KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

مرد کور

مرد کور
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد.

عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

نظرات 13 + ارسال نظر
احمد IT سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 18:16

خدا شانس بده.
آب در کوزه ما تشنه لبان گرد جهان میگردیم....
خیلی زیبا بود.

هادی بدری‌زاده سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 19:02

خیلی قشنگ بود. ممنون از شما
پروفایل‌تون را دیدم، هیچی توش نبود!

رویا IT سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 19:12

خیلی قشنگ بود فرنوش جان!!
فقط یک ذره خلاقیت می خواد!


pooya سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 19:33

hala khoobe rozname negare tablo ro pas avorde barash.!!!

حمید توکلی، IT سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 20:50 http://Kntu.BlogSky.Com

جالب بود!

منم پروفایلتونو دیدم، هیچی توش نبود!

اگه چیزی توش نباشه مشکلی پیش میاد؟ من تا اینجاشو خواستم بنویسم خوب

حمید توکلی، IT سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 23:45 http://Kntu.BlogSky.Com

نه! هیچ مشکلی پیش نمیاد!

هر طور مایل هستید پر کنید!

حسین نرم افزار چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 03:39

بگشای لب و فارغ ز اندوه جهان باش
لبخند بزن خنده ی آن لب نمکین است !

واقعا داستان ک قشنگی بود . ممنون
گفتید تغییر و گفتن پروفایل من هم یاد تغییر پروفایل افتادم !

هادی!!!!!!! چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 11:01

با پروفایلش چیکار داری بچه؟

سید عباس آل طعمه چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 12:33

wo0ow.بسیار جالب بود.

مهسا IT چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 16:00

عالی بود.
مرسی فرنوش جونم

ف چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 17:16

بفرما اینم لبخند....

سروش فرنودی چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 19:20

داستان جالب و قشتگی بود

حسین رنجبر نرم افزار پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 02:17

آقا هادی گل ٬ همکلاسی عزیزی که بعد از نظر بنده نظر دادید و فرمودید : با پروفایلش چیکار داری بچه؟ می خواستم خدمتتون عرض کنم که اگر منظورتون با اینجانب بوده ٬ دچار سوءتفاهم شدید ٬ بنده منظورم از تغییر پروفایل ٬ تغییر پروفایل شخصی خودم بود دوست عزیز نه چیز دیگر !
معذرت می خوام که یادم رفت نام خانوادگی ام رو ذکر کنم چون در قسمت نظرات فقط نام و رشته ی تحصیلی ذکر شده است.
خواستم این نکات را ذکر کنم که سوءتفاهمی پیش نیاید . ممنون
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد