تفاوت خانم ها و آقایان ( آقایون نخونن )

                           ((  این  داستان  کاملا  واقعی  می باشد )) 

۱.سالگرد ازدواج 

زن : عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمانیم و شمع زندگی ما همیشه نورانی باشد

مرد: عزیزم کی نوبت کیک میشه ؟

۲.روز زن

زن : عزیزم مهم نیست که هیچ هدیه ای واسم نخریدی  یک بوسه هم کافیه

مرد: خوشحالم که با زن فهمیده  و سر آشپزی مثل تو ازدواج کردم

 ( منظور : شام چی داریم ؟)

۳.روز مرد

زن : وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم

مرد: حالا اشکال نداره سال دیگه جبران می کنی عزیزم این بوی غذا از خونه ماست

۴. چهل روز پس از تولد بچه

زن‌ : وای مامانی بازم گرسنه هستی ؟ (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی ؟)

مرد: با دهان پر ( نه عزیزم ندیدم ؛ راستی شیر خشک چقدر خوشمزه است ....)

۵.چهل سال بعد

زن : عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه  ما پیر شدیم اما من مثل روز اول دوست دارم

مرد : یعنی دیگه کیک نمی خوریم ؟؟؟؟؟؟

۶. دو ثانیه قبل از مرگ

زن : عزیزم همیشه دوست دارم

مرد: گشنمه 

۷.وصیت نامه

زن : کاش مجال بیشتری بود تا در میان عزیزانم می بودم و به خصوص کنار همسر مهربانم

مرد :‌شب هفتم قرمه سبزی بدین -  قیمه ندین من دوست نداشتم

۸. اون دنیا

زن : خطاب به فرشته ی مسئول : خواهش می کنم ما رو از هم جدا نکنید نه ... نه ... عزیزم

       خدایا به خاطر من ... من طاقت دوریش رو ندارم ( و آخر هم مرد رو از جهنم میبره بهشت)

مرد : خطاب به دربان جهنم : حالا تو بهشت شام بهتره  یا  جهنم