KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

قولی که 23 خرداد داده بودم!!!

     به نام حضرت دوست که هر چه داریم و نداریم از اوست

با عرض سلام خدمت همه شما همکلاسی های قدیمی!

23خرداد ماه ؛در اردوی قم و جمکران؛ به دوستان قولی دادم که متاسفانه تا کنون 

 موفق به انجامش نشدم.

اما از اونجا که قول داده بودم می بایست دیر یا زود به اون عمل می کردم.

دوستانی که در این  اردو شرکت داشتند اگر به خاطر داشته باشند ؛ 

 قول داده بودم که کتابی رو که از طرف کتابخانه

آیت الله مرعشی  هدیه داده شد و به تعداد دوستان نبود؛گلچین کرده و 

 در همکلاسی بگذارم.

امیدوارم این سهل انگاری از حانب همکلاسیتان را عفو فرمایید.

<<تشرف حضرت آیت  الله مرعشی نجغی به محضر حضرت سیدالشهداء امام حسین (ع) 

 به روایت معظم له>>

در سال 1339 که جزو طلاب مدرسه قوام نجف اشرف بودم؛زندگیم به سختی و 

 مشقت اداره می شد و هجوم ناملایمات و رنجها بر قلبم سنگینی می کرد.این مشکلات  

و در خواستها عبارت بودند از:

1.اخلاق ناپسند برخی از معممین که به مراجع افتراء می بستند؛ 

چنان که حتی نماز جماعت را در پشت سر افراد عادل نیز ترک کرده بودم.

2.یکی از منسوبین من به شدت از تحصیل من جلوگیری می کرد و به استادم 

 نیز گفته بود مرا به درس خود راه ندهد.

3.مبتلا به بیماری حصبه شده بودم و بعد از شفا از آن بیماری ؛ حالت کند ذهنی 

 و فراموشی برایم پیش آمده بود.

4.بینایی چشمهایم بسیار کم شده بود؛به حدی که خواندن و نوشتن من به کندی انجام می شد.

5.از تند نوشتن عاجز شده بودم.

6.گرفتار فقر شدیدی شده بودم بطوری که بعضی شب ها چیزی برای 

 خوردن بدست نمی آوردم.

7.در قلبم احساس نوعی بیماری روحی دائمی می کردم.

8.تزلزلی در عقیده ام نسبت به بعضی امور معنوی تدریجا روی می داد.

9.از خداوند می خواستم که هیچ کس مخصوصا هنگام درس از من رنجور نشود.

10.از خداوند می خواستم که دوستی دنیا را از قلب و جان من دور سازد.

11.آرزو داشتم که خداوند سفر حج بیت الله الحرام را نصیبم کند به شرط اینکه 

 در مکه یا مدینه بمیرم و در یکی از آن دو شهر دفن شوم.

12.از خداوند می خواستم توفیق علم و عمل صالح را با همه ی گستره ی 

 آن به من عنایت کند.

این مشکلات و آرزوها لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت؛از این رو به فکر توسل 

 به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع)

افتادم و به طرف کربلا راه افتادم....

ادامه دارد...

نظرات 8 + ارسال نظر
مسعود افشار دوشنبه 7 بهمن 1387 ساعت 11:52

خیلی عالیه. ممنون از شما.
منتظر ادامه مطلب هستیم

خواهش می کنم.
اگه خدا بخواد و عمری باشه حتماادامش رو هم میذارم.

سلام علیکم:
در این دوران اندوه و فقدان (علت در لینک بالا هست ) دیدن متنی ارزشمند از همکلاسی ای قدیمی باعث خوشحالی است .

سلام
تسلیت عرض می کنم.
خدا بهتون صبر بده.

سمانه یوسفی دوشنبه 7 بهمن 1387 ساعت 13:40

سلام زهرا جون چه عجب یاد ما کردی
ممنون خیلی خوب بود منتظر بقیه اش هستم

سلام همکلاسی عزیز
خواهش می کنم

N.Kh دوشنبه 7 بهمن 1387 ساعت 14:29

ببینین کی اومده
منتظر ادامش هستیم
on میشی یه سری هم به ما بزن

انشاءالله.

چشم خانم خوش اخلاق اگه اشتباه نکنم البته!(:

سوسن sanaye دوشنبه 7 بهمن 1387 ساعت 17:09

مرسی که بلاخره به قولت عمل کردی
زیاد مرسی !‌
کلا مرسی

خواهش می کنم
وظیفه بود

آرا دوشنبه 7 بهمن 1387 ساعت 18:49

سلام!

علیک السلام!

hani سه‌شنبه 8 بهمن 1387 ساعت 23:54

che ajab peiydat shood!ma ke tel mizanim nisty :| khoda sosket kone :((

سلام
خواهش می کنم
اگر نگاهی زیر پایتان بیندازید ما رو هم می بینیدD:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد