تک تک کوچه های دی خشکند ؛ آخرین شبش روز شادی هاست و دست
هایم؛ مثل همیشه در جیبم آرام تر از پا های بی قرارم بود .. نگاهشان می
کردم ، همان کفش های کتانی بند داری که بند هایش قربانی قرار تاره من با
من شده بودند...
دخترک گل فروش ؛ امشب شمع می فروشد ؛
می پرسم شمع هایت چه قدر است ؟؟
نگاهم می کند و میگوید قدر آرزوهایت !
گفتم مگر تو میدانی آرزوهای من چه قدر است ؟؟
گفت ، قدر شمع هایم ...
آمدم بگویم : تو می خواهی تمام شمعهایت را به خاطر آرزوهای من بفروشی !!!؟
: ترسیدم بگوید تو می خواهی تمام شمعهایم را به خاطر آروهایت بخری و من
نمی خواستم حتی یک شمع را هم برای او بگذارم ! گفتم تو نمی خواهی امشب
برای خودت شمع روشن کنی...؟ گفت : تو همه اش را بخر یکی را برای من روشن
کن .
چه معامله ی ساده ای...! دخترک تمام شمعهایش را فروخت
به خیال آن که من تمام آرزوهایم را خریدم ، کاش می دانست من در میان تمام
آن شمعها یک شمع آرزو بیشتر به همراه نداشتم که آن هم سهم خودش بود.
دخترک هم گذشت و عابران می گذشتند این بار همه رنگ شب... و آخرین عابر، او
هم مثل من غمگین بود... و من باز از خیابانها می گذشتم.. دستهایم هنوز در
جیبهایم خوابیده بودند و پاهایم خسته و صبور پا به پایم می آمدند...
حالا باز هم به آخرین کوچه ی دنیا رسیده بودم...!
من اسمش را گذاشته ام آخرین کوچه ی دنیا، آخر هر وقت دنیا به آخر می رسد من دست دلم را می گیرم می آییم به این کوچه... ...
اینجا یک پنجره ی باز دارد و این تنها پنجره ی همیشه باز این دنیاست
آنقدر ایستادم ، آنقدر آرزو کردم ، آنقدر غم دیدم که وقتی به خودم آمدم
تنها چیزی که به یاد داشتم یکدانه شمع دخترک بود حالا شب از نیمه گذشته
بود... من بودم و پنجره ی همیشه باز و آخرین کوچه ی دنیا ...
شمعها را
روشن می کردم ...می گفتم : گریه ، این گریه اگر بگذارد ، آمدم بگویم امسال
می خواهم از آرزوهایم بگذرم به حرمت آرزوی تو .شمع های این تولد را خاموش
کن ؛..... شاید تو از منم تنهاتری.
قصد من نرسیدن است ،
عاقبت رفتن ... ماندنی تویی... خدای من این شمعها برای تو... آرزویی کن
خدا را... می ماند فقط یک چیز... تمام این شمعها حرمت آرزوی تو ، جز یکی؛
فقط یکی ! که آن ، سهم دخترک گلفروش است... گفت : سلام برسانم ، بگویم
ساده ترین دل کوچک دنیا امشب تو را می خواند
که حمد خدا را...
...
.....
کیارش مظفری./
30/دی/۸۷ منبع_ بلاگ خودم
قربونه خودتو بلاگت که این نوشته های باحال توش پیدا میشه
خدا همراهت باشه....
با سلام
زیبا بود وست من
من عادت دارم تو مطالبی که موضوعش ادبیات هست تو نظراتش یکی دو بیت از شعر های خودم رو می نویسم - بـــبـــخشید
به کجــــــــــــــــا سفر کنم تاکه نبینم روی تو
به هر کجا که می رسم هست شبیه کوی تو
عاشقـم و عـاشـقانـه سر سپارم به سوی تو
روی تو و کوی تو و سوی تو و موی تو
لطف داری ؛
باعث شعف ماست ؛ دوستی با ایدبانی چون شما ..
زیبا ، دوست ، سنگین!!!