روزی دروغ به حقیقت گفت:...
یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن قایم موشک بازی می کردن....
میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد آن دو با هم به کنار ساحل رفتند وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را درآورد دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و رفت از آن روز به بعد همیشه حقیقت عریان و زشت است اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.
تا نوبت به دیوونگی رسید دیوونگی همه رو پیدا کرد اما هر چی گشت اثری از عشق نبود....
فضولی متوجه شد که عشق پشت یک بوته گل سرخ قایم شده و دیوونگی رو خبر کرد ....
دیوونگی یک خار بزرگ برداشت و در بوته گل سرخ فرو کرد ....
صدای فریاد عشق بلند شد... وقتی همه به سراغش رفتند دیدند چشمانش کور شده...
دیوونگی که خودش را مقصر می دونست تصمیم گرفت همیشه عشق رو همراهی کنه...
از اون به بعد ...
وقتی که عشق به سراغ کسی میره چون کوره بدی های معشوقش رو نمی بینه و دیوونگی هم همیشه در کنارشه.
چه بد ولی چه زیبا
همه اتفاقات زندگی زیباست .
ممنون از نظرتون.
موفق باشید.
جالب بود D: و خیلی قشنگ X:
هانیه جان ممنون عزیزم .
موفق باشی.
ممنون . خیلی قشنگ بود.
کاش احساس ترازویی داشت عاشقی کفه و کیلویی داشت!
موفق باشید...
ممنون.نظر لطفتون .
شما هم موفق و پیروز باشید.
i am SUNKEN in the love !
ببخشید شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه غم انگیز...! ):
همیشه حقیقت تلخ فائزه جانD:
موفق باشی عزیزم.
خانمی خیلی با زیبایی حقیقت رو به تصویر کشیدی!!!
الهه جونم دوست خوب و مهربونم تو همیشه به من لطف داشتی.
عزیزم موفق و پیروز باشی.