KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

یاد رنگین رفیقانم را بر زبان داشته باش

ارغوان 

(    هوشنگ  ابتهاج " سایه " ) 

ارغوان  ! شاخه هم خون جدا مانده من 

آسمان تو چه رنگ است امروز ؟ 

آفتابی است هوا ، یا گرفته است هنوز ؟ 

من در این گوشه که از دنیا بیرون است 

آسمانی به سرم نیست ، از بهاران خبرم نیست 

آنچه می بینم دیوار است .

ارغوان

(    هوشنگ  ابتهاج " سایه " ) 

ارغوان  ! شاخه هم خون جدا مانده من 

آسمان تو چه رنگ است امروز ؟ 

آفتابی است هوا ، یا گرفته است هنوز ؟ 

من در این گوشه که از دنیا بیرون است 

آسمانی به سرم نیست ، از بهاران خبرم نیست 

آنچه می بینم دیوار است . 

آه ، این سخت سیاه آنچنان نزدیک است  که چو برمی کشم از سینه نفس  ،  نفسم را برمی گرداند . 

ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می ماند. 

کورسویی ز چراغی رنجور قصه پرداز شب ظلمانی است 

نفسم می گیرد  ،  که هوا  هم اینجا زندانی است . 

هر چه با من اینجاست رنگ رخ باخته است 

آفتابی هرگز ، گوشه چشمی هم بر فراموشی این دخمه نینداخته است . 

من در این گوشه خاموش فراموش شده 

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده 

یاد    رنگینی     در خاطر من گریه می انگیزد 

ارغوانم آنجاست ، ارغوانم تنهاست ، ارغوانم دارد می گرید . 

چون دل من که چنین خون آلود            هر دم از دیده خون می ریزد 

ارغوان ! پنجه خونین زمین ! دامن صبح بگیر 

وز سواران خرامنده خورشید بپرس 

کی بر این دره غم می گذرند. 

ارغوان !خوشه خون ! بامدادان که کبوترها بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند 

جام پررنگ مرا بر سر دست بگیر 

به تماشاگه پرواز ببر 

آه بشتاب  ! که هم پروازان نگران غم هم پروازند . 

ارغوان ! بیرق گلگون بهار ! تو برافراشته باش . 

شعر خونبار منی 

یاد رنگین رفیقانم را بر زبان داشته باش 

تو بخوان نغمه ناخوانده من 

ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من .

نظرات 2 + ارسال نظر
مرگ یکشنبه 14 تیر 1388 ساعت 00:14

عالیست این شعر البته قسمتیشو تو همکلاسی زده بودم اما مرسی که همشو کامل زدی

ک یکشنبه 14 تیر 1388 ساعت 01:10

درسته ولی :
نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست،
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست،
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
"سایه"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد