KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

داستان یک فاحشه

۱۱ دقیقه نام کتابی از آثار پائولو کوئلیو هست که داستان یک فاحشه هست که......

ه درمورد عشق و آرزوهای ائده آل هر دختر (یا اکثر دخترها -ضمن احترام به تمامی دختران روشن فکر واقعیت گرا) مثل ازدواج با شوهر پولدار و مشهور شدن و خرید و پوشیدن لباس های زیبا و نیز زیبا و جذاب بودن و نیز در مورد ابطه های عاشقانه و چگونه عاشق شدنش و دیگر مسائل که کمتر رمانی در مورد آن صحبت شده ؛ صحبت میکنه اما نکته جالب اینجاست که در پایان هرفصل(چند خط پایانی هر فصل) جملات آموزنده و زیبا و جذابی رو بیان میکنه که هر خواننده تعجب میکنه که آیا این جملات از یک دختر۲۲ ساله برزیلی که برای هدفی به سوئیس آماده و حالا تصمیم دارد که خود را به سرنوشت سپرده و فاحشه شود تا شاد باشد چون هیچ گاه هیچ کس او را دوست نداشته حتی پسری که از او مداد خواسته بود یا در اولین بوسه از آن پسر در کنار ساحل با دهان بسته و یا خوردن شراب ۱۰۰۰فرانکی با مرد عرب ؛ او باید شاد باشد ...خود را به دامان سرنوشت بسپارد ...دیگر به کسی جز خود فکر نکند ؛ شنیده یا این تنها جملات کتاب هایی است که او خوانده.

                                این داستان زیبا رو می توانید از اینجا دانلود کنید.

نظرات 8 + ارسال نظر
مهرداد فرهادی - نرم افزار ۸۸ جمعه 15 آبان 1388 ساعت 23:02

چرا ناراحتی دوست عزیز؟

قاصدک جمعه 15 آبان 1388 ساعت 23:25

بیرون هم این کتاب هست ؟
من نمیتونم از مانیتور کتاب بخونم .

فکر میکنم باشه اما ۳۹صفحه رو میشه با صبر و علاقه با مانیتور خوند یا میتونه از فایل پی دی اف پرینت بگیری.

سعید اسماعیلی فرد جمعه 15 آبان 1388 ساعت 23:29 http://liverpoolfc.ir

پائولو کوئیلو نوشته هاش آدمی رو سحر میکنه. جوری به روح آدم میچسبه که .... .
این کتاب هم از گابریل گارسیا مارکزه و به نظر من خیلی قشنگ بود اسمش هم خاطرات روسپیان سودا زده من.
http://www.mediafire.com/?nmgimtog2wx

بله کوئیلو خیلی جالب جذلب آموزندس
بابت پیشنهاد کتاب ممنون حتما در اسرع وقت میخونم.

قاصدک جمعه 15 آبان 1388 ساعت 23:41

بله خب میشه !
ممنون

ممنون بابت نظر

علی مقدم شنبه 16 آبان 1388 ساعت 04:14

این کتاب رو من تابستون خوندم
یجورایی میتونم بگم داستان، مثل داستان "کیمیاگر" جلو رفت
کتاب خوبی بود، مثل همه کتابای کوئیلیو

بله کاملا همین طوره.......

امیر A² شنبه 16 آبان 1388 ساعت 13:27

دارم دانلود میکنم که بخونم.
تا حالا کتابای کوئیلو رو نخوندم ولی تعریف زیاد شنیدم!
امیدوارم که مثل تعریفاش خوندنی باشه و گرنه تبدیلش میکنم به کتاب دوستی خاله خرسه

امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.

امیر A² شنبه 16 آبان 1388 ساعت 16:59

تموم شد
لذت!
با عقایدم زیاد همخونی نداشت. (اینکه بزار سرنوشت راهت رو تعیین کنه.)
نمیگم از دسته ی کسانی هستم که با سرنوشت به جنگ میرم و از این حرفا.
ولی با اینکه بگم هر چی بادا باد، مخالفم.
جایی که میشه تصمیم درست رو گرفت، خب باید گرفت دیگه! حالا اینکه تصمیم درست کدومه بستگی به خیلی چیزا مثلا شخصیت شما، آرزوها، افکار، عقاید و ... داره و این تصمیم برای هر کس میتونه متفاوت باشه (بسته به همون موارد بالا)

نهایت تلاشم رو کردم تا چیزایی که تو ذهنم میگذره رو با کلمات درست بیان کنم ولی فکر کنم ضعیف عمل کردم.

و از اینکه این کتاب رو معرفی کردی تشکر میکنم.

ابتدا ممنون بابت نظر و خوشحالم که کتاب رو خوندی...
شاید بهتر باشه در مورد نظرت یک سری نکات البته از نظر خودم در مورد این کتاب رو بگم.
من آثار زیادی از کولئیلیو نخوندم پس درمورد دیدگاه این نویسنده اطلاعات زیادی ندارم و صحبتم رو تنها با تکیه به همین اثر شروع میکنم.
همون طوری که شما دوست عزیز بهتر از من میدونی نویسندگان بزرگ در داستان ها اهداف موقت و اهداف اصلی دارند ضمن اینکه به شخصیت پردازی در ارائه هرچه بهتر اهداف(چه اصلی و چه فردی) اکتفا میکنند پس بهتره از اینجا شروع به کنکاش کنیم که دختر ساده و فقیر از کشوری نه چندان غنی این بدان معناست که این دختر تنها به آنچه دیده اکتفا میکند و هرچیز و رویداد جدید براش جذاب و جدید می تونه باشه و مثل همه(یا اکثر) افراد فقیر به دنبال کسب موفقیت مالی هست تا فقدان موجود رو برطرف کنه و تجربه های جدیدی رو بدست بیاره ؛خوب در چنین فردی خیلی راحت مغلوب گفته های دیگران میشه و همواره در خیالات سیر میکنه همینطور که در داستان خوندید حتی در پایان داستان همواره خیال پردازی میکنه .
خوب حالا به اتفاقات داستان میرسیم....
عاشق پسری شدن اما اظهار علاقه نکردن...این میتونه به این معنا باشه که دخترک ترس از دست دادن پسر با گفتن واقعیت در ضمیر وی ایجاد شده زیرا تمامی (یا اکثر)خیال پردازی هایش به اجابت نرسیده(با توجه به جمله پایانی که هیچگاه کسی مرا دوست نداشته)لزا با پنهان کردن این موضوع در خیال بازی هایش لذت یا همان موقت راضی میشود.
اتفاق مهم دوم اولین بوسه با دهان بسته با پسرک در کنار ساحل...
این میتونه به این معنا باشه که دختر داستان ما رابطه اجتماعی کم و اطلاعات عمومی کمتری نسبت به هم سن های خود دارد که شاید دلیلش همان فقر باشد پس نویسنده دوباره بر این موضوع تاکید میکند که این دختر به سادگی میتوتند فریب بخورد ...
در مورد صحبت در مورد رابطه جنسی با دوستان دختر ......
این بدان معنا میتونه باشه که از این تجربه چون اولین دفعه انجام داده و دوستانش انجام نداده یا در مورد آن گفت و گو نکرده اند پس برای وی از ۲دیدگاه جذاب است ۱تجربه جدید ۲میتوانست در این مورد به خود ببالد زیرا دوستان دختر وی چنین تجربه ای نداشتند و یا همچون وی دنبال بدست آوردن روش های مختلف برای بیشتر شاد بودن در این مورد نبودند...
دختر داستان ما تجربه های بسیاری را در طول داستان بدست می آورد به نظر من اولین تجربه ای که وی را کمی توانست دنیای واقعی را به وی نشان دهد زمانی است که با مرد عرب در رستوران برخورد میکند و در مقابل چشمان وی شروع به گریه کردن میکد این تنها زمانی در داستان است که دخترک داستان رفتاری ناشی از واکنش عقل بر احساسش را انجام میدهد و بدنبال خیال پردازی نرفته......
از آنجایی که شخصیت داستان همواره آرزوی رسیدن به رفاه مالی را داشت و دارد لزا بدنبال بدست آوردن راهی ساده میگردد و با تجربه ۱۰۰۰فرانک برای یک شب میبیند چه راهی به این آسانی که همواره میتوانست به آرزوی دیرینه خود یعنی پول دار شدن برسد و نیز میتوانست تجربه های جنسی جدیدی را تجربه کند...
پس وی خود را بدون دلیل به دست سرنوشت نداده بلکه با تجربه هایی که بدست آورده دریافته اگر در مسیر سرنوشت حرکت کند به آرزوهایش میرسد مثلا اگر در جواب مداد داری آن پسرک جواب مثبت میداد یعنی با سرنوشت موافق بوده و سرنوشت خواستار رسیدن به آرزوهای وی را داشته اما از ابتدا که فرار میکند به سرنوشت میگوید نه من خلاف جهت تو حرکت میکنم....
حال در جوانی به اینجا رسیده که در جریان حرکت آب حرکت کردن یعنی پیروزی .پس چرا دوباره به سرنوشت بگوید نه؟؟؟

............
اینها تنها گوشه هایی از نظر من در مورد این داستان هست ...خوشحال و ممنون میشم اگه با دیدگاه شما در مورد این داستان آشنا بشم و چرا فکر میکنید که دختر داستان بدون دلیل به سرنوشت جواب مثبت میده؟

یک نکته بجا مانده: اگر چند خط آخر هر فصل را در کنار هم قرار دهید به مجموعه ای از نکات زیبا و مفید خواهید رسید...پیشنهاد میکنم انجام بدهد و دریابید...
بازم ممنون بابت نظر.

امیر A² شنبه 16 آبان 1388 ساعت 18:43

اول از همه بابت اینکه به نظر من احترام گذاشتی و نظرت رو گفتی تشکر میکنم.
دوم؛ بعلت یه مشغله ی گذرا متاسفانه فعلا وقت کافی برای تبادل نظر ندارم (به همین علت نظر بالاییم هم کوتاه بود)
سوم؛ بله نکته ی آخری که فرمودید حائز اهمیته.
و در نهایت باز هم ممنون

منم ممنون بابت پیگیری نظر
موفق و پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد