KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

آپاردی سئللر سارانـــی (سیل سارا را با خود برد.)

در میان تپه زارهای مخملین آذربایجان در خاک فرش زردار مغان، افسانه واری بوقوع پیوست که سالیان درازی به شکل فولکوریک سینه به سینه آذربایجانیان نقل گشته است. سارا دختر پرشور و شرری بود با مژه هایی شوخ و نگاههایی نافذ و جذاب.
و
ی با تکیه بر نیروی بزرگ عشق خویش تدبیر شجاعانه ای اندیشید که همین اراده اش، او را در میان افسانه های حیرت آمیز تاریخ آذربایجان قرار داد.
همکلاسی های عزیز، توصیه می کنم شعر و داستان "سارا" را در ادامه مطلب حتماً مطالعه فرمایید.

در میان تپه زارهای مخملین آذربایجان در خاک فرش زردار مغان رودی با نام آرپا پیوسته در جریان بود. در سالها پیش بر ساحل آن رود پر تاب و تب داستان افسانه واری بوقوع پیوست که سالیان درازی به شکل فولکوریک سینه به سینه آذربایجانیان گشته است .

اکنون مختصری از آن نه به صورت رمانها یا داستانهای کوتاه معمول که به شکلی گزارش گونه از نظر علاقمندان می گذرد. 

سارا دختر پرشور و شرری بود با مژه هایی شوخ و نگاههایی نافذ و جذاب. آنگاه که کوزه به دوش از راه باریکه ای به سوی چشمه دهکده پای می گذاشت از بزرگ و کوچک دل هر بیننده ای را به تپش رعد وار می انداخت. با همه این شور و زیبایی او در صبحگاهی عطر آمیز به عصیان دل چوپانی صمیمی از همان اهالی جوابی بس صمیمانه داده بود و از آن پس در قصر آرزوهایش با لباس سپید عروسی خود، همای سعادت " خان چوبان " شده بود.

 عشق عریان آنها همچون اسبی سرکش در کناره های رود آرپا در جلگه مغان ، تپه های علف پوش ، باغها و گلها را در می نوردید و به پیش می تاخت.این عشق آتشین و صادق زبانزد همه مردمان روستاهای مغان شده بود. خان چوبان جوان تنومندی بود با سبیل های با مزه که یک لحظه نیز نی لبکش را زمین نمی گذاشت. وقتی در سایه درختی یا پای چشمه ای می نشست با نی خود سوزناکترین آهنگها را می نواخت و در هجران و درد اشتیاق سارا آشکارا می سوخت. 

در دیدارهای گه گاه آنها رویاهای شیرین حیاتشان ترسیم می شد و این مسایل هر بار شکل و شمایل زیباترو بزرگتری به خود می گرفت. اما از شوربختی این دوجوان دلداده همه چیز گویا تصمیم داشت به گونه ای دیگر اتفاق بیافتد. بعد از مدتی کوتاه حکایت عشق آتشین سارا و خان چوبان با دخالت ها و دست درازی یکی از بیگ های منطقه رنگ و بوی تراژدی به خود گرفت و وارد مرحله تازه ای شد. بیگ با دارو دسته خود به روستای محل سکونت سارا آمده و پدر او را مرعوب کرده بود که اگر سارا را با خود نبرد روزگارشان سیاه خواهد شد.

 آن زمان دوره خان خانی بود و هرکس که زر و زور بیشتری داشت در چپاول و غارت مال و ناموس مردم صاحب دست گشاده تری بود.از این رو طبعا آتش هوس و میل وحشیانه " بیگ " به سارا می توانست سرنوشت عشق و حیات آنها را به زیر هاله ای از تاریکی و بدبختی بکشاند.

 در این ایام خان چوبان به اقتضای کارش از سارا دور بود. بیگ و اطرافیانش با فرصت طلبی برای بردن سارا به روستا بر آمدند. فضای حزن آلود این اقدام همه را در فکری عمیق فروبرده بود.مسلما در مقابل تصمیم بیگ هیچ کس را مخصوصا سارای نحیف و ظریف را یارای مقاومتی نبود. سارا که خود را در مقابل ستمی آشکار می دید نمی توانست خاموش و ساکت بنشیند و خود را به دستان آلوده بیگ بسپارد. به همین خاطر وی با تکیه بر نیروی بزرگ عشق خویش تدبیر شجاعانه ای اندیشید که همین اراده اش ، او را در میان افسانه های حیرت آمیز تاریخ آذربایجان قرار داد.

 سارا در یک غروب غم انگیز مغان برای رهایی از آن فتنه ستمبار ، جسم و قلب بزرگوار و پرشور خود را برای همیشه به " آرپاچایی " یا همان رود ناآرام " آرپا " سپرد تا دنیا شاهد شهامت و بزرگی انسانهای پاک و با شرافت باشد.

 امواج آرپا چایی ، سارای زیبا را همانند دسته گلی روی دستهای خود بردو بدین ترتیب دفتر عشق ناکام دیگری بسته شد و از میان رفت .بعدها شاعری از دیار ارسباران آذربایجان ، ابوالقاسم نباتی در میان چندین بند شعر تراژیک ، گوشه ای از این حکایت را چنین بیان نمود.


آرپا چایی آشدی داشدی*سئل سارانی آلدی قاشدی

رود آرپــــــــــا طغیان کــــــــــــرد و ســـــــیل سارا را با خود بـــرد


جوت باجی نین گؤزو یاشدی*آپاردی سئللر سارانـــی

چشم های خواهر دوقلویش پر از اشک است، سیل سارا را برد


بیـــــــــــر آلا گوزلی بالانی

یک دختر با چشمهان شهلا را


گئدین دئیین خان چوبانا*گلمه سین بــو ایـــــل موغانا

بروید و به "خـــــــان چوپان" بگویید امســـــــــال به مغان نیاید 


گلــــــــسه باتار ناحـــــق قانا*آپاردی سئللر ســــارانی

اگر بیاید به خون نا حق آغشته میشود، سیل سارا را برد


بیـــــــــــر آلا گوزلی بالانی

یک دختر با چشمهان شهلا را


آرپا چایی درین اولماز* آخار ســـــــــولار ســـرین اولماز

رود آرپا عمیق نیست، آبهایی که از آن جاری میشود سرد نیست


سارا کیمی گلین اولماز* آپاردی سئللـــــر ســــــارانی

هیچ عروسی مانند سارا نیست، سیل ها ســـــــــــارا را بردند


بیـــــــــــر آلا گوزلی بالانی

یک دختر با چشمهان شهلا را


نظرات 12 + ارسال نظر
سیدحسین هاشمی چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 17:41

موسیقی "سارا را سیل برد" رو چند سال پیش استاد کمانچم برام زده بود

واقعا اشک از چشمام جاری شد

داستانش رو هم مختصر می دونستم

ممنون مصطفی عزیز

مرسی حسین جان

شقایق-جابرانصاری چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 18:02

...
ممنون.!!

مرسی.

حوریه جعفری - کامپوتر چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 18:03

آخـــی ! چه غم انگیـــــز!!

چه غم انگیز و چه با افتخار!

مرجان شهریارپور IT چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 20:03

نه چه پایان زیبایی
پس برای همینه من اینقدر اسم سارا رو دوست دارم؟

مرسی، واقعاً زیبا و غرور آفرینه.
تجلی اراده انسانی و قدرت عشق در قبال ...

پگاه چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 20:19 http://kermanshahit.blogsky.com/

چقدر زیبا بود...
مخصوصا این تکه ی شعر:
رود آرپا عمیق نیست، آبهایی که از آن جاری میشود سرد نیست
دست شما درد نکنه.
افسانه های آذری زبانها همیشه پر از احساسه

ممنون پگاه،
ممنون بابت نظر قشنگت.

سیدحسین هاشمی چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 20:21

موسیقی سارا را سیل بر رو آپلود کردم
کیفیتش چندان خوب نیست
ولی موسیقیش واقعا زیباست

http://uploadingit.com/get/XJWEQGNXEJKTHSX6

ممنون!

پگاه چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 21:21

دست شما درد نکنه آقای هاشمی...

فرزانه محمدی چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 23:37

به خان چوپان بگویید که به ده باز نگردد ...

چه احساسی خواهد داشت آن هنگام که با کوله باری از عشق برای دیدن معشوق خواهد آمد اما...

خان چوبان گلمه بو ایل موغانا...

یه نفر پنج‌شنبه 23 مهر 1388 ساعت 00:30

چند وقت پیش تلویزیون هم فیلمشو داده بود البته خیلی وقت پیش

اوهوم، برا خیلی وقت پیش بود.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 مهر 1388 ساعت 01:16


ممنون خیلی قشنگ بود

مرسی، لطف کردی.

الیار عاصمی زاده پنج‌شنبه 23 مهر 1388 ساعت 16:14

یاشا منیم گوزل یولداشیم

یاشا منیم عزیز قارداشیم

سحر ب پنج‌شنبه 23 مهر 1388 ساعت 17:01

ممنون

خواهش می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد