KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

شاعران بزرگ یونی

هدف از زدن این پست مثل زدن های دیگه نیست!!! 

فقط استعداد یابی و معرفی این گهواره های استعداد و  دوستان شاعر و علاقه مند ماست مانند برادران جیگری همچو... الیار عاصمی زاده...وحید احمد پور و ...  

 

 در ادامه نمونه ای از اشعار وحید احمد پور و ژالیار ( اسم هنری الیار مثل زانیار ) را داریم. 

  دوستان در نظرات ما را  از چشمه های هنر خود بی بهره نذارنااااااااااا 

 

..

این ابیاتی از دوست استاد ....وحید احمدپور شاعر گرانقدر معاصر است.. 

-- وحید : ایتدا در وصف تو شعری سرودم امیدوارم مورد توجه تو قرار بگیرد :

ای سرسپاری که میروی ز شهر و دیار دوست
به آن دیاری# که میروی؛عاشقی از آن اوست
جز مریدی تو کار؛عار است برای ما
ای که عالمی* عاشق و مست لقای توست

# ( دیار : منظور خانه و کاشانه ی یار و معشوقه )
* ( عالمی : بانوان گرامی )

حضرت یوسف : گر خدا مرا یاری نمی کرد حتما در دام زلیخا اسیر می شدم
زخدای یاری گیری دری بسته نخواهد بود

   

 

--این تصویر گوشه ای از شعر استاد با خط خود ایشان روی در کارگاه بدبخت بنده 

 الیار :: 

نظرات 7 + ارسال نظر
وحیداحمدپور جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 00:24 http://vahiden.wordpress.com

سلام

بنده شاگرد شما هستم جناب سرسپار اون ترک هم شاگرد شماست اصلا غلام شماست

سرسپار جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 00:29

وحیدا اگر تو شاعری من بت پرستم... همه اشعار تو را می پرستم....
دوست داریم ترک/

سوسن sanaye جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 00:41

اینکه گهواره استعداد داشته باشه دلیل بر با استعداد بودن نوزاد توش نیست

" زخدای یاری گیری دری بسته نخواهد بود "

وحید احمدپور جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 00:50 http://vahiden.wordpress.com



من می نویسم تا که بگویم هست و هستم
من از شعله ی رحمت حق نیز مست مستم
من عاشـــــــــــق شعر و نوشتن در سکوتم
امــــا با تمام عاشـــقی ؛ حق را می پرستم

سرسپار جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 00:57

اومدم حال بدم زدی تو برجکم////

عوضش می کنم

وحیدا اگر تو شاعری نازش کنم من ----تو شعر را بنویس پستش کنم من.

اینجا نازش و نازت یکیه ها

جویا یزدانی جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 01:19 http://toooska.blogfa.com

چرا در خیالم رویایست که مرا اینگونه آشفته می کنه؟

چرا همه سکوتم را غم می بینند؟

چرا باید حرف هایم را به باد بزنم که اینگونه طوفان به پا کنه؟

سرسپار جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 01:25

جویا آنقدر بزرگی که کوهم موقع شنیدنت از ترس فرار کرد و خود را صخره معرفی کرد... دریا شد برکه.... جنگل شد باغچه...و خورشید شد چراغی کم نورو من هم دوان شدم.... و تو فریاد زدی خدا.... و تنها کسی که شنید فریاد بزرگی غمت را خدا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد