KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

خداحافظی کرد و شکست..!

صدایی آمد که جلب کرد تمامی اطرافیانش را... همه با تعجب و کنجکاوی بهش نگاه می کردند ، چه صدای عجیبی...!

صدایی آمد که جلب کرد تمامی اطرافیانش را... همه با تعجب و کنجکاوی بهش نگاه می کردند ، چه صدای عجیبی...!

به خودش می پیچه، شاید دچار دردیست ، آری حتما دردی دارد که اینطوری داره بالا و پایین می پره.

بالا و پایین می پره در حالی که نای بلند شدن را نداره ؛ مگه کوه کنده که چهرش اینقده خستس ، کوه نکنده بلکه چیزیو از دلش کنده ، همون چیزی که همیشه دوسش داشت و بهش افتخار می کرد ، همونی که گرماگرم زندگیو همراهش بود و همونی که قبل تر ها براش می نوشت.... آری اون عشق رو کنده بود...

...

ساعاتی بود که تلفن رو قطع کرده بود ولی همچنان مات و مبهوت به همراه فریاد های گوش خراش سکوتش یه جا نشسته بود و صداها و حرفایی که شنیده بود رو برای خودش بازگو می کرد ... با خودش درگیر بود و خودش رو سرزنش می کرد و به راستی که چه جرمی سنگین تر از شکستن دل کسی.... چگونه می خواست جواب پس دهد ولی این کاری بود که انجام داده بود ، این همون چیزی بود که کنده بود.

آیا گناهکار بود ؟   بارها از خودش پرسید ولی راهی نیافت جز مرور ، مرور کذشته ها و خاطره ها.

بارها حرفاشونو به یاد آورد ، تموم اون عاشقوونه ها رو ، تموم اون لامسه ها رو ، تموم اون دوست دارم هارو و تومو اون تا اخرش به پات هستم هارو.... و چه آسون از پایه قطع کرد که دیگه مجبور نباشه به پای چیزی بمونه .... و آیا واقعا به این سادگی بود... اگر اینقدر ساده بوده پس چرا هنوز هم مجسمس ، چرا فقط  مبهوت مونده.

دنبال دلیل گشت و اونموقع بود که یکبار دیگه مورد هجوم سیل  دروغ هایی قرار گرفت که طی این چند وقته شنیده بود و سکوت کرده بود تا جایی که به آرامی شکست تا صدای شکستن اون سکوت دل آرومش رو به هم نزنه.

دروغ...... دوباره چشاش پر شد ولی اینبار دهانش رو باز کرد ولی باز هم کلامی در راه نبود فقط آهی بود که سر داده شد شاید که تسکینی باشه روی اون زخم. .... به یاد آورد ، به یاد آورد اولین صحبت ها و قرار مدار ها رو ، قول هایی که قرار بود صداقت رو بینا بین نگه داره ولی فقط اعتمادیو ایجاد کرده بود که پرده باشه به روی زشتیه دروغ....

اعتمادی که فاصله هارو از بین برده بود و به جاش دلبستگی ایجاد کرده بود حالا  فرو نشوند اون سقف مشترکی که عشق نامگذاری شده بود به روی سرش و اون فقط بی صدا له شد تا کسی نفهمه چه به سرش اومده ، تا کسی به عشق بد بین نشه ، تا کسی از عاقبت عاشقی نترسه....

و زیر لب می گفت ، همچنان عشق زیباست و به خودش القا می کرد که اشتباه از جانب خودشه و باید زندگی کرد ، اگرچه می دونست که زندگی بدون عشق یعنی .... سکوت و سکون.

یاد آخرین کلمه افتاد....  خداحافظ ... و چه دردناک بود خدا حافظی بدون شنیدن دوست دارم و گفتن این جادوی گرم.

ولی سعی کرد از جا بلند شود.... پس بلند شد تا حفظ کند حرمت عشق را . ولی سنگینی روی دلش  احساس می کرد که چون لرزه بر اندامش می افتاد و اون لبخند می زد .... لبخندی به تلخی جرعه ای قهوه  که به تنهایی خورده شد تا شاید تلخی خداحافظ آخر رو از یاد ببره....

خواست که بنویسه... خیلی وقت بود ننوشته بود و با ترس و لرز و با عشق و بارونی که می اومد نوشت... اونقدر نوشت و نوشت تا آروم شد... و در آخر نوشتنش رو با یه جمله تموم کرد ، او نوشت : درود بر عشق که  مرا آفرید تا بیافرینمش و لمسش کنم.

درود بر عشق که  مرا آفرید تا بیافرینمش و لمسش کنم

SIAVASH_PCE

نظرات 19 + ارسال نظر
ع.... پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 01:52

آره؟!!

دوسس جون مرسی از نظرت.... دیدم طرف رو ... آره براش سخت بود!!!

عاشق پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 01:57

چه رسمی داره این دوره زمونه....

که هر روزش یه جا عاشق کشونه... :‌(

صدف سرسپار پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 03:10

مثل همیشه قشنگ بود

مرسی SaDaF جون ، راستی دختر عمو چه خبرااااااا ؟؟

کیارش مظفری پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 08:28 http://کیافیلم دات کام

سخت نگیر.

هر چه سخت تر گرفتم کیارش بهم گفتن طرف سگه و هر چه شل تر بهم گفتن طرف خره... چه باید کرد؟

رام پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 08:44

عشق رو میشه بین خطها جستجو کرد و دروغ رو همه جا

رام ... عشق رو تو همه جا گشتم و خیلی جا ها کسانی به دروغ خود را عاشق گفتند

آ.ب پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 11:13

وقتی که می رفت
من با دو چشم خویشتن دیدم

که جانم می رود

او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مژرس از من نشان....

هانی پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 11:16

کسی که حرمت عشق رو با دروغ بشکنه یه خائنه ! چون عشق انقدر سنگینه که نباید با این چیزا زیره سوال بردش!
به عشق نمیشه خیانت کرد !

به عشق نمیشه ولی به عاشق میشه... تنکس

شقایق انصاری پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 12:18

با نظر هانی جون شدیـــــــــــــــــــــــدا موافقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!



خیلی زیبا و متاثرکننده بود واقعا مثل همیشه...!

ممنــــــــون.!

من ممنونم که همیشه متن های ضعیف منو می خونیو و تحسینش می کنی ... واقعا سپاس.

الیار عاصمی زاده پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 12:25 http://elyar.blogsky.com

مرور جالبی بود ...!

درود بر عشق که مرا آفرید تا بیافرینمش و لمسش کنم

قشنگ بود مخصوصا اگه واژه به واژه نوشته هایت آشنا بود

مروری بی معنی... تو فلسفه بهش می گن دور باطل... به هیجا نرسیدیم که.

مهندس سلمان پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 13:54

مرسی عزیز . در این روزگار که خز وخیلی در همکلاسی بیداد میکنه ؛این پست شما باعث دلگرمی بود .
بسیار ممنون .زیبا بمانی همان طور که زیبا می نویسی .

بابک جان ممنون از حسن توجهت... واقعا ممنون.

حمید توکلی، فناوری اطلاعات پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 14:36 http://www.KNToosi.com

چرا نمیشه خیانت کرد!

میشه به راحتیه نابودیه یه نفر.

سپیده شیخ الاسلامی پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 15:49

مرسی از نظر و لبخند.

م پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 16:31

یه چیزایی و نمیشه هیچ جوره توصیف کرد...فقط باید حسش کنی....

حس کردن بعضی موقع بهایی گزاف داره...

<فاضل> پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 16:55

عشق خیلی مقدسه

هر کسی لیاقت عشق رو نداره

هر وقت فهمیدی که معشوقت با عشقی که تو ذهنته تداخل داره همون لحظه دیگه عشقی وجود نداره

عاشق و معشوق نه تنها به هم اعتماد دارند که هیچ حتی 2 بدن با یه روحند

و وقتی فکر کنی معشوقت دارخ دروغ می گه پس عشق از بین رفته

عشق فقط دئست دارم و نگاه های محبت آمیز نیست

اگه معشوقت فقط در همین حد ازت انتظار داشت دیگه عاشقت نیست جون معنی عشق به وسعت زندگی و فرا زندگی هستش

و خیلی از مقدسات دیگه

عشق در ذهن من معنای ئسیع و مقدسی داره شما رو نمی دونم

فاضل ممنون بابت ارزش قائل شدنت... حرفات واقعا درسته

یه دروغ گو... پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 17:19

دوست داشتم سیاوش ولی تو رو نمی تونستم به دست بیارم مگه با دروغ...ببخشا و ببخشا.

بخشش!!! برایت غریب و برایم آشناست...

یک دختر.آ پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 20:40

من دل کسی رو که واقعا دوستم داشت شکستم و نمیدونم چه جوری می تونم ازش معذرت بخوام

کارت رو نمیشه زیر سوال برد کامل ... خودتو بزار جای معشوقت و اونم بزار جای خودت اونموقع قضاوت کن... یه عاشق هیچ وقت به دل نمی گیره....

هانی جمعه 8 خرداد 1388 ساعت 12:16

حمید!
خیانت میشه نابودیه یه نفر!
کسی حق نداره یکی دیگرو بازیچه قرار بده!
چون اون هم میخواد زندگی کنه!
حق نیس زندگی کسی رو نابود کردن

هانی جمعه 8 خرداد 1388 ساعت 12:18

اول چرک نویس کنش از این به بعد

لبخندتلخ شنبه 16 خرداد 1388 ساعت 19:15

هانی واقعا درست میگه حق نیست زندگی کسی رونابود کنه اماچرابعضی این اجازه رو به خودشون میدن که با احساس وشخصیت وزندگی کسی که واقعا دلش میخواد زندگی کنه و از نعمتهایی که خدای عزیز بهش داده لذت ببره بازی کنه واقعا بازی کنه وبعد هم با بیخیالی تموم بره سراغ زندگی خودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا جوابی برای این سوال من نیست که هرروز داره به معنی واقعی عذابم میده.تو ۲۴سالگی احساس پیری میکنم.آقای سرسپارمن دستمو نذاشتم زیرچونم وباکینه منتظرروزی نیستم که عذاب کشیدنشو ببینم اما تو متنتون خوندم چگونه میخواست جواب بدهد ولی این کاری بود که کرده بود.به نظر شما غذاب اینطور افرادچه جوریه؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد