KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

پیانیست کوچولو ۲


دوباره دارم پیانو میزنم

دوباره یکی کنارمه

دوباره به کناریم میگم

بازم بزن بازم بزن

امروز بابا هم رفته سفر

امروز دیگه گل خم نمیشه مارو نگاه کنه

از بس این گل به ما حسودی کرد

بابا هم رفتش سفر

حالا از کی بپرسم بابا کی میاد

اونی که کنارمه داره یانو میزنه

ازم میپرسه

بابابزرگ کی برمیگرده

چی بگم

بگم وقتی بزرگ بزرگ شدی؟!

من که وقتی بزرگ بزرگ شدم

مامان نیومد

پس چی بگم

بگم وقتی گل کنار پنجره جونه بزنه

نه اینو نمیگم

آخه بابام همیشه میگفت

اگه بزرگ شدم میفهمم

بابا با این گل چی زمزمه میکرد

بزار مثل اون روزا به کناریم بگم

برو عصای بابابزرگ رو بیار

کمکم کن برم کنار گل

حالا خودم دارم با گل زمزمه میکنم

کناری ازم میپرسه

بابا چیمیگی به گل؟!!

چی بهش بگم؟

بگم بزرگ میشی میفهمی؟

من که بزرگ شدم نفهمیدم بابا به گل چی گفت

به کناریم میگم

دارم به گل میگم

یادت میاد اون قدیم قدیما

زمانی که منو مامان و بابا

میومدیم کنار پیانو

مامان و بابا پیانو میزدن

منم کنارشون بودم

بعد اینکه مامان رفت

منو بابا میومدیم کنارت

بابا بهت چی میگفت

چی کار میکردی که خاک میرفت تو چشای بابا

الان چی کار کردی که خاک رفته تو چشام

نکنه یه روزی این کارو با کناریم بکنی

چرا توهم امروز غنچه هات پرپر شده

چرا دیگه خم نمیشی

مارو کنار پیانو ببینی

چرا هرکی میره سفر

قبلش با تو بعد پیانو زدن

هق هق میکنه

بگو چی به کناریم بگم

بگو بگم کی بابا از سفر میاد

بگو کی مامان از سفر میاد

بگو من کی میرم سفر کنارشون

به کناریم

بگم حواسش به تو باشه

بگم همشه بهت آب بده

بگم نزاره تو سرما بمونی

بگم یادش باشه یه روزی

بابابزرگ و مامان بزرگ و باباش باهم پیانو میزنن

الان خودش تنها داره میزن و فکر میکنه من کنارشم

..................

پ.ن:آخ که این پیانو این گل کناره پنجره عجب خاطراتی رو قطار کردن....



 پیانیست کوچولو۱

نظرات 2 + ارسال نظر
شقایق -جابرانصاری پنج‌شنبه 26 شهریور 1388 ساعت 21:10

خیلی با مزه بود.ممنون.

ممنون بابت نظر

کیارش مظفری پنج‌شنبه 26 شهریور 1388 ساعت 21:23 http://کیا فیلم دات کام

همیشه گوشه از از کار نا تمام می ماند و سه نقطه ها اند که به کمکش می آیند .. ساده ساده رهایم میکند ..
راستی تو از چه می خواهی دل بکنی ؟ که نتت را بر صخره و سنگ میزنی که کلامش سنگ و موسی قیش سکوت است ؛ بیا به قدر تمام رفتار آدمی خاک شویم ..

همیشه در جای جای زندگی در کنار خلع دیدن و شنیدن با صدای چند نقطه خالی مرحمی ناچیز با تو بودن ، یاد تو را در دلم روانه کند... همیشه از صدای نقاط کور خواسته ام بگویند هستم،هستی...همیشه از صدای چند نقطه خواسته ام تعلق وابستگی را یادآور شود...همیشه از صدای چند نقطه خواسته ام،خواسته هایت را یادآور کنند....

راستی از راستی راستنی های زندگی دل کندن نیست...راستی از راستی وابستگی زندگی دل کندن نیست....راستی از دیدگان هستی دل کندن نیست...راستی طعم دیدن هستی در کنار وابستگی نگاه توست.....

به نت زندگی ام آموخته ام ساده و روان بزنند...به آنها آموخته ام یاد تو را در دل ها بزنند...به نت ها آموخته ام تنها و زیبا بزنند...به آنها آموخته ام یاد سحرگاهان آرزوی دیدار بزنند...به نت ها آموخته ام کنار لحظات زیبا ، تنها یاد آن گل زیبا کنار بستر تنهایی بزنند.....

بیا به قدر زندگی،زندگی کنیم..بیا به قدر تنهای ،تنهایی کنیم...بیا به قدر آدم ،انسانی کنیم..بیا به قدر موسی عیسیی کنیم...بیا به قدر محمد(ص) آدمی کنیم...بیا به قدر او تن پوش بلای او شویم..بیا به قدر آدمک زندگی در تنهایی تنها وابسته به تنهایی شویم....بیا به قدر آدم زندگی کنیم...بیا به قدر آزادی زندگی کنیم....

ممنون نظر بسیار زیبایی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد