KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

کمــــــــــــــــــــــــــــــــــا!!!

پسرک باز هم تنها تو خیابونای شلوغ شهر که هر گوشش خاطرس داره راه میره. 

  

 

 

ادامه مطلب<<<>>>

پسرک باز هم تنها تو خیابونای شلوغ شهر که هر گوشش خاطرس داره راه میره.

به دستاش نگاه می کنه ، خالیه دوباره بغضش می ترکه و چشماش خیس میشه.

چشمای خیسشو میبنده ، آهی میکشه و باز می کنه.

دستای ظریف یه نفرو تو دستاش میبینه ، آره این دستای عشقه ، دستای همونی که گرماشو قبل تر ها حس کرده بود. مثل قدیما که کنارش بود ، مثل اون وقتا که ارزش داشت ، درست مثل اون وقتا که...

شروع میکنه به صحبت ، ولی گله ای نمیکنه  ، هرچی میگه دخترک فقط نگاهش میکنه و لبخند میزنه.

با هم همقدم میشن و شروع به راه رفتن می کنن ، دیگه از اون شهر شلوغ چیزی نظر پسرک رو جلب نمی کنه.

پسرک میپرسه : چرا پیشمی؟ من  خیلی دوست دارم تو چی؟

به لب های دختر نگاه می کنه و منتظر جوابه و ناگهان صدایی تو گوشش میپیچه.

.

.

.

یه پسر وسط خیابون پخش زمین میشه ، توجه عابرها همه جلب میشه.

^^میگن ماشین بهش زده

^^حواسش نبود حتما معتاده توهم زده

^^بابا داشت با خودش حرف میزد دیوونه بود

^^حتما اکس زده ، بدبخت

اینا حرفایی بود که مردمی که دورش بودن میگفتن ، ولی هیچ کس نفهمید او چش بود ؟؟

....

دکتر گفت : جای تعجب داره همه چیش از کار افتاده حتی قلبشم خون نمیرسونه ولی هنوز میتپه و گرمه ولی فایده ای نداره ، خانم پرستار دستگاهو قطع کنین...

همه چی تموم شد ، اون پسرک هم تموم شد  بدون اینکه بدونن اون چه دردی داشت.

هیچ کس نفهمید که اون عاشق بود.

Siavash_pce>>>???

نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 01:23

:

|

مرسی از فاصلش
: |

خواننده شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 01:24

استاد برید پیشه ایزاک آسیموف با هم داستان تخیلی بگین. لوس

ممنونم دوست عزیز از اینهمه لطف و مرحمت عالی.
انشا الله که با هم مهشور بشیم و میله داغ بکنن تو....دماغمون.
راستی خواننده با کمالات عزیز ایزاک بنده خدا مرده ، خیلی وقته مرده.
کتابات قدیمین.

رویا IT شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 05:16

نه اتفاقا خیلی قشنگ بود!

ممنونم که با نظراتت که همیشه میزاری خوشحالم می کنی.
مرسی

مصطفی کاظمی- نرم افزار86 شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 09:13

زیاد جالب نبود! لااقل حسی در ما بر نیانگیخت!!

ولی خب زحمت کشیدی- دستتم درد نکنه-ممنون.

زیاد جالب نبوده و نیست ، سعی من هم از نوشتن همین است که با استفاده از نظرات شما به کمال برسم

حسین رنجبر ، نرم افزار شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 11:17

سلام "آقای سرسپار" دردناک بود و زیبا
"ممنون"
لا اقل میمیک گریه را روی چهره مان نشاندید 5 ثانیه
ولی 20 ثانیه بعد خندیدم.
این دکترای این زمونم هیچی نمی فهمند بابا من اگه اونجا بودم قلبشو میزاشتم توی فریزر
یخ می شد،جون می گرفت زنده می شد زندگی می کرد.
ــ قاتلش ؟
چی شد اعدامش کردن ؟

راتسی سبک شما مثل نوشته های یه دوست دیگمه فکر کنم بشناسیدشون : ک . م منو یاد ایشون انداختید و بقیه همکلاسی ها.کارای همتون عالیه .ایشالا همیشه سلامت باشید.

پندآموز هم بودا البته که اگر بخوام بگم خیلی دیگه نظر کسل کننده میشه ...
ولی اون لبخنده خیلی می ارزه ...خیلی
همون لبخندم یک دنیا ارزش داره

باید درسشو می خوند. اجازه بفرما فعلا دعا بفرمایم خدا هیچ تنابنده ای را دچار قرض وقوله نکند.شاد باشید جوونای ایرونی

باشید ، نرید داستاناتون ادامه داشته لطفا
live to be continued

واقعا ممنونم که ارزش قاثل شدی و اینهمه نظرو برام نوشتی ُ خوشبختم که از بکس kntu هستم.
ممنونتم

SaDaF شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 12:39

خیلی قشنگ بود

مرسی عزیزم از اینکه به یادم هستی و یه سرک اینجا زدی.
سلام به همه برسون

O: شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 13:29

تو هم عاشقی.
مرس

zizi شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 16:00 http://1

عالی بود من خواننده پروپا قرص نوشته هاتم
ممنون****از دانشگاه شما نیستمااااااااا

مرسززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
ازززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
نظرتزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
زیـــــــــــــــــــــــــزیـــــــــــــــــــــــــــــز
جانزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز

جویا شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 16:03 http://toooska.blogfa.com

خیلی جالب بود...یاد خودم افتادم...داستانش بدجور تو وجودم حس می کنم...مواظب خودت باش داش

دوست ُ تنها کلامی که بهت میگم

فائزه نعیم شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 17:18

جالب بود ولی حقیقی نمی تونه باشه!
موفق باشید.

شاید این داستان من واقعی نبوده و به قول دوستان تخیلیه ، ولی کافیه تا دوباره به اطراف بنگریم!!!
از نظرت ممنونم

سوسن sanaye شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 18:07

خط آخرو نمی نوشتید خیلی بهتر بود !
ولی بازم جالب بود ، موفق باشید

کسی نفهمید عاشق بود یعنی اونکه باید میفهمید نفهمید وگرنه یه دفعه کاتش نمی کرد. : |

هانی شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 18:43

خوب بود ممنون!
یادم باشه اشکالاتت رو بهتون بگم!

و در اخر باز هم بنویس!همه چیز رو

ممنونم از دقت نظرتون.
منتظر هستم تا اشکالاتمو بشنوم

الهه ترابی-کامپیوتر شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 19:57

ولی بضی وقتا ادم ترجیح میده عشقشو هیچکس نفهمه ممنون

این کار دل می خواد قد یه دنیا.
مرسی از نظرت

مهر نداد یکشنبه 27 بهمن 1387 ساعت 09:51

چی میگی؟؟

سپیده -ریاضی یکشنبه 27 بهمن 1387 ساعت 12:09

دوست داشته باش و زندگی کن!زمان برای همیشه از آن تو نیست!

مرس از نکته.
خواستم با عشق زندگی کنم ولی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد