارین؟

ممنون از نظرتون!
منم اول یه چیزی بگم که این نوشته مال من نیس من فقط کپی کردم..
نه من برادر ندارم.

3pehr یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 11:34 http://3pehr.tk

حمل بر خود ستایی نباشه گفتنی گلاب روتون
ساعت 10 مهمونی هنوز باز نکردن...

من که نمیدونم! شما که واردین بگین کیه..D:

منا یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 11:35

ممنونم
خیلی زیبا بود.
الحق که این مامانا هوای پسراشونو خیلی دارند

خواهش میکنم:)

احمدIT یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 11:41

مثل اینکه خیلی بهتون بر خورده؟
طنز جالبی بود
ولی" ۲۴ ساعت از زندگی یک دختر دانشجو " یک واقعیت بود
با این متن هم که زیرآب خودتون رو زده بودید!
این پسر بیکار و بی عرزه خوب 10،12 تا دختر رو سرکار گذاشته بودا

بهم بر نخورده چون هیچ شابهتی بین خودم و اون پست ندیدم!!!

منظورتون عرضه است دیگه!!
مشکل اینجاست که فکر میکنین فقط پسران که دخترارو میذارن سر کار.....D:

فاطمه غباری یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 12:25

هانیه جان واقعا عالی بود وتا حدودی حقیقت مرسی

ممنون فاطمه جون:X

حسین مالکی یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 12:28

زیبا بود ولی اگه بگیم همه پسرا این چنینن توهین به مادراست مادر را نمی شود پیچاند

ممنونم!
نه همه آدما که مثه هم نیستن...
ولی اگه از اون قسمت مربوط به مادرا فاکتور بگیریم بقیه اش برا اکثریت صدق میکنهD:

فاطمه سادات میرشجاعی یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 12:51

واقعیت همیشه تلخ بوده و خواهد بود...
ولی الحق که بعضی از مادرا خیلی این پسراشونو لـــــــــــــــــــــــــوســــــــــــــ میکنن!!
مرسی هانی جونم

آره والا!D:
مرسی از نظرت فاطمه جونم:X

امیر رباط یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 13:05

وای که لو رفتیم

ولی یه ایرادی در داستان مستندتون بود

یادتون رفت که بگین مامانا ساعت ۶ صبح دمپایی پرت می کنند میگن ذلیل مرده دردت به جونم برو نون بگیر آبجیت می خواد بره مدرسه


حالا یه سوال
اگر کسی نه شبیه داستان ۲۴ ساعت یک دختر باشه
نه شبیه یک روز یه پسر
جنسیتش چطور میشه؟

دیگه وارد بقیه مباحث نمیشم خودتون بگردین بقیه نکاتو پیدا کنید

مرسی! من چون خودم برادر ندارم به این نکات ریز وارد نیستم D:

مهرداد فرهادی - نرم افزار 88 یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 13:11

واقعا" خوشحالم که به خلق خدا چیز یاد دادم

معلومه خیلی سوز داشته

خوبه خوشحال باشین...هر کی میتونه هرجوری دوست داره فکر کنه!!
همونطور که دوستم گفت واقعیت تلخه....

شایان شهسواری نرم افزار یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 14:00

با مهرداد موافقم

همون جواب بالایی..

<فاضل> یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 15:15

شکر خدا

این پسر سوسول از کجا پیدا شده ؟؟؟؟؟


پسر را مردند هر کاری که کنند میگند کردم نکردند هم میگند نکردم
همین دیگه این همه مسخره بازی نداشت که


بلـــــــــــــــه!!!هیچ شکی در این نیـــــــــــــس:-"

sama یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 15:38

مر30 بامزه بود!

خواهش میکنم:)

پسر + یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 15:49

ممنون جالب بود!
شما لطف کن ازدواج نکن چون سر یکسال پسره را راهی بهشت زهرا میکنی!

خواهش میکنم.
چـــــــــــشم حتما این لطفو میکنم!!!! فقط شما هم هیچوقت زن نگیرین چون احتمالا دختره سر یه ماه از خونه فرار میکنهD:

کیارش مظفری یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 16:50

حمایت از حقیقت ./

مرسی از نظر منطقیتون.

دردسر ساز یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 17:31

ببخشید این پسره مجازی بوده یا نه؟

آقای دردسرساز یا همون پسر+ .....
شما که خودتون باید پسرارو بهتر بشناسین.... این جور آدما زیادن!! اینم همون مثل مشت نمونه ی خرواره.....

آرزو یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 18:16

عالی بود.ممنون

خواهش میکنم عزیزم:)

بابک سلمان یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 18:29

اشتباه می کنید . همه که اینجوری نیستند !!
پس لطفا اصلاح کنید متنتون رو !!

اگه یه نگاه به قسمت نظرات بندازین میبینین خودم گفتم همه مثل هم نیستن!!
این پستم موضوعش طنـــزو سرگرمیه. منم نیازی به اصلاحش نمیبینم....

دردسر ساز و پسر+ یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 18:40

دیدی زود قضاوت کردی هانیه خانم!!!

ما چند تا دانشجوییم که با یک اینترنت وصلیم و کامنت میزاریم!

یعنی ما مستقلیم و یک نفر نیستیم

شما قاضی خوبی نمیشی

بازم ممنون

باشه منم باور کردم.....
ولی یه دانشجو که انقدر برا شخصیت خودش ارزش قائل تمیشه که با اسم خودش نظرشو بیان کنه فکر نمیکنم بتونه تشخیص بده چه کسی برای چه کاری خوبه یا نه.....

ف غ یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 18:54

جواب اقای دردسر ساز
اگر یکم دقت کنید میبینیندکه بچه های این دانشگاه همه بعد از چهار سال مهندس میشوند هانیه عزیز هم همین طور معلومه که قاضی خوبی نمیشه چون قراره منهندس ۲۰بشه
به نظرم از این به بعددرکامنت گذاشتن بیشتر دقت کنید
اقای به اصطلاح دانشجو

ا یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 19:01

جالبه واقعا اقای که تاچند وقت پیش خودش قد دخترای دانشگاه رو مسخره میکرد وهزار جور پست میزد بر علیه دختران حالا سخن از اصلاح متن میگه

ا یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 19:04

ادامه نظر بالا اقای محترم مگه زمانی که همجنسان شما پست میزارند بر علیه دختران ما سخن از اصلاح گفتیم پس شما هم مثل ما این پست رو به عنوان یک پست طنز نگاه کنید

شقایق-جابرانصاری یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 22:49

با فاطمه جون موافقم!!

این مادرا دیگه خیلی لوســـــــــــــــــــــــشون کردن!!!!

!!!

:))پس خوش به حال خودمD:
X:

مائده عموزاد یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 23:36

هانی جون متنت خیلی خوب و مفید بود مثل همیشه.

مرســـــــــــی عزیزم:X:X

هم دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 00:08

این طور پسرا فقط کمر بند میخوان
وای اگه پسر من بود................

چه عصبانــــــــــــــــــی:))

پریسا-۸۸ دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 18:54

ممنون هانیه جون.خیییلی جالب بود.(در ضمن ببخشید که تو نظرات حوریه خانم اشتباها اسم شما رو گفتم)

سیما-۸۸ چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:08

هانیه جان دمت گرم پسرا که بی رگ تر ازین حرفان که بهشون بربخوره ولی حداقل ما بهشون میخندیم اینم متذکر بشم این پسران که اصولا سرکار گذاشته میشن و خودشونم خبر ندارن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد