KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

در سایه سار محبت

                                            (( بسم رب الحسین))  

 

تشرف حضرت آیت الله مرعشی به  

                             

 محضر سیدالشهداء


این مشکلات و آرزوها لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت؛از این رو به فکر 

  توسل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) 

 

افتادم و به طرف کربلا راه افتادم 

 

و در جوی حسینیه غسل کردم و به حرم شریف رفتم و پس از زیارت و دعا,  

 

نزدیک غروب بود که به غرفه ی تولیت حرم  

ِ

سید عبدالحسین؛صاحب کتاب(بغیه النبلاء فی تاریخ کربلا)رفتم و از او اجازه خواستم  

 

 که یک شب در حرم بمانم؛ایشان موافقت کرد و من پس از تجدید وضو به حرم مشرف شدم.

 

با خود فکر کردم که امام در حیات ظاهری خود متوجه فرزند خود علی اکبر(ع)   

 

بوده است؛پس حتما بعد از شهادت نیز به سویفرزند خود نظر می کند؛  

 

از این رودر  قسمت پایین پای آن حضرت در کنار قبرعلی اکبر (ع) نشستم. 

 

اندکی  که گذشت صدای حزین قرآن را از پشت روضه مقدسه شنیدم.  

 

وقتی به آن طرف متوجه شدم؛پدرم را دیدم که نشسته بود 

 

و قرآن تلاوت می کرد.به نزد وی رفتم و از حالشان پرسیدم.با تبسم پاسخ دادکه  

 

 در بهترین حالت و برخوردار از نعمت های الهی است. 

 

سپس پدرم از من پرسید که در این ایام درسی برای  چه  کاری به اینجاآمده ای؟

 

علت آمدنم را برایش شرح دادم.ایشان به من امر کرد که بروم و حاجتم را با امام  

 

 خویش در میان بگذارم.پرسیدم امام کجاست؟ 

 

گفت در بالای ضریح است؛تعجیل کن؛زیرا قصد عیادت زائری را دارد  

 

 که بیمار شده است. بلند شدم و به طرف ضریح رفتم. 

 

چهره مبارک آن جضرت در هاله ای از نور پنهان بود.عرض سلام و ادب کردم؛ 

 

در این هنگام امام تبسمی ملیح بر لبانش نقش بست. 

 

قطعه ای نبات به من عنایت کرد و فرمود مهمان مایی؛سپس فرمودند: 

 

1.چه چیزی از بندگان خدا دیده ای  که به آنها سوء ظن پیدا کرده ای؟ 

 

با این سوال؛در من یک دگرگونی پیدا شد و احساس کردم که 

 

دیگر به کسی سوء ظنی ندارم.صبح موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحی که  

 

 نماز می خواند اقتدا کردم و هیچ ناراحتی و بدگمانی درمن نبود.

 

2.سپس حضرت فرمودند به در س  خود بپرداز؛زیرا آن کس که مانع تو می شد؛  

 

دیگر نمی تواند کاری کند.وچون به نجف بازگشتم؛ 

 

همان شخصی که از نزدیکانم بود و مانع درس من می شد؛خودش به دیدنم آمد و گفت   

 

درست را بخوان به شرطی که از نظر مادی به ما نیازمند نباشی. 

 

 

3.آن جضرت مرا شفا داد و از همان ساعت احساس کردم که اصلا هیچ مرضی  

 

 ندارم و آن حالت کند ذهنی نیز از من رفع شد

 

به طوریکه به حافظه عجیبی دست یافتم. 

 

4.در مورد درخواست چهارم؛امام(ع)گفت: (از خداوند خواستم نور چشمهایت را قوی کند) 

 

5.سپس قلمی را به من  عنایت بخشید و فرمودند این قلم را بگیر و با سرعت بنویس.  

 

از آن زمان به شکل عجیبی نوشتن من سرعت یافت.

 

6.و در خصوص گرفتاری مالی وفقر؛آن حضرت کلماتی را بیان فرمودند که متوجه نشدم. 

 

7.ودرباره آرامش قلبی من گفتند که<<از خداوند خواستم که قلبت را آرام کند>>. 

 

از آن زمان؛آرامش کاملی را در قلبم احساس کردم.

 

8. آن حضرت در ثبات عقیده ام در امور معنوی دعا کردند. 

 

9.در خصوص درخواست نهم؛آن حضرت فرمودند<<از خداوند برای  تو صبر در  

 

 جهت زحمات طاقت فرسابا اهل علم درخواست کردم واینکه قلب هیچ کس از تو 

 

ناراحت نشود خصوصا در هنگام درس.>> 

 

10.آن حضرت از خداوند خواستند که حب دنیا خصوصا درهم و دینار از قلبم خارج شود. 

 

11.و در خصوص درخواست دوازدهم؛آن حضرت فرمودند:<<از خداوند برای تو  

 

 توفیق خدمات دینی و قبولی اعمال درخواست کردم.>> 

 

بلخره امام حسین(ع) همه حاجات مرا جواب داد مگر درخواست حج را 

 

من نیز بخاطر احترام؛مجددا آن را مطرح نکردم و گمان می کنم که علت جواب ندادن  

 

 امام بخاطر شرطی باشدکه کردم و ان اینکه در سفر حج بمیرم و در مکه یا مدینه دفن شوم

 

پس از آن با آن حضرت وداع کردم و...به نجف بازگشتم در حالی که همه آن  

 

ناراحتی ها از بین رفته بود.

نظرات 7 + ارسال نظر
مسعود افشار دوشنبه 21 بهمن 1387 ساعت 17:37

به به.
ممنون بسیار عالی بود

خواهش می کنم.

احمدIT دوشنبه 21 بهمن 1387 ساعت 18:35

چه سعادتی.
تشکر

خواهش می کنم

علی دوشنبه 21 بهمن 1387 ساعت 19:40

عالی بود

ممنون

سمانه یوسفی دوشنبه 21 بهمن 1387 ساعت 19:41

ممنون

خواهش می کنم همکلاسی قدیمی!(:

۱۱۸۱۱ دوشنبه 21 بهمن 1387 ساعت 21:18

متشکرم ازتون

خواهش می کنم.وظیفه بود.

پاکروان سه‌شنبه 22 بهمن 1387 ساعت 12:54 http://bahmanpakravan.ir

ممنون

خواهش می کنم

N.Kh سه‌شنبه 22 بهمن 1387 ساعت 13:10

یعنی انقدر سعادت داشتن
خوش به حالشون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد