KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

گاه شمار

 دنبالش می گردم تا درد و دلی کنم ولی...

چند برگه  کاغذ که روی آنها اعداد مبهم را مبیبنم...هر روز و هر روز از پس آن می گذرم و برخی از صفحات سپیدش را رنگین می کنم...

هر روز به روز های قبلی می نگرم و آن را ورق می زنم .. گاهی آه و گاهی آفرین سر می دهم ، گاهی دلگیر می شوم و گاهی خشنود.

براستی چه راز سبزی در این ورق های سپید خفته است که به نوشتن می خواند و چه حس زیبایی در کوچه پس کوچه های این دفترچه قرار دارد که تو را به سرک کشیدن وا می دارد.

 و باز هم می خوانی ، آن روزهایی را که گذرانده ای و باز  ... و باز .... و باز.

و به امید روزی به جلو می روی ، هر روز برگه ای و هر ساعت و سطری و هر لحظه جرقه ای...گاه با خود زمزمه می کنم که آتشش بزنم تا بسوزد و ندانم که چه شد... و گاهی می گویم مراقبتش کنم تا بسوزاندم و بدانم از کجا شروع شد.

روزی آن را پنهانش می کنم تاجایش را فراموش کنم و روز دیگر اتاقت  را بر هم می کنی تا آن را بیابی.

روزی آن را هدیه می کنی و روزی خواهش پس گرفتنش را داری.... به راستی چه ارزشی در آن چند ورق کاغذ جاریست و چه تفاوتی بین کلمات آن کلیشه نویسی درسی و این چند کلام وجود دارد.

حس می کنی هیچ کسی جر این کاغذ ساکت نمی تواند بدون ذره ای شک تمام حرف هایت را قبول کند وحس می کنی همین ورق بی جان است که جان از دست رفته را به تو می بخشد  ، پس می نویسی سخنان دلت را.

و هم اکنون صفحاتی که با فشار انگشتانت تا می خورند این بار زیر فشار این همه حرف دل خم به ابرویشان نمی آید .

و باز هم صفحه ای را تمام می شود و ورق زدنی دوباره و باز هم سپیدی کاغذ که تا چندی خیره کننده است... و باد پنکه ی کوچک  روی میز که سالیان این گاه شمار را در چند لحظه می پیماید.

و تو در شگفتی از این جاری ... این همه گذر و این همه عبور.

و به یاد می آوری عبور را... عبوری که در آن یک سایه بود تا به تو گوشزد کند تنهایی افلاکیت را ، عبوری که شاید خواستار تنهایی نبود ولی به حکم  آن  تنها بود.

خواستم سخنی بگویم ولی باوری نبود که بر من یقین کند و خواستم عذری بخواهم از این ابهام کلامم ولی سری نبود که به تایید آن تکان بخورد و خواستم فریاد بزنم عاشق هستم در زمانی که هیچ کس به عشق پایبند نبود ، پس آرام گرفتم و خواستم آنرا بنویسم.... و باز  هم  به سراغ آن قفسه کهنه می روم ... به دنبال همان گاه شمار سبز چندین ساله می گردم تا خودم را سبک کنم...

پس کجاست؟؟

پیدایش نمی کنم...

SIAVASH_PCE

نظرات 2 + ارسال نظر
الیار عاصمی زاده سه‌شنبه 23 تیر 1388 ساعت 18:38

با تمام وجود احساسش کردم

fhhnf سه‌شنبه 23 تیر 1388 ساعت 18:52

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد