KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

راننده تاکسی

مسافر تاکسی آهسته روی شونه ی راننده زد،چون می خواست ازش یه سوال بپرسه...

راننده جیغ زد ،کنترل ماشین و از دست داد..نزدیک بود بزنه به یه اتوبوس..از جدول کنار خیابون رفت بالا..نزدیک بود که چپ کنه..اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد..برای چند ثانیه هیچ حرفی بین مسافر و راننده رد و بدل نشد...سکوت سنگینی حکم فرما بود تا اینکه راننده رو به مسافر کرد و گفت: *هی مرد !دیگه هیچ وقت این کار وتکرار  نکن..من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!*مسافر عذر خواهی کرد و گفت:*من نمی دونستم که یه ضربه ی کوچولو آنقدر تو رو می ترسونه!*راننده جواب داد:*واقعا تقصیر تو نیست..امروز اولین روزیه که به عنوان یه  راننده ی تاکسی دارم کار می کنم ..آخه من ۲۵ سال راننده ی ماشین جنازه کش بودم...!!!*

نظرات 11 + ارسال نظر
مصطفی کاظمی- نرم افزار 86 سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 00:20

بیچاره!!
خیلی ترسیده...

جالب بود- مرسی

[:S004:] سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 00:24

اخی
نازی
ترس نداره که ، فوقش طرف میگه نمیای باهم بریم؟

حوریه جعفری-کامپیوتر سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 01:23

با مزه بود!!!

مرسی!

صابره سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 01:34

الان ساعت ۱:۳۵ هستش ....یعنی امکان داره که یه مرده تو این اتاق باشه؟...

رویا IT سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 01:56

صابره منو صدا کردی؟؟ اسمایلی دراکولایی!!

!

خیلی باحال بود فائزه جون! دیگه سعی میکنم راننده هارو نترسونم!! !

شقایق سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 08:26

..........بسی شادمان گشتیم.تشکرات

حمید توکلی، فناوری اطلاعات سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 09:09 http://wWw.knToosi.cOm

کوتاه نویسی خیلی خوبه!

محمد رشیدی - فناوری اطلاعات سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 09:20 http://www.ksna.ir

جالب بود. ممنونم. موفق باشید

هانی سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 10:33

فائزه IT سه‌شنبه 29 بهمن 1387 ساعت 14:05

چه باحال بود.
یعنی اینو نوشتی که دیگه نترسونمت.
خیلی بامزه بود.مرسی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد