KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

از ایمانش نپرسید کمی نانش دهید

                                    یا حضرت مولانا 


نگاه پر مهر تو چنان شور  و شدایی در ما پدید اور که محنت این نگاه را تا قیامت میکشیم
این تو بودی که با تک تک کلماتت عشق را به ما یاد دادی و گفتی 


عشق ان است که چون شعله برافروخت**هر چه جز معشوق باقی  ماند جمله بسوخت
 

تو گفتی

 

 


عشق از اول سرکش و خونی بوود **تا گریزد هر که بیرونی بوود

 


روزی عاشقی خبر یافت که معشوق خود پس از سالها میاید گاوی قربانی کرد و میان نیازمندان تقسیم کرد قرار ان عاشق و معشوق نیمه شب بود عاشق از ابتدا شب منتظر شده بوداما کم کم خوابید وقت گذشت نمیه شب شد و معشوق امد و دید عاشقش در خواب است پیراهن او را درید و در ان گردو ریخت و رفت
صبح عاشق بلند شد و گردو ها را دید و بسیار گریست  ودانست او هنوز باید برود سراغ گردو بازی نه عشق و عاشقی

نظرات 4 + ارسال نظر
. جمعه 17 آبان 1387 ساعت 00:04

جالب و پر محتوا بود . موفق باشی

دریا آرام-com جمعه 17 آبان 1387 ساعت 00:20

جالب بود.ممنونم

رویایی جمعه 17 آبان 1387 ساعت 00:53

vaaaaaaaaaaaaaaaaaaghean jaleb bo0d

مرجانIT شنبه 18 آبان 1387 ساعت 00:55

قشنگ بود.حالا یه غزل از مولانا مینویسم:
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ​ها
ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس
ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا
ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش
پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی......

.
.
.
.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد