KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

استخر

مرد جوانی که مربی شنا و دارنده ی چندین مدال المپیک بود

به خدا اعتقادی نداشت

 
 
او چیزهایی را که درباره ی خدا و مذهب می شنید مسخره می کرد

شبی مرد جوان به استخر سرپوشیده ی آموزشگاهش رفت . چراغ خاموش

بود ولی ماه روشن بود و همین برای شنا کافی بود

مرد جوان به بالا ترین نقطه ی تخته ی شنا رفت و دستانش را باز کرد تا

درون استخر شیرجه برود

ناگهان سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد

احساس عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت.
 
از پله ها پایین آمد وچراغ هارا روشن کرد


آب استخر برای تعمیر خالی شده بود
نظرات 5 + ارسال نظر
رویا, IT, چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 20:46

!!wOoOoOw

چه جالب!

<اوج رفاقت اینه که به فکر دوستی باشی که
به فکرت نیست!>

خدا رفیق خوبیه! دوسش دارم!!


فدای تو رویا جون !!!!

فائزه غلامی, , چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 20:54

خیلی قشنگ بود!
همیشه خدا قدم به قدم باهامون داره می آد.
فوق العاده بود مرسی.

خواهش می کنم عزیزم !!!

مادلن, , چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 21:38

آخه چه قشنگ الان پریده بود حلوا میخوردیمممممم
اونم خارجیشو !!!!

D: D: از دست شما
مرسی که نظر دادین

جویا, کامپیوتر, پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 17:50

حیف شد ....نزدیک بود game over بشه

D: بله !!!

حمیده احمدی بزرگ, , سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 14:21

خیلی قشنگ و جالب و در عین حال تکان دهنده بود .
ممنون

خواهش می کنم
ممنون از نظرت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد